پاسخ اجمالی:
بر اساس آیات قرآن، پیامبر(ص) «امّى» بود و نياز به كاتبانى داشت تا در شؤون مختلف از جمله وحى او را ياري دهند؛ لذا در مكّه و در مدينه زبده ترين با سوادان را براى اين امر انتخاب فرمود. اولين كسى كه در مكّه عهده دار كتابت شد امام على(ع) و اوّلين كس در مدينه «أُبىّ بن كعب انصارى» بود. از ديگر كاتبان وحي مي توان به زيد بن ثابت، خلفاى ثلاثه، زبير بن عوام، خالد و أبان دو فرزند سعيد بن العاص، حنظله اُسَيدى، علاء بن حضرمى، خالد بن وليد، عبدالله بن رواحه، محمد بن مسلمه، عبدالله بن ابى سلول، مغيرة بن شعبه، عمرو بن العاص، معاوية بن ابى سفيان، جهم يا جهيم بن صلت، معيقب بن ابى فاطمه و شرحبيل بن حسنه اشاره كرد.
پاسخ تفصیلی:
پيامبر اسلام(صلی الله عليه و آله) به ظاهر خواندن و نوشتن نمى دانست، و در ميان قوم خود به داشتن سواد معروف نبود؛ زيرا هرگز نديده بودند چيزى بخواند يا بنويسد؛ بنابراين او را «امّى» مى خواندند. «قرآن مجيد» هم او را با همين وصف ياد كرده است: «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ ...»؛ (همان کسانى که از فرستاده [خدا]، پیامبرِ اُمّى [و درس نخوانده] پیروى مى کنند)، «... فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ...»(1)؛ (پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده اش، آن پیامبرِ درس نخوانده امّي). امّى منسوب به «امّ»؛ (مادر) است و كسى را گويند كه هم چون روزى كه از مادر زاده شده فاقد سواد باشد. معناى ديگرى نيز گفته اند: منسوب به «امّ القرى»؛ (شهر مكّه)؛ يعنى كسى كه در مكّه زاده شده است. در «قرآن» در موارد ديگر نيز مشتقات اين واژه آمده است: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ ...»(2)؛ (او کسى است که در میان جمعیّتِ درس نخوانده پیامبرى از خودشان برانگیخت). شايد مقصود منسوبين به شهر مكّه باشد؛ ولى احتمال نخست مشهورتر است و با آيه هاى ديگر «قرآن» بيشتر سازش دارد: «وَ مِنْهُمْ اُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ اِلَّا اَمَانِيَّ ...»(3)؛ (و پاره اى از آنان عوامانى هستند که کتاب خدا را جز [یک مشت خیالات و] آرزوها نمى دانند ...)، در اين آيه جمله «لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ» ظاهرا تفسير «اُمِّيُّونَ» است و نيز از مقابله آنان (عرب) با اهل كتاب كه اهل سواد بودند، به دست مىآيد (به جهت تناسب در عطف) كه مقصود، فاقد كتابت و سواد است و حديث منقول از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) كه فرمود: «اِنّا اُمَّةٌ اُمِّيَّةٌ لَا نَكْتُبُ وَ لَا نَحْسَبُ»(4)؛ (ما مردمى هستيم فاقد سوادِ كتابت و نگارشِ حساب) معناى نداشتن سواد را تأييد مى كند.
آنچه با معجزه بودن «قرآن» تناسب دارد، صرفا نخواندن و ننوشتن است نه نتوانستنِ خواندن و نوشتن. «وَ مَا كُنْتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَ لَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ»(5)؛ (تو هرگز پیش از این هیچ کتابى نمى خواندى، و با دست خود چیزى نمى نوشتى، مبادا کسانى که در صدد [تکذیب و] ابطالِ سخنان تو هستند، شک و تردید کنند). اين آيه دليلى است بر اين كه پيامبر(صلی الله عليه و آله) چيزى نمى خواند و نمى نوشت؛ ولى دلالت ندارد كه نمي توانست بنويسد و بخواند و همين اندازه براى ساكت كردن معارضين كافى است؛ زيرا پيامبر(ص) را هرگز با سواد نمى پنداشتند؛ بنابراين راه اعتراض را بر خود بسته مى ديدند.
شيخ «ابوجعفر طوسى» در تفسير آيه مى گويد: «مفسّرين گفته اند نوشتن نمى دانست؛ ولى آيه چنين دلالتى ندارد. صرفا گوياى اين جهت است كه نمى نوشته و نمى خوانده است و چه بسا كسانى نمى نويسند؛ ولى قادر بر نوشتن هستند و در ظاهر وانمود مى شود كه فاقد سوادند و كتابت نمى دانند. پس مُفاد آيه چنين است: پيامبر به نوشتن و خواندن دست نزده بود و او را عادت بر نوشتن نبود».(6) «علّامه طباطبايى» فرموده است: «ظاهر التعبير نفي العادة و هو الأنسب بالنسبة الى سياق الحجّة»(7)؛ (ظاهرِ عبارت، نفى عادت ـ بر نوشتن و خواندن ـ است و اين در جهت استدلال مناسب تر است).
به علاوه داشتن سواد كمال است و بى سوادى نقص و عيب و چون تمامى كمالات پيامبر(صلی الله عليه و آله) از راه عنايت خاص الهى بوده و هرگز نزد كسى و استادى تعلّم نيافته (علم لدنّى) پس نمى شود ساحت قدس پيامبر(ص) از اين كمال تهى باشد. عدم تظاهر به سواد، براى اتمام حجّت و بستن راه اعتراض و تشكيك بوده است، به همين دليل پيامبر اكرم(ص) به كاتبانى نياز داشت تا در شؤون مختلف از جمله وحى براى او كتابت كنند؛ لذا چه در مكّه و چه در مدينه زبده ترين با سوادان را براى كتابت انتخاب فرمود. اولين كسى كه در مكّه عهده دار كتابت مخصوصا كتابت وحى شد؛ على بن ابى طالب(علیه السلام) بود و تا آخرين روز حيات پيامبر به اين كار ادامه داد. پيامبر(ص) نيز اصرار فراوان داشت تا حضرت علي(ع)، آنچه را نازل مى شود، نوشته و ثبت نمايد تا چيزى از «قرآن» و وحى آسمانى از علي(ع) دور نماند.
«سُليم بن قيس هلالى» - كه يكى از تابعين بود - مي گويد: «نزد [امام] علي(علیه السلام) در مسجد كوفه بودم و مردم گرد او را گرفته بودند، فرمود: پرسش هاى خود را تا در ميان شما هستم از من دريغ نداريد. درباره كتاب خدا از من بپرسيد، به خدا قسم آيه اى نازل نشد؛ مگر آنكه پيامبر گرامى[(صلی الله عليه و آله)] آن را بر من مى خواند و تفسير و تأويل آن را به من مي آموخت». «عبدالله بن عمرو يشكرى» معروف به «ابن الكوّاء»، يكى از پُرسش كنندگانِ اصحاب حضرت علي(ع) و بسيار دانا و دانشمند بود، از وى پرسيد: «آنچه نازل مى گرديد و شما حضور نداشتيد، چگونه است؟» علي(ع) فرمود: «هنگامى كه به حضور پيامبر(ص) مى رسيدم، مى فرمود: يا على در غيبت تو آيه هايى نازل شد، آن گاه آنها را بر من مى خواند و تأويل آنها را به من تعليم مى فرمود».(8)
اوّلين كسى كه در مدينه عهده دار كتابت وحى گرديد، «أُبىّ بن كعب انصارى» بود. او قبلا در زمان جاهليت نوشتن را مى دانست. «محمد بن سعد» گويد: «كتابت در ميان عرب كمتر وجود داشت و اُبىّ بن كعب از جمله كسانى بود كه در آن دوره كتابت را فرا گرفته بود».(9) «ابن عبد البرّ» مى گويد: «اُبىّ بن كعب نخستين كسى است كه در مدينه عهده دار كتابت براى پيامبر(صلی الله علیه و آله) شد و او اولين كسى بود كه در پايانِ نامه ها نوشت: كتبه فلان ...».(10) «اُبىّ بن كعب» كسى بود كه پيامبر اكرم(ص) «قرآن» را به طور كامل بر وى عرضه كرد. او از جمله كسانى است كه در عرضه اخير قرآن حضور داشت؛ بدين جهت در دوران یکسان كردن مصاحف در عهد عثمان سرپرستى گروه به او واگذار شده بود و هرگاه در مواردى اختلاف پيش مي آمد، با نظر اُبىّ، مشكل حلّ مى گرديد.(11)
«زيد بن ثابت» در مدينه در همسايگى پيامبر(صلی الله علیه و آله) خانه داشت. او نوشتن مى دانست. در ابتداى امر هرگاه پيامبر(ص) نياز به نوشتن داشت و «اُبىّ بن كعب» حاضر نبود، به دنبال زيد مى فرستاد تا براى او كتابت كند. رفته رفته كتابت او هم رسميت يافت و حتى با دستور پيامبر(ص) زبان و نوشتن عبرانى را نيز فرا گرفت تا نامه هاى عبرى را براى پيامبر(ص) بخواند، ترجمه كند و پاسخ بنويسد. «زيد بن ثابت» بيش از ديگر اصحاب، ملازم پيامبر(ص) براى نوشتن بود و بيشتر نامه نگارى مى كرد.(12)
بنابراين عمده ترين كاتبان وحى، «على بن ابى طالب»، «اُبىّ بن كعب» و «زيد بن ثابت» بودند و ديگر كاتبان وحى، در مرتبه دوم قرار داشتند. «ابن اثير» گويد: «يكى از ملتزمين حضور در امر كتابت، عبدالله بن ارقم زهرى بود. او عهده دار نامه هاى پيامبر(صلی الله علیه و آله) بود، ولى عهده دار معاهده ها و صلح نامه هاى پيامبر(ص)، على بن ابى طالب بود». او مى گويد: «از جمله كاتبان، كه احيانا براى پيامبر(ص) كتابت مى كردند، خلفاى ثلاثه، زبير بن عوام، خالد و أبان دو فرزند سعيد بن العاص، حنظله اُسَيدى، علاء بن حضرمى، خالد بن وليد، عبدالله بن رواحه، محمد بن مسلمه، عبدالله بن ابى سلول، مغيرة بن شعبه، عمرو بن العاص، معاوية بن ابى سفيان، جهم يا جهيم بن صلت، معيقب بن ابى فاطمه و شرحبيل بن حسنه بودند». او مي افزايد: «نخستين كسي كه از قريش براى پيامبر[(صلی الله عليه و آله)] كتابت نمود «عبدالله بن سعد بن ابى سرح» بود، سپس مرتدّ شد و به سوى مكّه بازگشت و آيه «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ ...»(13)؛ (چه کسى ستمکارتر است از کسى که دروغى به خدا ببندد، یا بگوید: بر من وحى شده؛ در حالى که بر او چیزى وحى نشده است ...) در شأن او نازل گرديد».(14)
ظاهرا اين افراد از جمله كسانى بودند كه در ميان عربِ آن روز با سواد بودند و نوشتن و خواندن مى دانستند و در مواقع ضرورت گاه و بى گاه حضرت براى نوشتن از آنان استفاده مى كرد؛ ولى كاتبان رسمى سه نفر فوق و زيد ابن ارقم بودند. «ابن ابى الحديد» می گويد: «محققان و سيره نويسان نوشته اند كه كاتبان وحى، «علي(علیه السلام)»، «زيد بن ثابت» و «زيد بن ارقم» بودند و «حنظلة بن ربيع تميمى» و «معاويه»، نامه هاى پيامبر(صلی الله علیه و آله) را به سران، نوشته هاى مورد نياز مردم و هم چنين ليست اموال و صدقات را مى نوشتند».(15) «ابوعبدالله زنجانى» تا بيش از چهل تن را جزء كاتبان وحى شمرده است(16) كه ظاهرا هنگام ضرورت از وجود آنان استفاده مى شده است.
«بلاذرى» در خاتمه كتاب «فتوح البلدان» از «واقدى» آورده است: «هنگام ظهور اسلام، در ميان قريش، هفده نفر نوشتن را مى دانستند: علي بن ابى طالب، عمر بن الخطاب، عثمان بن عفّان، ابوعبيدة بن جرّاح، طلحة بن عبيد الله، يزيد بن ابى سفيان، ابو حذيفة بن عتبة بن ربيعه، حاطب بن عمرو (برادر سهيل بن عمرو عامرى)، ابو سلمة بن عبدالأسد مخزومى، أبان بن سعيد بن العاص بن اميّه، برادرش خالد بن سعيد، عبدالله بن سعد بن ابى سرح، حويطب بن عبدالعُزّى، ابوسفيان بن حرب، معاوية بن ابى سفيان و جُهَيم بن صلت و از وابستگان قريش: علاء بن حضرمى. از زنانى كه در صدر اسلام نوشتن را مى دانستند مى توان از ام كلثوم بنت عقبه، كريمه بنت مقداد و شفاء بنت عبد الله نام برد. شفاء به دستور پيامبر[(صلی الله عليه و آله)] به حفصه نوشتن آموخت و بعد از آن حفصه در زمره نويسندگان قرار گرفت. عايشه و ام سلمه از زنانى بودند كه فقط خواندن مى دانستند. در مدينه سعد بن عباده، منذر بن عمرو، اُبىّ بن كعب، زيد بن ثابت - كه نوشتنِ عربى و عبرى را مى دانست - رافع بن مالك، اُسَيْد بن حُضَير، معن بن عدى، بشير بن سعد، سعد بن ربيع، اوس بن خِوَلّى و عبد الله بن اُبىّ نوشتن مي دانستند».(17)،(18)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.