پاسخ اجمالی:
مُصحف هاى عثمانى از نظر ترتيب سوره ها، همان ترتيبى است كه در مُصحف كنونى وجود دارد و با ترتيب مُصحف هاى صحابه، به خصوص با مُصحف «اُبَيّ بن كعب»، تطبيق مى كرد. مُصحف هاى عثمانى به مقتضى شيوه نگارش كه در آن دوره رواج داشته، از هر نشانه و علامتى كه حروف نقطه دار و بى نقطه را مشخص كند، خالى بود. همچنین اين مُصحف ها به احزاب و اعشار و اخماس، تقسيم بندى نشده و مملوّ از غلط هاى املايى و تناقض هايى در رسم الخط بوده كه علت آن، ابتدايى بودن خطى است كه صحابه در آن زمان مى شناخته اند.
پاسخ تفصیلی:
مُصحف هاى عثمانى از نظر ترتيب سوره ها، نزديك به مُصحف هايى است كه صحابه نوشته بودند و بر همان شيوه، سوره هاى بزرگ مقدم بر سوره هاى كوچك ترتيب يافت. حروف مُصحف هاى عثمانى خالى از نقطه و علائمى بوده است كه اِعراب كلمات را نشان مى دهد. اين مُصحف ها به احزاب و اعشار و اخماس، تقسيم بندى نشده بود و مملوّ از غلط هاى املايى و تناقض هايى در رسم الخط بوده است كه علت آن، ابتدايى بودن خطى است كه صحابه در آن زمان مى شناخته اند. مشخصات كلى مُصحف ها به شرح ذيل است:
1. ترتيب: ترتيب مُصحف عثمانى، همان ترتيبى است كه در مُصحف كنونى وجود دارد و با ترتيبى كه در مُصحف هاى صحابه در آن وقت به كار برده شده بود و به خصوص با مُصحف «اُبَيّ بن كعب»، تطبيق مى كرد. تنها در مواردى اندك با آنها مطابقت نداشت؛ از جمله اينكه در مُصحف هاى صحابه، سوره «يونس» در زمره هفت سوره بزرگ به شمار مى آمد و هفتمين(1) يا هشتمين(2) اين سوره ها بود؛ اما عثمان، سوره «انفال» و سوره «برائت» را به عنوان يك سوره، در مرتبه هفتم از سوره هاى بلند (طوال) قرار داد و سوره «يونس» را در شمار سوره هاى «مئين» درآورد و محل آن را تغيير داد. «ابن عباس» به اين عمل عثمان اعتراض كرد و گفت: «به چه علت سوره «انفال» را - كه از سوره هاى «مثاني» است(3) - و سوره «برائت» را - كه از سوره هاى «مئين» است - يك سوره به حساب آورده و «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» را از اول سوره «برائت» حذف كرده ايد و در شمار سوره هاى بزرگ قرار داده ايد؟» عثمان در پاسخ گفت: «سوره هايى بر پيامبر(صلی الله علیه و آله) نازل مى شد و پس از نزول آنها، آياتى نازل مى گرديد. پيامبر(ص) كاتبان وحى را احضار مى كرد و به آنان مى فرمود: اين آيه ها را در فلان محل از فلان سوره بنويسيد. سوره «انفال» از سوره هايى است كه در اوايل هجرت در مدينه نازل شد و سوره «برائت» از نظر نزول، از آخرين سوره هاست؛ ولى مضمون اين دو سوره با يكديگر شبيه است و من گمان مى كردم اين دو سوره، يكى است. پيامبر(ص) نيز در گذشت و بيان نكرد كه «برائت» دنباله سوره «انفال» است. از اين جهت من آن دو را به هم پيوستم و «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» را بين آن دو ننوشتم و آن را در شمار هفت سوره بزرگ قرار دادم».(4)
اين امر بر اجتهاد صحابه در ترتيب مصحف دلالت دارد. عثمان مى دانست كه گاهى آيه هايى از يك سوره، بعدا نازل مى شد و پيامبر(صلی الله علیه و آله)، «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» امر مى كرد كه آنها را در محل خودش ثبت كنند. عثمان گمان كرد كه به مناسبت وجود تشابه بين سياق كلى سوره «برائت» و سوره «انفال»، سوره «برائت» دنباله سوره «انفال» است.(5) اين تشابه در سياق، از اين جهت است كه مضمون هر دو سوره تشديد در نكوهش دشمنان اسلام، كافران و منافقان، و تشويق مؤمنان بر پايدارى و مبارزه در جهت تثبيت كلمه الله در زمين است. در هر صورت با توجه به اينكه مطلبى از اين جهت در مورد اين دو سوره نقل نشده است، عثمان آن دو را به هم پيوست و آن را يك سوره به شمار آورد و هفتمين سوره از سوره هاى بزرگ قرار داد. شايد عثمان توجه نكرده است كه سوره «برائت»، به عنوان هشدار و وعده عذاب به كافران نازل شد. از اين رو با نام خداوند كه رحمت محض است نازل نگرديده است؛ زيرا متناسب نيست كه هشدار و وعده عذاب با رحمت آغاز گردد. از اين جهت است كه اميرمؤمنان(علیه السلام) فرموده: «بسم الله ... براى امان است، در حالى كه سوره «برائت» تكيه بر شمشير دارد».(6) با اين كيفيت، مُصحف عثمانى با ديگر مُصحف ها اختلافاتى دارد؛ ولى اين اختلافات جزئى است؛ و فقط از نظر تقدّم و تأخّر برخى سوره هاست.
2. نقطه و علامت: مُصحف هاى عثمانى به مقتضاى شيوه نگارش كه در آن دوره ميان مردمِ عرب رايج بود از هر نشانه و علامتى كه حروف نقطه دار و بى نقطه را مشخص كند، خالى بود، و لذا بين «ب» و «ت» و «يا» و «ثا» تفاوتى نبود. و نيز «ج» و «ح» و «خ» از يكديگر تشخيص داده نمى شدند. همچنين حركت و اِعراب كلمات، به وسيله فتحه، كسره، ضمّه و تنوين نشان داده نمى شد. خواننده، خود بايد به هنگام قرائت با توجه به قرائن، آنها را از يكديگر تميز مى داد، و وزن كلمه و چگونگى اِعراب آن را شخصا مى شناخت.
از اين رو در صدر اوّل، قرائت قرآن فقط به سماع و نقل موكول بود و جز از طريق شنيدن، قرائت قرآن تقريبا ممتنع بود. مثلا بين كلمه هاى «تبلو»، «نبلو»، «نتلو»، «تتلو» و «يتلو» هيچ فرقى وجود نداشت. همچنين كلمه «يعلمه» از «تعلمه»، «نعلمه» و «بعلمه» تشخيص داده نمى شد. از اين رو چه بسا آيه «لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً»(7)؛ (تا عبرتى براى آیندگان باشى) به صورت «لمن خلقک» خوانده مى شد. در ادامه نمونه هايى از قرائت هاى مختلف، كه بر اثر خالى بودن مُصحف ها از نقطه رخ داده است، آورده مى شود:
سوره «بقره»، آيه 259: «نُنْشِزُهَا»، «ننشرها»، «تنشرها».(8)
سوره «آل عمران»، آيه 48: «يُعَلِّمُهُ»، «نعلمه».(9)
سوره «يونس»، آيه 30: «تَبْلُو»، «تتلو».(10)
سوره «يونس»، آيه 92: «نُنَجِّيکَ»، «ننحّيک».(11)
سوره «عنكبوت»، آيه 58: «لَنُبَوِّئَنَّهُمْ»، «لنثوينّهم»، «لنبوينّهم».(12)
سوره «سبأ»، آيه 17: «نُجَازِي»، «يجازي».(13)
سوره «حجرات»، آيه 6: «فَتَبَيَّنُوا»، «فَتثبتوا».(14)
در هر صورت خالى بودن مُصحف ها از علائم و نشانه ها علّت عمده پيدايش اختلاف قرائت در زمان هاى بعد بود؛ زيرا مردم به شنيدن و حفظ كردنِ قرآن اتكا داشتند و در طول زمان، اشتباهاتى در نقل و يا شنيدن آيه اى رخ مى داد؛ زيرا اين يك واقعيت است كه انسان هر اندازه كه در حفظ كردن مطلبى دقت كند، بالاخره در معرض فراموشى و اشتباه قرار دارد. مگر آنكه مطلب مورد نظر را به وسيله كتابت ضبط كند، از اين رو گفته شده است: «ما حُفِظَ فَرَّ و ما كُتِبَ قَرَّ». به علاوه نفوذ و رخنه اقوام غير عرب در جزيرة العرب و گسترش تعداد و جمعيت آنان با گسترش قلمرو اسلام، خود موجب وجود اختلاف در قرائت مى شد. بنابراين ايجاب مى كرد كه اعضاى كميته يكى كردن مصاحف، در وقت خود، نسبت به آينده امّت اسلامى توجه كنند و راه حلّى براى جلوگيرى از ايجاد اختلاف و خلل در قرائت قرآن بيابند؛ ولى روحيه اهمال و سهل انگارى كه در آن وقت بر مسؤولان غالب بود، مانع از انجام چنين كارى شد.
«ابن جزرى» تصور كرده است كه مسؤولانِ آن روز، به عمد و از روى حكمتى، از به كار بردن علائم و نشانه ها خوددارى كرده اند، مى گويد: «از اين جهت بوده است تا نوشتار قرآن هر گونه قرائتى را كه از پيامبر(صلی الله علیه و آله) رسيده است پذيرا باشد؛ زيرا در آن روزگار، بر حفظ و سماع اِتّكا مي شد نه بر خطّ و نوشتار».(15) «زرقانى» نيز با اين توجيه غير مقبول موافقت كرده، و می گويد: «در آن دوره كلمات قرآن را بدون نقطه و علامت كتابت كردند تا قرائت هاى گوناگون را پذيرا باشد».(16) با آن كه روشن است كه در آن زمان خط عربى بدون نقطه و علامت بوده و عرب در آغاز آموختن و كتابت بوده و نقطه گذارى و علامت گذارى را نمى دانسته است، لذا تصوّر «ابن جزرى» و «زرقانى» خالى از وجه و سخنى بى مورد است.
3. ناهنجارى نوشتارى: وضع خط براى رساندن معنايى است كه به وسيله الفاظ در موقع تكلّم اراده مى شود. در واقع كتابت و نوشتن، نمايانگر لفظى است كه بيان كننده معنا و مفهوم مورد نظر است. بنابراين لازم است كتابت به طور كامل با لفظى كه بدان تكلّم مى شود، مطابقت داشته باشد؛ و عين آنچه گفته مي شود، نوشته شود، تا بدين ترتيب خط بدون هيچ كاستى و زيادت، مقياس براى لفظ باشد.
از طرف ديگر، روش هاى انشا و شيوه نوشتن و كتابت، با اين قاعده كاملا منطبق نيست؛ ولى مادام كه اين مواردِ اختلاف بين عموم مصطلح است و همگان بر وفق آن عمل مى كنند، اشكالى به وجود نمى آورد و خللى در بيان مقصود ايجاد نمى كند؛ زيرا قرآن به قرائت آن بستگى دارد نه به كتابت.
اما رسم الخط مُصحف عثمانى، در مقايسه با رسم الخط عمومى و متداول، داراى ناهنجارى هاى املايى فراوان و تناقض هاى بسيار در نحوه نوشتن كلمات مى باشد. به گونه اى كه اگر قرآن از طريق سماع و تواتر در قرائت ضبط نمى شد و مسلمانان اين روش را از پيشينيانِ خود به ارث نمى گرفتند و با دقت و توجه تمام به حفظ آن نمى كوشيدند، امروزه قرائت صحيح بسيارى از كلمات محال مى نمود. علت اين امر، عدم آشنايى عرب به فنون خط و روش هاى كتابت، در آن زمان بوده است؛ بلكه جز تعداد كمى از آنان نوشتن و كتابت را نمى دانستند و خطى را هم كه اين عدّه اندك بدان مى نوشته اند، خطى ابتدايى و در حد بسيار پايين و اوليه بوده است. آثار باقيمانده از صده اوّل، اين موضوع را نشان مى دهد.(17) علاوه بر اين كسانى را كه عثمان براى كتابت مُصحف انتخاب كرده بود، افرادى بودند كه به غايت نسبت به شيوه كتابت بى اطلاع بودند و هر چند كه در آن وقت، خط در مرحله ابتدايى بود؛ ولى آنان بسيار بد خط بودند. همان گونه كه «ابن ابى داوود» نقل مى كند: پس از تكميل نسخه هاى مصاحف، مُصحفى را نزد عثمان بردند؛ وى پس از ديدن آن گفت: «چه نيكو و زيبا تهيه كرده ايد؛ ولى در آن ناهنجارى هايى رخ داده كه عرب خود مى توانند آن را به نحو صحيح تلفظ كنند». سپس گفت: «اگر املا كننده از قبيله هذيل و نويسنده از قبيله ثقيف بود، چنين اشتباهاتى در آن پيدا نمي شد».(18)
از اين گفتار بر مى آيد كه عثمان مى دانسته كه قبيله هذيل در آن وقت به روش هاى انشا آشنايى كامل داشته و قبيله ثقيف به حُسن كتابت و خوبى خط معروف بوده اند؛ در حالى كه مصحف اِرائه شده به او فاقد چنين مزايايى بوده است. از اين رو بر عثمان اين ايراد وارد است كه چرا افرادى از دو قبيله هذيل و ثقيف را براى اين امر مهم انتخاب نكرد تا بدين گونه بى دقّتى و بى توجّهى صورت نگيرد؟!
«ثعلبي» در تفسير خود، ذيل آيه «اِنْ هَٰذَانِ لَسَاحِرَانِ»(19) مى گويد: «عثمان گفت: در اين مُصحف ناهنجارى هايى ديده می شود كه هر عربى به زبان خود آن را صحيح ادا مى كند. به عثمان گفتند: آيا آن را تغيير نمى دهى؟ و به عبارت ديگر آيا تصحيح نمى كنى؟ او [از روى بى حالى يا سهل انگارى] گفت: لزومى ندارد، نه حلالى را حرام مىكند و نه حرامى را حلال».(20)
«ابن روزبهان» در اين مورد كوششى ناروا دارد، مي گويد: «عدم تصحيح لفظ قرآن بوسيله عثمان از اين جهت بود كه متابعت از شكل خط بر وى لازم بوده است. اين لفظ به همان شكل در مُصحف ها نوشته شده بود و تغيير آن جايز نبوده است و چون لغت برخى از عرب ها بوده، آن را تغيير نداد».(21)
مفهوم اين گفتار كه در مصاحف اين چنين نوشته بوده است، روشن نيست منظور او كدام مصاحف است و چگونه مى توان ميان اين گفته و آخرين قسمت آن مبنى بر اينكه «لغت بعضى عرب است» سازش داد؟ در هر حال، سهل انگارى مسؤولانِ آن زمان از نظر وجود اشتباهات و تناقضات در مُصحف، براى هميشه مشكلاتى براى امت اسلامى ايجاد كرد. البته عدم تصحيح اين اشتباهات در ادوار بعد از عثمان، از آن جهت بوده كه در زمان هاى متأخّر، ممكن بود دشمنان به عنوان تصحيح قرآن و اصلاح ناهنجارى هاى آن، قرآن را دستخوش تحريف سازند و كتاب خدا بازىچه دست مغرضان و هوی پرستان قرار گيرد. حضرت علي(علیه السلام) در اين باره فرموده است: «إِنَّ الْقُرْآنَ لَا يُهَاجُ الْيَوْمَ وَ لَا يُحَرَّكُ» و همين فرمان به عنوان يك اصل و پايه قانونى براى هميشه مورد پذيرش مسلمانان قرار گرفت. لذا كسى را ياراى آن نبود كه قرآن را مورد دستبرد قرار دهد. بايد توجه كرد كه بودن ناهنجارى هاى املايى در مُصحف خللى در اساس و كرامت قرآن ايجاد نمى كند، زيرا:
اولا؛ واقع قرآن آن است كه خوانده مى شود، نه آنچه نوشته مى شود. كتابت به هر اسلوبى باشد، مادام كه قرائت صحيح و منطبق بر نحوه متداول در زمان پيامبر(صلی الله علیه و آله) و صحابه او باشد، موجب هيچ ضرر و زيانى نخواهد شد. به طورى كه بيان شد، ترديدى نيست كه مسلمانان از صده اول تا امروز، نصّ قرآن را به گونه صحيح، حفظ كرده اند.
ثانيا؛ تخطئه كتابت قرآن ايرادى است به نويسندگان اوليه از نظر جهل و يا سهل انگارى آنان و ايرادى به خود كتاب نيست كه «لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»(22)؛ (که هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى آید؛ چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است).
ثالثا؛ اشتباهات املايى كه در مُصحف همچنان باقى بوده و تغيير داده نشده، خود حجّتى است بر سلامت قرآن از هر گونه دستبرد و تحريف؛ زيرا تصحيح اشتباهات املايى كه سزاوار بود انجام شود ولى براى حفظ كرامت، سلف درباره آن اقدامى نكرده، دليل روشنى است كه در سرتاسر قرآن هيچ گونه تغييرى صورت نگرفته است و موجب شده كسى جرأت نكند به آن دستبردى بزند.
هرگاه در نظر بگيريم كه مُصحف هاى آن روز بدون نقطه و فاقد هرگونه علامت و نشانه بوده است، به خوبى در مى يابيم كه قرائت قرآن از روى مصاحف در آن روزگار تا چه حد با مشكل روبرو بوده است. مثلا خواننده مُصحف از كجا بداند كه الف «لا اذْبَحَنَّهُ» زايد است و نبايد خوانده شود و يا چگونه بفهمد كه يكى از دو «يا» ى «بأييد» در آيه «وَ السَّماءَ بَنَيْنَاهَا بِأَييدٍ»(23) زايد مي باشد، و يا در كلمه «نشؤا» بدون هيچ علامتى از كجا خواننده مي فهمد كه واو زايد است و الف ممدوده است و تلفظ همزه بعد از الف است؟
موضوع عجيب تر وجود تناقض در رسم الخط مُصحف عثمانى است؛ به نحوى كه كلمه اى را در جايى به شكلى نوشته اند و همان كلمه را در جاى ديگر به شكلى ديگر و اين خود نشان مى دهد كه نويسندگان اوّليه تا چه حدّ از شناخت اصول كتابت به دور بوده اند تا آنجا كه حتى نتوانسته اند دست كم روش واحدى در ثبت و ضبط كلمات اتخاذ كنند. چنان كه در آيه 247 سوره «بقره» كلمه «بَسْطَةً» با سين و در آيه 69 از سوره «اعراف» با صاد «بصطةً» نوشته شده است. و نيز كلمه «يَبْسُطُ» در آيه 26 سوره «رعد» با سين و در آيه 245 «بقره» با صاد ضبط گرديده است. از اين قبيل تناقضات در مُصحف عثمانى بسیار است.(24)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.