پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) در آغاز نامه 38 نهج البلاغه، توصيف بليغى از مردم «مصر» مى كند و مى فرمايد: «اين نامه، از بنده خدا على اميرمؤمنان به سوى مردمى است كه براى خدا خشمگين شدند، در آن هنگام كه در زمينش عصيان شده و حق او از بين رفته بود، در آن هنگام كه جور و ستم خيمه خود را بر سر نيكوكار و بدكار و حاضر و مسافر زده بود، زمانى كه نه معروف و نيكى وجود داشت كه انسان در كنارش احساس آرامش كند و نه از منكر و زشتى ها اجتناب مى شد [تا مشمول لطف خدا گردد]».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(عليه السلام) در آغاز نامه 38 نهج البلاغه توصيف بليغى از مردم «مصر» مى كند و مى فرمايد: (اين نامه از بنده خدا على امير مؤمنان به سوى مردمى است كه براى خدا خشمگين شدند، در آن هنگام كه در زمينش عصيان شده و حق او از بين رفته بود، در آن هنگام كه جور و ستم خيمه خود را بر سر نيكوكار و بدكار و حاضر و مسافر زده بود، زمانى كه نه معروف و نيكى وجود داشت كه انسان در كنارش احساس آرامش كند و نه از منكر و زشتى ها اجتناب مى شد [تا مشمول لطف خدا گردد])؛ «مِنْ عَبْدِ اللهِ عَلِيّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ غَضِبُوا للهِ حِينَ عُصِيَ فِي أَرْضِهِ وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ، فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ(1)عَلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ الْمُقِيمِ وَ الظَّاعِنِ(2)، فَلامَعْرُوفٌ يُسْتَرَاحُ إِلَيْهِ وَ لامُنْكَرٌ يُتَنَاهَى عَنْهُ».
در اينكه اين تعبيرات اشاره به چه زمانى است، قاطبه شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به زمانى مى دانند كه «عبدالله بن ابى سرح» جنايت كار معروف، از سوى عثمان به فرماندارى مصر برگزيده شده بود. او هم با جمعى از ظالمان و اوباش به ظلم و ستم بر مردم «مصر» پرداخت و نسبت به قوانين اسلامى كاملا بى اعتنا بود؛ نه امر به معروف را عملا به رسميت مى شناخت نه گامى در راه نهى از منكر برمى داشت. فراموش نكنيم كه «عبدالله بن ابى سرح» همان كسى است كه در آغاز جزء كاتبان وحى بود؛ ولى به علت خيانتش، پيغمبر(صلى الله عليه و آله و سلم) بر او غضب كرد و آيه اى از قرآن در مذمت او نازل شد. او به مرتدان و مشركان پيوست و بر ضد اسلام توطئه كرد و به هنگام فتح «مكّه» يكى از افراد معدودى بود كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمان قتل آنها را صادر نمود و چون عبدالله برادر رضاعى عثمان بود، عثمان او را نزد خود پنهان ساخت. سپس او را نزد پيغمبر(صلى الله عليه و آله و سلم) آورد و براى او امان خواست. پيغمبر(صلى الله عليه و آله و سلم) از او روى برگرداند. عثمان سه بار اين كار را تكرار كرد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) سرانجام پذيرفت و به او امان داد. هنگامى كه عثمان با عبدالله از نزد پيغمبر(صلى الله عليه و آله) بيرون رفت، پيغمبر(صلى الله عليه و آله) به اطرافيان خود فرمود: من بار اوّل و دوم كه سكوت كردم براى اين بود كه يكى از شما برخيزد و گردن اين خائن را بزند. مردى از انصار عرض كرد: چه خوب بود اشاره اى به من مى كرديد اى رسول خدا. پيغمبر(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: شايسته انبيا نيست كه نگاه هاى پنهانى كنند.(3)
به هر حال مردم «مصر» بر ضد اين مرد جنايت كار شوريدند؛ ولى او محكم در جاى خود نشسته بود. به همين دليل جمعيّت دو هزار نفرى از «مصر» حركت كردند به اين قصد كه فرمان عزل او را از عثمان بخواهند ولى عثمان نه تنها حاضر نشد كه او را معزول دارد؛ بلكه نامه اى نوشت و با غلام خود براى عبدالله فرستاد به اين مضمون كه به او توصيه كرده بود بعضى از سران معترضان را در برابر چشم مردم به دار آويزد و بعضى را شديدا مجازات كند تا عبرت همگان گردد. معترضانِ مصرى، نامه را از غلام كشف كردند و فريادشان بلند شد و گفتند بايد به مدينه برگرديم و تا عزل عثمان از خلافت دست بر نداريم.
در اين هنگام گروه هاى ديگرى از «كوفه و «بصره» به «مدينه» آمدند. آنها نيز شكايت هاى مشابهى داشتند. اضافه بر اينها بسيارى از مهاجران و انصار معتقد بودند كه عثمان با كارهايى كه انجام داده لايق خلافت مسلمين نيست و بايد از خلافت كناره گيرى كند؛ ولى عثمان همچنان مقاومت مى كرد. اين مقاومت خشم شورشيان را برانگيخت؛ خانه او را محاصره كردند و سرانجام به دست «ابو حرب غافقىِ مصرى» و به اعتقاد بعضى به دست افراد ديگرى به قتل رسيد.(4) اين در حالى بود كه امام على(عليه السلام)، فرزندان خود امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) را به در خانه عثمان فرستاده بود كه مانع ورود مردم به داخل خانه شوند؛ زيرا امام(عليه السلام) موافق با قتل عثمان نبود، هرچند لازم مى دانست كه عثمان از خلافت كناره گيرى كند.
ولى آنچه مربوط به نامه مورد بحث است اين است كه از تعريف و تمجيدى كه امام على(عليه السلام) در اين نامه از مردم مصر كرده است بعضى اين چنين استنباط كرده اند كه امام(عليه السلام) موافق قتل عثمان بود. «ابن ابى الحديد» در اينجا مى گويد: تفسير اين خطبه براى من مشكل است، چون اهل مصر بودند كه عثمان را كشتند. هنگامى كه اميرمؤمنان(عليه السلام) شهادت مى دهد كه آنان «غَضِبُوا للهِ حِينَ عُصِىَ فى الأرِضه»؛ (براى خدا خشم گرفتند در آن زمانى كه در زمين عصيان او شد) چنين چيزى شهادت قاطعى است بر عصيان عثمان و ارتكاب منكر از ناحيه او و تأييد عملكرد مصريان كه بر ضد او شوريدند.
سپس اضافه مى كند مى توان گفت: ـ هرچند اين توجيه خالى از اشكال نيست ـ كه اهل «مصر» از دست فرماندار عثمان ناراضى بودند و اعمال ضد اسلامى او را انكار مى كردند و براى عزل او نزد عثمان آمدند و هنگامى كه روشن شد نامه فرمان قتل معترضان را مروان نوشته است از او خواستند مروان را به دست آنها بدهد تا تأديبش كنند؛ ولى عثمان از اين امر خوددارى كرد و شورش بالا گرفت و بسيارى از مردم «مدينه» نيز به شورشيانِ مصرى پيوستند و از عثمان خواستند كه عمال ناصالح خود را عزل كند و مروان را به آنها بسپارد و در اين هنگام بعضى از غلامان عثمان به مردم تيراندازى كردند و همين سبب شد كه آنها از ديوار خانه عثمان بالا بيايند و او را به قتل برسانند، بنابراين معلوم نيست قاتلان، مصريان بوده باشند و آنچه مصريان انجام دادند در خور ستايش بود و امام(عليه السلام) آنها را در اين نامه مى ستايد.(5)
بعضى از شارحان نهج البلاغه اين توجيه را پذيرفته اند. از كلمات آنها بر مى آيد كه آن را خالى از تكلف مى دانند؛ زيرا از يك طرف قراين تاريخى نشان مى دهد كه امام(عليه السلام) هرگز كسى را تشويق به قتل عثمان نكرد؛ بلكه از آن مانع شد، هرچند اعتراضات شديد به اَعمال عثمان و مسلط كردن افراد فاسد بنى اميّه بر جان و مال مسلمين داشت. از سويى ديگر، نامه مورد بحث نشان مى دهد كه قيام مردمى اهل مصر را در خور ستايش مى شمرد و جمع ميان اين دو همان است كه در توجيه بالا آمد و در سخن امام(عليه السلام) در اين نامه چيزى كه دلالت بر مدح قاتلان عثمان كند وجود ندارد.(6) در ضمن امام(عليه السلام) ويژگى هاى يك جامعه فاسد را در چند جمله كوتاه بيان فرموده و آن جامعه اى است كه عصيان پروردگار در آن ظاهر شود، خيمه جور و ستم نيكان و بدان را زير پوشش خود قرار دهد و كسى در شهر و بيابان در امان نباشد، نيكى ها برچيده شود و زشتى ها گسترش يابد.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.