شهادت امام زين العابدين؛ حضرت سجّاد(ع)
تهیه و تحقیق: معاونت پژوهش پایگاه اینترنتی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
نام، نسب، کنیه و القاب
علی بن الحسين(علیهما السّلام)، مشهور به «زین العابدین» و «سجّاد»، چهارمین امام شیعه است که بنا به قول مشهور در سال 38 هجری متولد شده است.(1) ایشان در دوران امامت اميرالمؤمنين(علیه السلام)، دو سال و در دوران عمويش امام حسن(علیه السلام)، 10 سال و با پدرش حضرت حسين(علیه السلام)، 10 سال زندگی کردند و مدت زندگانى آن جناب پنجاه و هفت سال بود. در روايت ديگرى است كه در سال 37 هجرى متولد شد و در پنجاه و هفت سالگى در سال 94 هجرى به شهادت رسیده است.(2)
القاب آن جناب، زين العابدين، سيد العابدين، زين الصالحين، وارث علم النبيين، وصى الوصيين، نگهبان سفارشات پيامبران، امام مؤمنين، رهبر شب زنده داران، خاشع، شب زنده دار و زاهد عابد، دادگر، گريه كننده، سجاد، ذو الثفنات، پيشواى مردم و... می باشد. به ایشان پدر ائمه نیز می گویند؛ زيرا از آن جناب ائمه اى كه از فرزندان امام حسين(علیه السلام) بودند بوجود آمد. كنيه آن جناب، ابو الحسن، و كنيه اختصاصى آن سرور ابو محمد است، که ابو القاسم نيز گفته شده.(3)
فضائل امام زین العابدین(ع) از زبان علمای اهل سنّت
برخلاف آنچه بعضى مى پندارند که آن حضرت به گوشه گیرى و عزلت علاقه مند و طبعاً در میان مسلمین ناشناخته بود، آن حضرت شهرت فوق العاده اى در میان مسلمانان داشت.
جاحظ، از علماى معروف اهل سنت، مى گفت: «درباره شخصیت على بن الحسین(علیهما السّلام)، شیعه و معتزلى، خارجى و عوام و خواص همه یکسان مى اندیشند و هیچ یک تردیدى در برترى و تقدم او (بر سایرین) ندارند».(4)
ابن ابىالحدید مى گوید: این امام بزرگوار در زمان خویش به سه نام شهرت داشت: «عَلَى الْخَیْرِ عَلَى الْأَعَزِّ وَ عَلَى الْعَابِدِ».(5)
ابن حبّان، از علماى معروف علم رجال در میان اهل سنت، در کتاب خود الثقات مى گوید: در زمان حیات آن حضرت گفته مى شد على بن الحسین، سید العابدین است، و همو مى نویسد: «کَانَ مِنْ أَفَاضِلِ بَنَى هَاشِمٍ مِنَ فُقَهَاءِ المدینه وَ عُبَّادُهُمْ»؛ (او از بزرگان بنىهاشم از فقهاى مدینه و عابدان آنها بود). و بعد از بحثى در مورد امام سجاد(ع) مى گوید: «فَعَلیّ زین العابدین کَانَ إمَامُ الْمَدِینَةِ نُبْلًا وَ عِلْماً»(6)؛ (بنابراین، امام زین العابدین، پیشواى مدینه از نظر شخصیت و علم و دانش بود).
ذهبى، عالم معروف اهل سنت، درباره آن حضرت مى گوید: «او جلالت عجیبى داشت و به خدا سوگند! سزاوار بود چنین باشد. او به دلیل شرافت و سیادت و علم و خداشناسى و کمال عقل شایسته امامت عظمى بود».(7)
حافظ ابونعیم اصفهانى که او نیز از معاریف اهل سنت است مى گوید: «على بن الحسین بن على بن ابى طالب زینت عبادت کنندگان و چراغ پرفروغ عابدان بود او عبادت کننده، با وفا، و بخشندهاى خالص بود».(8)
نووى، فقیه معروف اهل سنت، مى گوید: «همگى بر جلالت او در همه چیز اتفاق نظر دارند».(9)
شافعى، امام معروف اهل سنت، از آن حضرت به افقه اهل مدینه یاد مى کند، و براى اثبات حجیت خبر واحد مى نویسد: على بن الحسین که فقیه ترین مردم مدینه است بر خبر واحد تکیه مىکرد «وَجَدْتُ عَلَى بْنِ الْحُسَیْنِ وَ هُوَ أَفْقَهُ أَهْلِ الْمَدِینَةِ یُعَوَّلُ عَلَى أَخْبَارِ الْآحَادِ».(10)
امام سجاد(ع) در کربلا و حوادث پس از عاشورا
امام سجاد(علیه السلام) همراه پدر بزرگوار خود و سایر اصحاب ایشان در کربلا حضور داشتند و در روز عاشورا شاهد پرپر شدن پدر و برادر و عمو و سایر شهدای کربلا بودند. ایشان به مصلحت الهی در آن روز بیمار بودند تا امامت و رهبری جامعه را بعد از امام حسین(علیه السلام) برعهده بگیرند. در روز عاشورا بعد از آنکه امام حسین(ع) و یاران باوفای حضرت شهید شدند، شمر با گروهى از پياده نظام به خيمه امام على بن الحسين(ع) آمد، امام از شدت بيمارى در بسترى آرميده بود، همراهان شمر گفتند: آيا اين بيمار را نمى كشى؟
حميد بن مسلم - واقعه نگار روز عاشورا - گفت: سبحان اللَّه! آيا نوجوان بيمار هم كشته مى شود؟! او را همين بيمارى بس است. پس اصرار كرد تا آنان را از كشتن امام بازداشت.(11)
بنا به نقلى ديگر، زينب دختر اميرالمؤمنين(عليه السلام) چون از قصد شمر و يارانش مطلع شد فرمود: «او هرگز كشته نمى شود مگر آنكه من كشته شوم» آنان به ناچار دست از او كشيدند.(12)
آری امام سجاد(ع) زنده ماندند و همراه اسرا به کوفه و شام رفتند و اگر بیدارگری های ایشان و عمّه بزرگوارشان حضرت زینب(سلام الله علیها) در کوفه و شام نبود چه بسا یاد عاشورا و کربلا تا امروز زنده نمی ماند.(13)
یکی از این بیدارگری ها خطبه معروف امام سجاد(علیه السّلام) در مسجد شام در برابر یزید است. هنگامى که حضرت در حضور یزید پیشنهاد سخنرانى داد، یزید مانع شد، جمعى از مردم گفتند: بگذار منبر برود و سخنى از او بشنویم. یزید گفت: اگر منبر برود پایین نخواهد آمد مگر این که من و آل ابى سفیان را رسوا خواهد کرد. به او گفتند: این جوان چه مى تواند بگوید که چنین تأثیرى داشته باشد؟ گفت: «اِنَّهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتٍ قَدْ زُقُّوا الْعِلْمَ زَقّا»(14)؛ (او از خاندانى است که از کودکى علم به او آموخته اند). ولى مردم همچنان اصرار کردند و یزید ناچار شد اجازه دهد و امام به منبر رفت و آن خطبه معروف و بى نظیر را خواند و دل ها را تکان داد و چشم ها را گریان ساخت.(15)
امام سجاد(ع) بعد از کربلا
بعد از شهادت سالار شهیدان، امام حسین(علیه السلام) و همراهان آن حضرت در کربلا و بعد از واقعه حرّه در مدینه (در سال 63 دو سال بعد از شهادت شهیدان کربلا) که مردم شهر پیامبر(صلی الله علیه و آله) قتل عام و غارت شدند و نوامیس آن ها مورد تعرض قرار گرفت و نفرت عمومى از خاندان بنى امیه تمام کشور اسلام را فرا گرفت، خفقان به اوج خود رسید و هر کس کمترین سخنى درباره این خاندان کثیف و منفور بر زبان جارى مى کرد به استقبال مرگ خود رفته بود.
امام سجاد(علیه السلام) بعد از واقعه کربلا حدود سى و پنج سال در سخت ترین شرایط مى زیست و قسمت مهمى از زندگى آن حضرت در دوران حکومت عبدالملک، خلیفه بى رحم و سفاک اموى و دوران فرماندارى حجاج بر کوفه بود. در چنین شرایطى نه آزادى زمان حکومت امیرمؤمنان(علیه السلام) بود تا دانشمندان و علماى اسلام بتوانند حقایق را بازگو کنند و علاقه مندان به اهلبیت از آنها سخن بگویند و نه ضعف حکومت هاى بنى امیه و بنى عباس در دوران امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) در آن زمان وجود داشت تا بتوانند از آن فرصت استفاده کنند و به نشر علوم اسلام و علوم اهل بیت بپردازند.(16)
با این حال خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ویژه باقى مانده امامت، حضرت امام سجاد زین العابدین على بن الحسین(علیهما السلام)، سکوت اختیار نکردند و از راه هاى دیگر به بیان معارف اسلام و حقایق این دین مبین پرداختند، مبادا فتنه بنى امیه آثار این آئین را بر باد دهد. یکی از بهترین کارها برای بیان معارف در چنین شرایطی دعا بود؛ چنانکه از پیامبر(ص) نقل شده است: «الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُؤْمِن»(17)؛ (دعا اسلحه مؤمن است).
امام سجاد(علیه السلام) برنامه دعا و راز و نیاز با خداوند متعال را در پیش گرفت و تمام حقایق و معارف اسلامى را در قالب دعا به یادگار گذاشت. دعاهایى به تناسب ایام سال و روزهاى مقدس اسلامى، دعاهایى برحسب حالات انسان، دعاهایى براى گروه هاى مختلف اجتماعى، خلاصه تمام حقایق اسلام را به زبان دعا و مناجات با پروردگار بیان فرمود و مجموعه آنها «زبور آل محمد» نامیده شد.(18)
بنابراین، آن حضرت بهترین راه را برگزید؛ راهى که تنها مخاطبش پروردگار بود ولى در قالب دعا و مناجات و عرض حاجت به درگاه او آنچه را که لازم بود بیان فرمود و خلق را هدایت کرد. و عجب این که نشر همین دعاها نیز آسان نبود، دعاها به صورت یک گنج پنهان دست به دست مى شد و سعى در اخفاى آن داشتند.
شهادت امام سجاد(ع)
امام سجاد(علیه السلام) در طول امامت خود با چهار نفر از حاکمان ظالم بنی امیه و دشمنان قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) مواجه بود: يزيد بن معاويه، مروان بن حكم، عبد الملك بن مروان، وليد بن عبد الملك.(19)
با اینکه امام زین العابدین(علیه السلام) به صورت علنی علیه دستگاه بنی امیه اقدامی انجام نمی دادند و بیشتر با دعا ها و پرورش شاگرد و به صورت کاملا مخفیانه به روشنگری می پرداختند؛ اما حكومت اموى نتوانست چهره تابناك امام را تاب بياورد. آرى تا وقتى خورشيد تابناكى چون وجود امام مى درخشيد، هرگز سنگريزه هاى بى مقدارى چون هشام و وليد و... فرصتى براى خودنمايى نمى يافتند، سرانجام عمّال وليد بن عبد الملك، زهرى كشنده را به امام(ع) خورانيدند و آن اسوه علم و عبادت و تقوى را به شهادت رساندند، در همان سال بسيارى از فقها و شاگردان امام سجاد(ع) نيز چشم از جهان فرو بستند و آن سال را (سنة الفقهاء، سال فقيهان) نامگذارى كردند.
احتمالا وليد نتوانست حضور شاگردان امام را نيز تحمّل كند و آنها را نيز مسموم نمود و گر نه چگونه ممكن است بطور تصادفى در عرض يك سال همه فقهاى مدينه وفات يابند؟!(20)
تاریخ شهادت امام سجاد(ع)
در مورد تاریخ شهادت ایشان نقل های مختلفی وجود دارد. بر اساس نقل مشهور 12 محرم سال 95 هجری قمری و بنا به روايتی دیگر 25 محرم سال 95 هجری قمری به عنوان سالروز شهادت حضرت امام زين العابدين(ع) ذکر شده است.(21) 18 محرم سال 95 هجری قمری نیز در برخی نقل ها آمده است.(22)
پس از شهادت امام سجاد(علیه السلام) دوست و دشمن بر آن حضرت گريستند و نيكو كار و بدكار بر جنازه ایشان حاضر شدند و او را ستودند و جنازه ایشان را تشييع كردند و به قصد اقامه نماز بر زمين نهادند، ناگهان تكبيرى از آسمان به گوش رسيد و تكبيرى از زمين پاسخش را گفت و تا هفت بار اين تكبيرها تكرار شد و سرانجام نداى آسمانى بر على بن حسين درود فرستاد و نداى زمينى نيز بر آن حضرت درود گفت و سپس مردم به نماز ايستادند و اين آخرين كرامتى بود كه از آن امام همام ظاهر شد، درود خدا بر او و خاندان پاكش باد.(23)
زینت اهل کرامت و عطوفت
هنگامى که آن حضرت را براى غسل برهنه کردند بر پشت آن حضرت برآمدگى خاصى که نشانه جراحت بود مشاهده کردند و این بر اثر حمل انبان هایى بود که بر دوش مى کشید و به خانه هاى فقرا و مساکین مى برد.(24)
در مختصر تاریخ دمشق از قول امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: امام سجاد(علیه السلام) هنگام شب، نان بر دوش مبارکش مى گذاشت و در تاریکى براى فقرا مى برد و مى فرمود: «صدقه در تاریکى شب آتش خشم خدا را خاموش مى کند».(25)
مطابق بعضى از روایات، آن حضرت یک صد خانواده از فقراى مدینه را مستقیماً زیر نظر داشت و پیوسته به آنان کمک مى کرد و در ادامه این حدیث آمده است که امام(علیه السلام) در شب تاریک انبانى بر پشت خود مى گذاشت که در آن درهم و دینار و گاه مواد غذایى و یا حتى هیزم بود و به سراغ بعضى از خانه ها مى رفت و در مى زد و به صاحب خانه که شخص مستمندى بود کمک مى فرمود، در حالى که صورت خود را مى پوشانید تا آن مرد فقیر او را نشناسد. اما هنگامى که آن حضرت بدرود حیات گفت این گونه افراد دانستند که او على بن الحسین(ع) بود.(26)
حتی شتر حضرت بعد از شهادت ایشان بی تابی می کرد. از ابوجعفر حضرت باقر(علیه السلام) نقل شده است: پدرم على بن الحسين(ع) ناقه اى داشت كه بيست و دو نوبت سوار بر آن به حج رفته بود و حتى يك تازيانه به آن شتر ننواخته بود. بعد از وفات پدرم بود كه يكى از خادمان آمد و گفت: ناقه از طويله گريخته و در بقيع، كنار قبر على بن الحسين گردن بر روى قبر نهاده و نعره مى كشد. گفتم: هر چه زودتر بشتابيد پيش از آنكه مردم آگاه شوند، شتر را بازگردانيد.(27)
مطالعه بیشتر درباره: امــام ســجّاد (ع)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.