پاسخ اجمالی:
قوانين و مقرّرات مربوط به زندگى انسان ها آن قدر پيچيده و اسرارآميز است كه دانشمندان را سرگردان و حيران ساخته و آشكارترين دليل آن، تحوّلاتى است كه هميشه در قوانين كشورهاى جهان صورت مى گيرد و هر روز مشكل تازه اى را مقابل حقوقدان ها قرار مى دهد؛ چراكه نمي توانند قانوني وضع كنند كه بي نياز از تغيير باشد. اگر تمام دنيا را بگرديم فردى كه داراى تمام شرايط يا بعضي از شرايط باشد پيدا نمي كنيم؛ جز آفريدگار بشر و يا كسى كه مستقيماً با او ارتباط دارد، صلاحيت چنين مقامى را دارد. پس اصول قوانين صحيح اجتماعى را تنها بايد از مكتب انبياء و از مجراى وحى آموخت.
پاسخ تفصیلی:
قوانين و مقرّرات مربوط به زندگى انسان ها ـ مانند ساختمان وجود خود آنها ـ به قدرى پيچيده و اسرارآميز است كه دانشمندان را سرگردان و حيران ساخته و آشكارترين دليل اين حيرت و سرگردانى، همان فعل و انفعالات و تغيير و تحوّلاتى است كه هميشه در قوانين تمام كشورهاى جهان صورت مى گيرد و هر روز مشكل تازه اى را در مقابل حقوقدان ها قرار مى دهد. هرگز نبايد انتظار داشته باشيم كه آنها بتوانند راه حلّي براى انبوه اين مشكلات پيدا كنند و قوانينى تنظيم نمايند كه صد در صد با منافعِ نوعِ انسان تطبيق كند. مگر آنان انسان را شناخته اند و اسرار وجود او را دريافته اند؟! آيا تنظيم چنين قانونى با توجه به عدم شناختِ كاملِ اسرارِ وجود انسان، انتظار بي جايى نيست؟!
بهترين قانونگذار كيست؟
شايد به طور مختصر، پاسخ اين سؤال را از مقدمه بالا دانسته باشيد؛ ولى خوب است براى توضيح بيشتر مثال ساده اى ذكر كنيم. همه مي دانيم كه يك راه آهن خوب آن نيست كه ريل گذارى آن ظريف و زيبا و يا داراى ايستگاه هاى درخت كارى شده و با صفا و مأمورين خوش قيافه و خوش لباس باشد؛ بلكه يك راه آهن خوب آن است كه ده ها نكته باريك تر از مو مانند: (تطبيق دادن وضع خطوط آن با وضع قطارهايى كه از آن عبور مى كنند) در آن رعايت شده باشد. مثلا:
الف) بايد فاصله دو خط با فاصله چرخ هاى قطار، كاملا مساوى باشد.
ب) بايد مقاومت و زيرسازى ريل ها و پل هاي وسط راه با وزن سنگين ترين قطارهايى كه از آن خط عبور مى كنند و حداكثر فشارى كه از ناحيه حركت آنها به وجود مى آيد تناسب داشته باشد.
ج) بايد دهانه، ديواره و ارتفاع تونل ها با قطار تناسب داشته باشد.
د) بايد سربالايى ها تنها با قدرت كششِ ضعيف ترين لكوموتيوهايى كه از آن خط عبور مى كند، تطبيق كند.
ه) بايد سراشيبى ها با حداقل قدرت ترمزها مناسب باشد.
و) بايد استحكام خطوط و پيچ هاى اتّصال به قدرى باشد كه حداكثر سرعت قطار، آن را از جا تكان ندهد و ...
بديهى است كه بايد مهندسين قبلاً تمام اين جزئيات را با كمال دقّت حساب كنند و در ساختنِ خطوط و راه ها نهايت مراقبت را در تطبيق آن با وضع قطارها به عمل آورند تا خطرات و سوانحى از اين ناحيه پيش نيايد. از اين مثال به خوبى روشن مى شود كه يك مهندسِ لايقِ راه آهن آن نيست كه تنها از وضع زمين ها، جادّه ها، طرز بريدنِ كوه ها و ساختنِ پل ها آگاه باشد؛ بلكه بايد قبل از هر چيز قطارشناس باشد؛ يعنى از تمام جزئيات لكوموتيوها و واگن ها كاملا مطّلع باشد تا بتواند آنها را با وضعِ خطوط تطبيق دهد. هم چنين براى تنظيمِ يك قانونِ خوب، تنها دانستنِ كلّياتى از وضع قوانين و عكس العمل آنها در اجتماعات كافى نيست. قانون وقتى براى اجتماع مفيد و سودمند و مايه ترقّى و پيشرفت و تكامل اجتماع خواهد بود كه به طور كامل با تمام مقتضيات روحى و جسمى افرادِ اجتماع، چگونگى روابط آنها با يكديگر و پديده هايى كه از آن ناشى مى شود، تطبيق كند. بنابراين شرايط يك قانونگذار كامل را اين طور مي توان برشمرد:
1. يك انسان شناسِ كامل باشد و بدون استثناء از تمام اسرار و رموز، ريزه كارى هاى جسم و جان انسان، عواطف، غرايز، اميال، شهوات، هوس ها و خلاصه از همه جزئيات درون و برونِ اين وجودِ مرموز با خبر باشد.
2. بايد از تمام كيفيّات و تأثيراتى كه از روابط افراد با يكديگر و در هنگام زندگى دسته جمعى در دل اجتماع پيدا مى شود، آگاه باشد.
3. بايد به طور كلّى از تمام استعدادها، شايستگى ها و كمالات بالقوّه اى كه در افراد و در اجتماع نهفته، مطّلع باشد.
4. بايد بتواند تمام حوادث و عكس العمل هايى را كه ممكن است در آينده نزديك يا دور براى اجتماع پيش آيد، پيش بينى كند.
5. از كلّيه اصولى كه مى تواند انسان را به سوى تكامل سوق دهد و از موانع و شرايط آن مطّلع باشد و آن چنان حُسن انتخابى داشته باشد كه بتواند نزديك ترين راه ها را از ميان راه هاى مختلف انتخاب كند.
6. هيچ گونه منافعى در اجتماع نداشته باشد تا محور افكارش در هنگام تنظيم قانون ـ دانسته يا ندانسته ـ متوجّه جهتى ـ كه حفظ منافع شخصى او را مى كند ـ نشود و بر خلاف مصالح اجتماع و به نفع خود قانونى وضع نكند.
7. هرگز لغزش، گناه، خطا و اشتباهى از او سر نزند و هم چنين فردى خير خواه، دلسوز، مهربان و در عين حال داراى اراده اى قوى و باشهامت باشد و از هيچ قدرتى در اجتماع نهراسد مسلماً اگر بتوانيم انسانى را پيدا كنيم كه داراى تمام اين شرايط باشد، لقب بهترين قانونگذار، شايسته اوست و مى توانيم در سايه طراحي هاى اجتماعى و قوانينى كه او تنظيم مى كند، عمرى با خاطرى آسوده زندگى كنيم و به تمام اين نابسامانى هاى كنونى خاتمه دهيم. نقشه مدينه فاضله را به كمك او در خارج از ذهن - و نه در عالم خيال ـ طرح كنيم؛ اما چگونه و در كجا مى توانيم چنين انسانى را بيابيم؟ آيا مى توانيد كسى را بيابيد كه با جرأت بگويد: «من از تمام اسرارِ ساختمانِ وجود انسان با خبرم؟» امروزه دانشمندانِ بزرگ اعتراف مى كنند كه علوم مربوط به انسان شناسى با آن همه وسعت و دامنه اى كه پيدا كرده، تنها گوشه اى از اين سرزمينِ مرموز را روشن ساخته و بقيه هم چنان در تاريكى ابهام باقى مانده است! تا آنجا كه بعضى از دانشمندانِ انسان شناس، اين گوشه روشن شده وجودِ انسان را در برابر قسمت هاى مجهول و ناشناخته، آن قدر ناچيز مى دانند كه رسماً انسان را به عنوان يك موجود ناشناخته معرفى مى كنند.(1)
آيا مى توانيد در ميان دانشمندانِ جامعه شناس، كسى را پيدا كنيد كه بتواند ادعا كند: «من از تمامى كيفيّاتِ پيچيده اجتماعى ـ كه نتيجه روابط افراد و طرز خاص روحى و جسمى آنهاست ـ باخبرم؟» و يا بگويد: «تمام استعدادهاى نهفته وجود انسان ها را كشف كرده ام؟» آيا كسى مى تواند بگويد: «من مى توانم تمام حوادث و پيش آمدهايى را كه ممكن است براى اجتماع و در طول حيات آن رخ دهد و هم چنين واكنش ها و عكس العمل هاى اجتماعى آن را پيش بينى كنم؟» كيست كه در هيچ يك از جوامع بشرى، منافع شخصى نداشته باشد؟ و يا بتواند ادعا كند كه محور فكر او ـ حتى ندانسته ـ متمايل به منافع شخصى خود نيست؟ آيا كسى مى تواند قول بدهد كه هرگز اشتباه نكند؟ و يا ادّعا كند كه از هر گناه و لغزشى مصونيّت دارد؟ بنابراين اگر تمام دنيا را زير پا بگذاريم نه تنها نمى توانيم فردى را كه داراى تمام اين شرايط باشد پيدا كنيم؛ بلكه كسى كه حتى يكى از آنها را به طور كامل داشته باشد، پيدا نمى كنيم. اينكه ملاحظه مى فرماييد قوانين بشرى همواره دست خوش تغيير و تحوّل است، تنها بر اثر تغيير شرايط محيط نيست؛ بلكه قسمت عمده آن بر اثر نقصِ فاحشِ قانون گذاران در قسمت هاى فوق مى باشد. با توجه به اين حقايق گمان نمى كنم اين مطلب محتاج به بحث باشد كه تنها مبدئى را كه مى توان به عنوان بهترين قانونگذارِ صلاحيت دار معرفى كرد، آفريدگارِ بشر و مبدأ جهانِ هستى است.
اوست كه تمام اين شرايط را به عالى ترين وجه داراست.
اوست كه انسان را آفريده و از همه اسرار وجود او آگاه است.
اوست كه گذشته و آينده در برابر علم و دانش او يكسان مى باشد.(2)
اوست كه هيچ گونه منافعى در اجتماعات ما ندارد و از همگان بى نياز و بر همه مشفق است.
تنها اين مبدأ و يا كسى كه مستقيماً با او ارتباط دارد، از وى الهام مى گيرد و براى اين كار مأموريت يافته، صلاحيت چنين مقامى را دارد.
نتيجه اينكه: اصول قوانين صحيح اجتماعى را تنها بايد از مكتب انبياء و از مجراى وحى آموخت.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.