پاسخ اجمالی:
در برابر تعالیمی که مردم را به حضور در اجتماع تشويق می کند، آیات و رواياتى وجود دارد که گواهى مى دهند، دورى از مردم، نشانه عقل و دانش و سبب حضور قلب در عبادت، دوری از گناه و رسيدن به انواع فوائد است؛ مانند سخن امام علی(ع) که می فرماید: «سلامت دين در گوشه گيرى از مردم است». اما باید توجه کرد که این آيات و روايات مسأله عزلت و گوشه گيرى را در يك سلسله شرايط خاص اجتماعى یا فردی و به صورت استثنايى توصيه کرده اند؛ مانند قضیه اصحاب كهف. چرا که آنها راهی جز پناه بردن به غار و انزوا از مردم نداشتند.
پاسخ تفصیلی:
در برابر آيات و رواياتي که مردم را به اجتماع تشويق کرده و از تفرقه از اجتماع مسلمين باز مي دارد، رواياتى در منابع حديث آمده است كه نشان مى دهد انزواطلبى مطلوب است، از جمله:
1ـ پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در حديثى مى فرمایند: «اَلْعُزْلَةُ عِبادَةٌ»(1)؛ (گوشه گيرى عبادت است).
2ـ امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) در حديث ديگرى می فرمایند: «مَنْ اِنْفَرَدَ عَنِ النّاسِ اَنَسَ بِاللّهِ سُبْحانَهُ»(2)؛ (كسى كه از مردم جدا شود، با خدا انس مى گيرد).
3ـ آن حضرت در حديث ديگرى می فرماید: «فِى اعْتِزالِ اَبْناءِ الدُّنْيا جَماعُ الصَّلاحِ»(3)؛ (در جدايى از مردم دنيا، مجموعه مصلحت ها است).
4ـ همچنین آن حضرت در حديث ديگرى می فرماید: «فِى الانْفِرادِ لِعِبادَةِ اللّهِ كُنُوزُ الارْباحِ»(4)؛ (در جدايى از مردم براى عبادت پروردگار، گنج هاى پر منفعتی نهفته است).
5ـ امام كاظم(عليه السلام) در حديثى به «هشام بن حكم» می فرمایند: «اَلصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَةِ عَلامَةٌ عَلى قُوَّةِ الْعَقْلِ فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللّهِ اِعْتَزَلَ عَنِ الدُّنْيا وَ الرّاغِبِيْنَ فِيْها وَ رَغِبَ فى ما عِنْدَاللّهِ...»(5)؛ (صبر بر تنهايى دليل قوت عقل است، كسى كه عقل الهى داشته باشد، از اهل دنيا و دنياپرستان، دورى مى گزيند و به آنچه در نزد خداست رغبت مى ورزد). اين احاديث گواهى مى دهند كه انزوا و دورى از مردم، نشانه عقل و دانش و سبب حضور قلب در عبادت و رسيدن به انواع فوائد است.
6ـ در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «اِنْ قَدَرْتَ اَنْ لا تَخْرُجَ مِنْ بَيْتِكَ فَافْعَلْ، فَاِنَّ عَليْكَ فى خُرُوجِكَ اَلاّ تَغْتابَ وَ لاتَكذِبَ وَ لا تَحْسُدَ وَ لا تُرائِىَ وَ لا تَتَصَنَّعَ وَ لا تُداهِنَ»(6)؛ (اگر بتوانى كه از خانه ات بيرون نروى چنين كن، زیرا اگر بخواهی بیرون بروی، نباید غيبت کنی، و دروغ بگویی و حسد بورزى و ريا كنى و تصنع و مداهنه کنی).
7ـ امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمود: «سَلامَةُ الدِّينِ فِى اعْتِزالِ النّاسِ»(7)؛ (سلامت دين در گوشه گيرى از مردم است).
8ـ در حديث آخر، از امام على(عليه السلام) می فرمایند: «مَنْ اِعْتَزَلَ النّاسَ سَلِمَ مِنْ شَرِّهِمْ»(8)؛ (كسى كه از مردم كناره گيرى كند، از شرّ آنها در امان خواهد بود).
گاه طرفداران مسأله عُزلت و گوشه گيرى كه در ميان صوفيه و مرتاضان، هواخواهان بسيارى داشتند، به بعضى از آيات قرآن نيز توسل مى جستند، از جمله آيه 16 سوره كهف كه مى فرمايد: «وَ اِذِ اعْتَزَلْتمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدوُنَ اِلاّ اللّهَ فَأْوُوْا اِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَة وَ يُهَيَّىءْ لَكُمْ مِنْ اَمْرِكُمْ مِرْفَقا»؛ (هنگامى كه از آنان و آنچه جز خدا مى پرستند، كناره گيرى كرديد، به غار پناه بريد كه پروردگارتان رحمتش را بر شما مى گستراند، و در برابر اين امر [وحشتى كه از كفّار داريد] آرامشى براى شما فراهم مى سازد). همچنين به سخن حضرت ابراهيم(عليه السلام) كه در سوره مريم آيه 48 و 49 آمده است تمسك مى جويند، آنجا كه مى گويد: «وَ اَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دوُنِ اللّهِ وَ اَدْعُوا رَبِّى عَسى اَلاّ اَكُونَ بِدُعاءِ رَبّى شَقِيّاً * فَلَمّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَهَبْنا لَهُ اِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيّاً»(9)؛ (و از شما و آنچه غير خدا مى خوانيد كناره مى كنم و پروردگار را مى خوانم و اميدوارم در خواندن پروردگارم بى پاسخ نمانم. هنگامى كه از آنان و آنچه غير خدا مى پرستيد، كناره گيرى كرد، ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم، و هر يك را پيامبرى [بزرگ] قرار داديم).
در هر دو آيه، عُزلت و كناره گيرى از جامعه وسيله جلب رحمت پروردگار و مواهب الهى شمرده شده است و اين نشان مى دهد كه عزلت و گوشه گيرى امر ناپسند و نكوهيده اى نيست. با دقت در متون آيات و روايات به خوبى ثابت مى شود كه مسأله عزلت و گوشه گيرى در يك سلسله شرايط خاص اجتماعى، و به صورت استثنايى توصيه شده است. در مورد اصحاب كهف مى دانيم كه آنها در يك جامعه كافر و بى بند و بار گرفتار شده بودند و به جرم ايمانشان به خدا، تحت تعقيب بودند، و چاره اى جز فرار از شهر و ديار و پناه بردن به كوه و غار نداشتند.
در مورد حضرت ابراهيم(عليه السلام) نيز چنين بود، او نهايت تلاش و كوشش خود را در طريق مبارزه با بت پرستى تا پاى جان انجام داد، ولى هنگامى كه مؤثر واقع نشد و جانش در خطر بود، مأمور به مهاجرت و عزلت شد. بديهى است اين شرايط براى هر كس در هر زمان حاصل شود، چاره اى جز هجرت و عزلت نيست، اما اين اصل يك اصل اساسى محسوب نمى شود بلكه يك استثناء مربوط به شرايط خاص است. در روايات نيز قرائن براى اين جمع فراوان است. در آنجا كه امام صادق(عليه السلام) گوشه گيرى را براى خود انتخاب مى كند، دليل آن را فساد زمان و تغيير اخوان و عدم امكان همكارى با مردم آن عصر مى شمرد. در حديثى كه از امير المؤمنين على(عليه السلام) نقل كرديم سلامت دين را در عزلت مى داند كه مربوط به جايى است كه معاشرت با مردم به راستى دين انسان را به خطر بيفكند.
گاه بعضى از افراد شرايط خاصى دارند، و بسيار آسيب پذير و ضعيف در برابر مظاهر فسادند، ممكن است به اين گونه افراد توصيه شود، كمتر در اجتماعات ظاهر شوند. آنها شبيه افراد بسيار ضعيف المزاجى هستند كه اگر در اجتماعات حاضر شوند به زودى مزاج آنها انواع بيمارى ها را به خود جذب مى كند، ممكن است طبيب به چنين شخصى دستور دهد كمتر در اجتماع ظاهر شود. امروز معمول است هنگامى كه هوا بيش از حد آلوده مى شود، به افراد ضعيف مانند كودكان و پيران و بيماران قلبى و تنفّسى توصيه مى شود در خانه بمانند. بديهى است هيچ يك از اينها يك اصل كلى نيست، بلكه مربوط به شرايط خاص اجتماعى، يا شرايط خاص فرد است. بنابراين نبايد آن را به همگان و در هر زمان و مكان توصيه كرد. حال اگر امام صادق(عليه السلام) به يكى از يارانش مى فرمايد: «اگر مى توانى از خانه ات بيرون نروى چنين كن، چرا كه از غيبت، دروغ، حسد، ريا، ظاهرسازى و مداهنه نجات خواهى يافت»، حتماً يا شرايط جامعه در آن زمان چنين ايجاب مى كرده و يا آن فرد، انسان آسيب پذير و ضعيفى بوده است. اين نكته را نيز نمى توان ناديده گرفت كه انسان هاى اجتماعى نيز براى انس به پروردگار ساعت يا ساعاتى را از روز بايد به خويشتن بپردازند، مخصوصاً در ساعات آخر شب، تنها باشند و با خدا اُنس گيرند و راز و نياز كنند، و از اين فراتر، سالكان راه خدا و عاشقان پروردگار و عارفان پاكباخته در همان ساعاتى كه در ميان جمعند، با خدا هستند، و جز او را نمى بينند، و به غير او انس نمى گيرند، و همه را براى او مى خواهند.
گاه نيز مى شود كه جدايى و قهركردن از مردمى كه راه فساد را لجوجانه مى پيمايند، يكى از طرق مبارزه منفى با مفاسد است، چرا كه اين امر سبب مى شود كه آنها تكان بخورند و به خويش آيند. در حالات جمعى از علما ديده مى شود كه وقتى مردم در فساد اصرار مى ورزيدند آنها را ترك کرده و به صورت قهر از ميان آنها بيرون مى رفتند، و چيزى نمى گذشت كه مردم احساس سرشكستگى و كمبود مى نمودند، و به سراغ آن عالم رفته او را به ميان خود باز گردانده و اعمال خويش را اصلاح مى نمودند. همه اينها استثنائاتى است كه در برابر اصل كلى اجتماعى بودن انسان قابل قبول است.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.