پاسخ اجمالی:
امام در خطبه 160 «نهج البلاغه»، درباره «زهد» پیامبر اکرم(ص) مي فرمايد: «پيامبر اكرم[كه درود خدا بر او و خاندانش باد] روى زمين [بدون فرش] مى نشست و غذا مى خورد و با تواضع، همچون بردگان مى نشست، با دست خود پارگى کفش خويش را مى دوخت و با دست خود لباسش را وصله مى زد. بر درازگوش برهنه سوار مى شد و [حتى] كسى را پشت سر خود سوار مى كرد. پرده اى بر در اتاق خود ديد كه در آن تصويرهايى بود، همسرش را صدا زد و فرمود: آن را از نظرم پنهان كن كه هر زمان چشمم به آن مى افتد به ياد دنيا و زر و زيور آن مى افتم».
پاسخ تفصیلی:
امام علي(علیه السلام) در خطبه 160 «نهج البلاغه» مصداق هايى از زهد پیامبر اکرم(صلى الله عليه و آله) را بيان مى فرمايد و زهد و تواضع ایشان را در خلال اعمال روزانه اش نشان مى دهد. ایشان به هفت موضوع اشاره مى كند كه نشانى آشكار از زهد و فروتنى آن پيشواى بزرگ است، مى فرمايد: (پيامبر اكرم [كه درود خدا بر او و خاندانش باد] روى زمين [بدون فرش] مى نشست و غذا مى خورد و با تواضع، همچون بردگان مى نشست، با دست خود پارگى کفش خويش را مى دوخت و با دست خود لباسش را وصله مى زد. بر درازگوش برهنه سوار مى شد و [حتى] كسى را پشت سر خود سوار مى كرد.(1) پرده اى بر در اتاق خود ديد كه در آن تصويرهايى بود. همسرش را صدا زد و فرمود: آن را از نظرم پنهان كن كه هر زمان چشمم به آن مى افتد به ياد دنيا و زر و زيور آن مى افتم)؛ «وَ لَقَدْ كَانَ(صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ، وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ، وَ يَخْصِفُ(2) بِيَدِهِ نَعْلَهُ، وَ يَرْقَعُ(3) بِيَدِهِ ثَوْبَهُ، وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ(4) خَلْفَهُ، وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ فَيَقُولُ: يَا فُلَانَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ عَنِّي، فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا».
جمله «يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ»؛ (روى زمين مى نشست و غذا مى خورد) اشاره به اين است كه در آن زمان افراد نيازمند فرشى نداشتند كه بر آن بنشينند، به ناچار روى زمين مى نشستند؛ پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز همانند آنها زندگى مى كرد.
جمله «يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ»؛ (همچون غلامان مى نشست) اشاره به نشستن متواضعانه آن حضرت است؛ نه همچون متكبّران كه يك پا را بر روى ديگرى مى اندازند و به حال غرور مى نشينند. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) غالباً دو زانو مى نشست كه طرز نشستن غلامان است؛ زيرا هم متواضعانه تر و هم آمادگى بيشترى براى برخاستن و اطاعت در آن است. در حديثى نقل شده: «زن بدزبانى از كنار پيامبر(ص) گذشت؛ در حالى كه پيامبر(ص) همچون غلامان نشسته بود. گفت: اى محمّد، تو همچون بندگان مى نشينى؟ پيامبر(ص) فرمود: «وَ أَىُّ عَبْدٍ أَعْبَدُ مِنِّي»؛ (كدام بنده از من بنده تر است)».(5)
جمله «وَ يَكُونُ السِّتْرُ...» اشاره به داستانى است كه از عايشه نقل شده كه: «پرده اى پر نقش و نگار و داراى عكس موجوداتِ ذى روح تهيه كرده بود و بر در اتاق آويخته بود. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از ديدن آن ناراحت شد؛ چرا كه جنبه زينتى داشت و فرمود: ديدن آن، مرا به ياد دنيا و زرق و برق آن مى اندازد. دستور داد آن را فوراً برداشتند».(6)
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: (به اين ترتيب پيامبر(ص) با قلب خود [و تمام وجودش] از زر و زيور دنيا روى گردان بود و ياد آن را در وجود خود ميراند و دوست مى داشت زر و زيور آن همواره از چشمش پنهان باشد مبادا از آن لباس فاخرى براى خود تهيّه كند و دنيا را قرارگاه خويش پندارد و اميد اقامت در آن را داشته باشد)؛ «فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ، وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ، لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً(7)، وَ لَا يَعْتَقِدَهَا قَرَاراً، وَ لَا يَرْجُوَ فِيهَا مُقَاماً». اشاره به اينكه در قلب انسان، دو محبّت با هم نمى گنجد. هرگاه مفتون و فريفته دنيا شود، محبّت خدا و نعمت هاى جهانِ ديگر از قلب او بيرون مى رود و تا محبّتِ زر و زيورِ اين جهان را از دل بيرون نكند، جايى براى محبّت خدا نيست؛ همچنين اگر دلبسته دنيا و زرق و برق آن شد، آن را قرارگاه هميشگى خود مى پندارد و جايى براى عشق به خدا و آخرت باقى نمى ماند. اين معنا درباره همه انسان ها صادق است و زندگى پيامبر(صلى الله عليه و آله) نمونه بارزى از آن محسوب مى شود. در حديثى كه مرحوم كلينى در كتاب «كافى» از پيامبر اكرم(ص) نقل كرده، چنين مى خوانيم كه فرمود: «مَا لِي وَ لِلدُّنْيَا إِنَّمَا مَثَلِي وَ مَثَلُهَا كَمَثَلِ الرَّاكِبِ رُفِعَتْ لَهُ شَجَرَةٌ فِي يَوْمٍ صَائِفٍ فَقَالَ تَحْتَهَا ثُمَّ رَاحَ وَ تَرَكَهَا»(8)؛ (مرا با دنيا چكار؟ مَثَل من در برابر دنيا همچون شخص سوارى است كه در يك روزِ داغِ تابستان در بيابانى به درختى مى رسد كمى در زير درخت، استراحت مى كند سپس آن را ترك مى گويد).
آن گاه امام(عليه السلام) در يك نتيجه گيرى روشن مى فرمايد: ([چون دنيا چنين بود پيامبر محبّتِ] آن را از جان خود بيرون و از قلب خود دور ساخت و از ديدگانش پنهان نمود [آرى،] چنين است [حال] آن كسى كه چيزى را مبغوض مى دارد و نگاه كردن و يادآورى آن را نيز مبغوض مى شمرد)؛ «فَأَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ، وَ أَشْخَصَهَا(9) عَنِ الْقَلْبِ، وَ غَيَّبَهَا عَنِ الْبَصَرِ وَ كَذَلِكَ مَنْ أَبْغَضَ شَيْئاً أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ وَ أَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ».(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.