پاسخ اجمالی:
ایشان می فرمايد: «امام شما از دنيايش به دو جامه كهنه و از غذاهايش به دو قرص نان قناعت كرده ... اگرچه شما نمى توانيد اين چنين باشيد؛ ولى مرا با پرهيزكارى و پيمودن راهِ درست يارى دهيد ... اين دنيا در چشم من بى ارزش تر از شيره تلخ درخت بلوط است! ... آيا همان گونه كه گوسفندان، شكم را از علف ها پر مى كنند و استراحت مى كنند، علی هم بايد از زاد و توشه خود سير شود و به استراحت پردازد؟ در اين صورت چشمش روشن باد كه پس از سال ها عمر، به چهارپايان اقتدا كرده است».
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) براى بيدار ساختن «عثمان بن حنيف» - فرماندار صالح و درستکار بصره که به دعوت یکی از ثروتمندان به میهمانی ای رفته بود که مناسب او و جایگاهش نبود - و امثال او در بخشی از نامه 45 نهج البلاغه به چند نكته مهم اشاره مى كند. نخست مى فرمايد: (آگاه باش! هر مأمومى امام و پيشوايى دارد كه بايد به او اقتدا كند و از نور دانش او بهره گيرد)؛ «أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُوم إِمَاماً، يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ».
اشاره به اينكه انسان در اين مسير پر پيچ و خم زندگى مادّى و معنوى نمى تواند يله و رها باشد؛ بلكه يا بايد خودش با تمام شرايط لازم پيشواى خلق باشد يا از پيشواى شايسته اى پيروى كند وگرنه در اين بيابان هولناك زندگى به بيراهه خواهد افتاد و سرگردان مى شود. آن گاه مى افزايد: ([تو بايد به امام و پيشواى خود نگاه كنى] بدان امام شما از دنيايش به دو جامه كهنه و از غذاهايش به دو قرص نان قناعت كرده است)؛ «أَلاَ وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ(1)وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ(2)».
معروف اين است كه آن دو جامه از كرباس و آن دو قرص نان از جوى (سبوس ناگرفته بود) كه خوراك روزانه آن حضرت را تشكيل مى داد، يكى را ظهر و ديگرى را شام ميل مى كرد. اين در واقع اقتدا به رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) بود كه پيشواى امام(عليه السلام) محسوب مى شد، همان طور كه در حديث آمده است: «إنَّ رَسُولَ الله مَا اتَّخَذَ قَميصَين وَ لا إِزَارَيْن وَ لا زَوْجَيْنِ مِنَ النِّعَالِ»(3)؛ (پيغمبر اكرم هرگز دو پيراهن و دو زيرجامه و دو جفت كفش براى خود تهيّه نكرد [بلكه هميشه براى خود يك دست از آنها را داشت]). برخلاف دنياپرستان و اشراف كه گاه ده ها نوع لباس يا كفش دارند و حتى بعضى مقيدند يك دست لباس را تنها چند روز بپوشند سپس آن را كنار بگذارند و گاه در هنگام نقل و انتقالِ منازلشان، صندوق ها و چمدان هاى زيادى لباس هاى آنها را جا به جا مى كند. اما سفره هاى رنگينِ آنها خود داستان ديگرى دارد.
آن گاه از آن جهت كه امام(عليه السلام) مى داند كمتر كسى پيدا مى شود كه بتواند به چنين زندگى تن در دهد به خصوص كسانى كه مانند فرمانداران و صاحب منصبان، امكانات فراونى در اختيار دارند به اين نكته مى پردازد كه: (آگاه باش كه شما نمى توانيد اين چنين باشيد و اين زندگى را تحمّل كنيد [من شما را از آن معاف مى كنم] ولى مرا با پرهيزكارى و تلاش [براى پاك زيستن] و عفت و پيمودن راهِ درست يارى دهيد)؛ «أَلاَ وَ إِنَّكُمْ لا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَع وَ اجْتِهَاد وَ عِفَّة وَ سَدَاد».
اشاره به اينكه شما از آن زندگى سخت گيرانه و زاهدانه شديد معاف هستيد؛ ولى چهار چيز را فراموش نكنيد كه با انجام آنها در واقع به من كمك كنيد تا حكومت اسلامى را در اين كشور پهناور اسلام سامان بخشم. نخست توصيه به «ورع» مى كند كه در واقع به معناى تقواى در سرحد عالى است. سپس به «اجتهاد» يعنى تلاش و كوشش در راه حفظ عدالت و حمايت از محرومان و سوم «عفت» كه به معناى خويشتن دارى در برابر شهوات مختلف است و چهارم «سداد» كه انتخاب راه صحيح و مستقيم و پرهيز از بيراهه هاست. به يقين اگر مسئولان كشور اسلامى اين چهار صفت را در خود جمع كنند و زندگى آنها همچون زندگى مردم متوسط باشد و نه بيشتر، همه چيز رو به راه مى شود و توده هاى مردم از حكومت راضى خواهند شد.
سپس اشاره به نكته سومى مى كند تا درس عبرتى براى همه كارگزاران حكومت او باشد مى فرمايد: (به خدا سوگند! من هرگز از ثروت هاى دنياى شما چيزى از طلا و نقره نيندوخته ام و از غنايم و ثروت هاى آن، مالى ذخيره نكرده ام و براى اين لباس كهنه ام بدلى مهيا نساخته ام و از اراضى اين دنيا حتى يك وجب به ملك خود در نياورده ام و از خوراك آن جز به مقدار قوت ناچيز چهارپاى مجروحى در اختيار نگرفته ام)؛ «فَوَاللهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً(4)وَ لا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً(5)وَ لا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً وَ لا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلاَّ كَقُوتِ أَتَان دَبِرَة».
اشاره به اينكه چنان نيست كه مانند بعضى از دنيا پرستان كج انديش نخورم و نپوشم؛ بلكه ابلهانه ذخيره كنم؛ ظاهر و باطن من يكى است، نه در ظاهر مالى دارم و نه در باطن، نه رياكارم و نه ظاهرساز. شايان توجّه است كه امام(عليه السلام) امكانات دنياى مادى را در چهار چيز خلاصه فرموده: يكى طلا و نقره كه به صورت درهم و دينار ذخيره مى كردند و با آن دل خوش بودند. ديگر اموال مختلفى كه سرمايه آنها محسوب مى شد؛ مانند اسب ها و شتران و وسايل پر زرق و برق منزل و فرش ها و فراش ها. سوم لباس هاى رنگارنگ و چهارم زمين هاى زراعتى و باغ ها و خانه ها و قصرها. امام(عليه السلام) مى فرمايد: به سراغ هيچ يك از اينها نرفتم (در حالى كه توان آن را داشتم).
تعبير اخير امام(عليه السلام) كه از نهايت تواضع و زهد آن حضرت خبر مى دهد براى آن است كه مخاطب يا مخاطبانش اين مسأله مهم را جدى بگيرند و آلوده زندگى هاى پر زرق و برق اشرافى گناه آلود نشوند و با نيازمندان و مستمندان محروم مواسات كنند. «أَتَان دَبِرَة» به چهارپايى گفته مى شود كه از كثرت كار و زحمت كشيدن پشت او مجروح شده و به همين دليل نسبت به تغذيه بى ميل است (توجّه داشته باشيد كه در بعضى از نسخه هاى نهج البلاغه اين جمله و جمله بعد نيامده است و جمعى از شارحان نيز به تفسير آن نپرداخته اند).
در پايان اين بخش، امام(عليه السلام) براى اينكه بى ارزش بودن دنيا در نظرش را كاملا براى همگان مجسم كند تعبير پرمعنايى دارد مى فرمايد: (اين دنيا در چشم من بى ارزش تر و خوارتر از شيره تلخ درخت بلوط است!)؛ «وَ لَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَى وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَة(6)مَقِرَة(7)». توضيح اينكه درخت بلوط انواع و اقسامى دارد؛ يكى از آنها داراى ميوه تلخى است كه در فارسى به آن «مازو» مى گويند كه هم تلخ است و هم گَس و به دليل گس بودن در دباغى براى محكم ساختن چرم از آن استفاده مى كنند. بديهى است خوردن چنين دانه اى بسيار ناگوار و تنفرآميز است و هر كس در دهان بگذارد فوراً آن را بيرون مى افكند. اين تشبيه يكى از رساترين تشبيهات نهج البلاغه درباره دنياست كه امام(عليه السلام) باطن و حقيقت آن را در قالب اين مثال مجسم ساخته است و قريب به آن در عبارات ديگر نهج البلاغه آمده است.
امام(عليه السلام) در بخش دیگری از نامه مباركش در تعقيب بحث هاى گذشته درباره بى اعتنايى به دنيا و زرق و برق آن مى فرمايد: (به خدا سوگند ـ سوگندى كه تنها مشيت خدا را از آن استثنا مى كنم ـ آنچنان نَفْس خويش را به رياضت وا مى دارم كه هرگاه به يك قرص نان دست يابد به آن دلخوش شود و به نمك به عنوان خورش قناعت كند و آن قدر از چشم هايم اشك مى ريزم كه سرانجام همچون چشمه اى شود كه تمام آب خود را بيرون ريخته باشد)؛ «وَايْمُ اللهِ(8)ـ يَمِيناً أَسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللهِ ـ لَاَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً(9)تَهِشُّ(10)مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً(11)وَ لَاَدَعَنَّ مُقْلَتِي(12)كَعَيْنِ مَاء، نَضَبَ(13)مَعِينُهَا(14)، مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا».
امام(عليه السلام) در اينجا در مرحله اوّل سوگند ياد مى كند، تا جدّى بودن اين مطلب را كاملا آشكار سازد و در مرحله دوم ان شاءالله مى گويد تا ادب خود را در پيشگاه خدا ظاهر سازد، همان گونه كه مولايش پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) به اين امر مأمور بود؛ آنجا كه خداوند به او دستور مى دهد: «وَ لاتَقُولَنَّ لِشَيْء إِنِّى فاعِلٌ ذلِكَ غَداً * إِلاّ أَنْ يَشاءَ اللّه»(15)؛ (و هرگز در مورد كارى نگو: من فردا آن را انجام مى دهم * مگر اين كه خدا بخواهد).
در مرحله سوم سخن از رياضت بسيار شديد و مهمّى در ميان مى آورد كه حاكى از اراده نيرومند مولا و سلطه عجيب او بر نفس خويش است. چه رياضتى از اين بالاتر كه انسان آن قدر گرسنگى را بر خود تحميل كند كه اگر روزى به قرص نان و كمى نمك برسد نَفْس او شاد گردد كه نان و خورش خوبى پيدا كرده است. در مرحله چهارم از سوز و گداز خويش از خوف خدا و عشق به ذات پاكش خبر مى دهد كه آن قدر مى گريد كه اشكى در چشم باقى نمى ماند. به يقين اين كارِ هر كس نيست و خود آن حضرت در جاى ديگرى از همين نامه به اين حقيقت اشاره فرموده كه من مى دانم شماها به اين گونه رياضت ها توانايى نداريد؛ ولى سعى كنيد ورع و تقوا و درست كارى را هرگز فراموش نكنيد.
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه اين همه گريه كه امام(عليه السلام) به آن اشاره فرموده است براى چيست؟ به يقين اين گريه هم گريه شوق است و هم گريه خوف؛ شوق به عالم اعلا و ملكوت آسمان ها و قرب پروردگار و عشق به صفات جمال و كمالش و خوف از محروم گشتن از آن نعمت هاى بى نظير و مواهب بى مانند است. مردان خدا هميشه در ميان اين خوف و رجا و اين گريه شوق و گريه ترس به سر مى بردند، چه رسد به امام(عليه السلام) كه پيشوا و مقتداى همه آنان است.
آن گاه در جمله بعد با ادبياتى ديگر و تشبيهاتى صريح تر مى فرمايد: (آيا همان گونه كه گوسفندان در بيابان، شكم را از علف ها پر مى كنند و مى خوابند يا گله هايى كه در آغل ها هستند از علف سير مى شوند و استراحت مى كنند، علي هم بايد از زاد و توشه خود سير شود و به استراحت پردازد؟ در اين صورت چشمش روشن باد كه پس از سال ها عمر به چهارپايان رها شده بى شبان و گوسفندانى كه آنها را به بيابان براى چرا مى برند اقتدا كرده است)؛ «أَتَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ(16) مِنْ رِعْيِهَا(17) فَتَبْرُكَ(18)؟ وَ تَشْبَعُ الرَّبِيضَةُ(19)مِنْ عُشْبِهَا(20)فَتَرْبِضَ؟ وَ يَأْكُلُ عَلِيٌّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ(21)! قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ(22)وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ(23)!».
هرچند امام(عليه السلام) در اين عبارات از خودش سخن مى گويد؛ ولى در واقع درسى است كه به دنياپرستان مى دهد آنهايى كه جز عيش و نوش هدفى ندارند و شبيه به گوسفندان و چهارپايانى هستند كه كار آنها خوردن و خوابيدن است و چقدر براى انسان ننگ است كه از اوج عظمت انسانيّت فرود آيد و هم طراز حيوانات رها شده در بيابان باشد و به گفته شاعر:
خواب و خورت ز مرحله عشق دور كرد *** آنگه رسى به دوست كه بى خواب و خور شوى(24)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.