پاسخ اجمالی:
در رابطه با روایاتی که به معنای اصطلاحی تقلید تصریح کرده اند، می توان از محاجّه یکی از یاران حضرت علی(ع) با خوارج یاد کرد، که با استفاده از واژه «تقلید» صریحا بیان می کند که از آن حضرت در دینش پیروی می کند. نیز در صحبت هایی که یکی از مراجعین امام صادق(ع) به ایشان داشته، از اصطلاح «تقلید» استفاده کرده تا به پیروی خود از آن حضرت اشاره کند. همچنین امام حسن عسکری(ع) نیز در بیان معروفی توده مردم را به تقلید از فقها، یعنی پیروی از آنها فراخوانده است.
گروه دیگری از روایات نیز وجود دارند که اگر چه در آنها صریحا به موضوع تقلید مصطلح فقهی اشاره نشده است، امّا می توان مشروعیت و جواز تقلید را از آنها استنباط کرد. مثلا روايات زيادى از ائمه اهل بيت(ع) نقل شده كه به اصحاب خود دستور فتوا می دانند؛ بدیهی است طرف دیگر فتوا دادن توسط اصحاب، لزوم قبول و عمل به آن فتوا توسط سایر مکلفین است.
پاسخ تفصیلی:
در لسان روايات، كلمه تقليد و مشتقات آن، گاه به معناى لغوى و گاه به معناى اصطلاحى آن به كار رفته است.
روایات و معنای لغوی تقلید
در ارتباط با معناى لغوى تقليد(1) مى توان به اين مورد اشاره كرد: امام رضا(عليه السلام) در ارتباط با خلافت و امامت مى فرمايد: «... فَقَلَّدَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّا».(2) در مجمع البحرين در لغت «قلّد»، در توضيح اين عبارت مى خوانیم: «الزمه بها اى جعلها فى رقبته و ولّاه امرها»(3)؛ (رسول خدا(ص)، على(ع) را به امر خلافت ملزم ساخت يعنى امر خلافت را به عهده او انداخت و وى را والى امر خلافت كرد).
روایات و معنای اصطلاحی تقلید
براى معناى اصطلاحى تقليد(4) مى توان به اين احادیث اشاره كرد:
1. هنگامى كه حضرت على(عليه السلام) صعصعة بن صوحان را به سوى خوارج فرستاد، آنها به وى گفتند: آيا اگر على در اينجا بود، تو با وى بودى؟ پاسخ داد: آرى. آنها گفتند: «فَأنتَ إِذاً مُقَلِّدٌ عَلِيّاً دِينَكَ ارْجِعْ فَلَا دِينَ لَك»؛ (بنابراين تو در دين خود پيرو على هستى، برگرد كه دينى ندارى!). در اینجا صعصعه پاسخ داد: «وَيْلَكُمْ أَ لَا أُقَلِّدُ مَنْ قَلَّدَ اللَّهَ فَأَحْسَنَ التَّقْلِيد»(5)؛ (واى بر شما! آيا من از كسى كه به درستى از خدا پيروى مى كند، پيروى نكنم؟!».
2. ابو بصير مى گويد: ام خالد عبديه به محضر امام صادق(عليه السلام) آمد و عرض كرد: من مشكلى در شكم داشتم و طبيبان عراقى براى مداواى آن نبيذ را برايم تجويز كرده اند. من مى دانستم كه شما آن را ناخوش مى داريد. براى اطمينان خاطر به محضر شما آمدم تا حقيقت مسأله را از شما بپرسم. حضرت به او فرمود: «وَ مَا يَمْنَعُكِ عَنْ شُرْبه؟»؛ (چه چيزى سبب شد [با اينكه اطبا آن را براى شما تجويز كرده اند] آن را ننوشى؟) پاسخ داد: «قَدْ قَلَّدْتُكَ دِينِي»(6)؛ (من دينم را به عهده شما انداختم [و پيرو شما هستم]).
3. در مرسله احتجاج طبرسی از امام عسكرى(عليه السلام) آمده است: «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه»(7)؛ (پس آن كس از فقيهان كه از نفس خويش صيانت كند، نگهبان دين خويش بوده، با هواى نفسانى خود به مخالفت برخيزد و فرمانبردار مولاى خويش باشد، پس بر توده مردم است كه از وى پيروى نمايند).
هر چند آنچه در پاره اى از اين روايات آمده است مربوط به اطاعت از امام معصوم است كه سخن او خود حجّت است و اين با تقليد اصطلاحى كه امروزه متعارف است متفاوت مى باشد - چرا كه آنچه امروزه از تقليد از مجتهدان متعارف است، آن است كه مجتهدى با استفاده از كتاب خدا و سنت معصومان، حكم شرعى فرعى را استنباط كرده و به اطلاع مقلّد برساند و اين مسأله با شنيدن سخنى از شخص معصوم و پيروى از آن فرق مى كند - ولى اولا برخى از روايات مربوط به تقليد از فقها بوده و ثانيا آنچه در پاره اى ديگر از روايات آمده، بى ارتباط با موضوع سخن ما نيست.
امکان اثبات مشروعیت تقلید از دسته ای دیگر از روایات
گروه دیگری از روایات نیز وجود دارند که اگر چه در آنها صریحا به موضوع تقلید مصطلح فقهی اشاره نشده است، امّا می توان به گونه ای موضوع مشروعیت و جواز تقلید را از آنها استنباط کرد. مثلا روايات زيادى از ائمه اهل بيت(عليهم السلام) نقل شده كه به اصحاب خود دستور فتوا می دانند. بدیهی است طرف دیگر فتوا دادن توسط اصحاب، لزوم قبول و عمل به آن فتوا توسط سایر مکلفین است. برخى از اين روايات از اين قرار است:
در بخشى از نامه حضرت على(عليه السلام) به قثم بن عباس آمده: «أَمَّا بَعْدُ فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ الْعَالِم»(8)؛ (امّا بعد! مراسم حج را براى مردم اقامه كن! و ايّام اللَّه را يادآورى نما. عصرها بنشين استفتائات مردم را پاسخ بگو، ناآگاه را آگاه و تعليم ده و با علما مذاكره نما). در كلام فوق اميرمؤمنان(عليه السلام) به قثم بن عباس دستور مى دهد هر بامداد و شامگاه نشستى داشته باشد و پاسخ استفتا كنندگان را بدهد و اين بدون ترديد دلالت بر جواز مراجعه مکلفین عادی به او برای فرا گرفتن احکام دینی شان از او دارد.
سليم بن ابى حية نقل مى كند كه در خدمت امام صادق(عليه السلام) بودم وقتى خواستم از وى جدا شوم خداحافظى كرده عرض نمودم: دوست دارم توصيه و زاد و توشه اى (دينى و علمى) به من مرحمت فرمايى حضرت فرمود: «ائْتِ أَبَانَ بْنَ تَغْلِبَ فَإِنَّهُ قَدْ سَمِعَ مِنِّي حَدِيثاً كَثِيراً فَمَا رَوَاهُ لَكَ فَارْوِهِ عَنِّي»(9)؛ (نزد ابان بن تغلب برو! او از من احاديث زيادى شنيده هر چه او براى تو نقل كند، مستقيما از من نقل كن). سپس اضافه فرمود: پدرم أبو جعفر(عليه السلام) به او فرمود: «اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُك»(10)؛ (در مسجد مدينه بنشين و براى مردم [پيروان همه مذاهب] فتوا بده كه من دوست مى دارم در بين شيعيانم امثال تو ديده شوند).
روشن است سخن امام باقر(عليه السلام) درباره فتواست و باید مراجعه کنندگانی برای این عمل به این فتوا وجود داشته باشند تا چنین سخنی معنا یابد.
حسن بن على بن یقطین نیز مى گوید: به امام رضا(علیه السلام) عرض کردم: «لا اَکادُ اَصِلُ اِلَیْک اَسْأَلَکَ عَنْ کُلِ مااحْتاجُ اِلَیْهِ مِنْ مَعالِمِ دینى. اَفَیُونُسُ بنُ عَبْدِ الرَّحْمانِ ثِقَةٌ آخُذُ مِنْهُ ما احْتاجُ اِلَیْهِ مِنْ مَعالِمِ دینى؟ فَقالَ نَعَم»(11)؛ (من نمى توانم به جهت هر مشکل دینى که برایم پیش مى آید از شما سؤال کنم آیا یونس بن عبدالرحمان ثقه و راستگو است و مى توانم پاسخ نیازهاى دینى خود را از او دریافت کنم؟ حضرت فرمودند: آری). با توجه به این احادیث و احادیث دیگری از این دست به این نتیجه می رسیم که ائمه اطهار مردم را برای دستیابی به پاسخ سوالات و مشکلات شرعی شان به اصحاب عالم شان ارجاع می دادند و بنابراین مراجعه مردم به اشخاص مورد تایید معصومین برای حل مشکلات دینی شان امری مشروع و مطلوب است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.