پاسخ اجمالی:
نيروى غضب، يك نيروى مفيد و مهم دفاعى است كه براى بقاى حيات انسان ضرورت دارد، مشروط بر اين كه در جاى خود به كار گرفته شود. هنگامى كه انسان خشمگين مى شود، گاه قدرتش چندين برابر زمان عادى مى شود و می تواند از جان، مال يا منافع ديگرش حداكثر دفاع را داشته باشد. علاوه بر این خشم می تواند بعد الهی و مقدس پیدا کند، مانند: خشم حضرت موسى(ع) هنگام مشاهده «گوساله سامری»، که موجب شد «بنی اسرائیل» متوجه گناه بزرگ خود شوند؛ یا غضب امام على(ع) در برابر ظلم یک مسلمان به همسرش، که باعث توبه او شد.
پاسخ تفصیلی:
اگر كسى گمان كند خداوند نيرويى را در انسان بى حكمت آفريده است، يا بعضى از نيروهاى خداداد صرفاً جنبه ويرانگرى دارد، چنين كسى حكمت خدا را نشناخته، و در واقع توحيد افعالى او ناقص است. محال است عضوى در پيكر و نيروئى در درون و جان آدمى باشد، و اثر مثبتى نداشته باشد. نيروى غضب نیز از این امر مستثنی نیست. هنگامى كه انسان خشمگين مى شود، تمام توان او بسيج مى گردد، و گاه قدرت او چندين برابر زمان عادى و معمولى مى شود. فلسفه وجودى اين حالت در واقع آن است كه اگر جان، مال يا منافع ديگر انسان به خطر بيفتد بتواند حداكثر دفاع را در برابر مهاجم داشته باشد، و اين نعمت بسيار بزرگى است.
پرندگان يا حيوانات ديگرى را ديده ايم كه در هنگام عادى با يك اشاره فرار مى كنند، اما زمانى كه جان خود يا فرزندان خود را در خطر ببينند، گاه چنان مى ايستند و دفاع مى كنند كه انسان را در شگفتى فرو مى برند. هنگامی که يك پرنده ترسو نوزاد خود را در خطر ببيند، مانند يك عقاب حمله مى كند، و با قوّت و قدرت مهاجم يا مهاجمين را عقب مى راند، حتى حيوانى مانند گربه اگر در اتاق در بسته اى گرفتار شود و به او حمله كنند، به مقابله بر مى خيزد و مبدل به حيوان بسيار خطرناك مى شود كه به روى هر انسان مهاجم پنجه مى اندازد و مانند يك حيوان درنده طرف مقابل را مجروح مى كند. بنابراين نيروى غضب، يك نيروى مفيد و مهم دفاعى است كه براى بقاى حيات انسان ضرورت دارد، مشروط بر اين كه در جاى خود به كار گرفته شود. در آيات و روايات اسلامى سخن از خشم مقدس و غضب الهى بسيار است، از جمله:
1ـ در داستان موسى(عليه السلام) مى خوانيم: هنگامى كه براى گرفتن پيام الهى به كوه طور آمده بود، و در غياب او «سامرى» گمراه از فرصت استفاده كرد و گوساله معروف خود را ساخت و «بنى اسرائيل» را به پرستش آن وادار نمود، و خداوند اين خبر را در همان كوه «طور» به اطلاع موسى(عليه السلام) رسانيد، موسى(عليه السلام) خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خويش باز گشت و الواحى كه در آن احكام «بنى اسرائيل» بود. به كنارى افكند، و موهاى برادرش را گرفت و كشيد و بر او فرياد زد: كه چرا در مقابل اين انحراف بزرگ خاموش نشستى؟ چرا از من پيروى نكردى؟ و فرمان مرا به بوته فراموشى افكندى و در اينجا هارون به دفاع از خود پرداخت و ترس از تفرقه را به عنوان عذر خود ذكر نمود: «وَ لَمّا رَجَعَ مُوسى اِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَ ما خَلَفْتُمُونى مِنْ بَعْدِى أَعَجِلْتُمْ اَمْرَ رَبِّكُمْ وَ اَلْقَى الاْلواحَ وَأخَذَ بِرَأسِ اَخيهِ يَجُرُّهُ اِلَيْهِ».(1)
اين خشم و عصبانيت شديد تكانى به «بنى اسرائيل» داد، و بسيار زود متوجه اشتباه بزرگ خود، يعنى انحراف از توحيد به شرك شدند. به يقين اين گونه عصبانيت ها و غضب ها كه در برابر انحراف و گمراهى مردم ظهور و بروز پيدا مى كند، مثبت و سازنده است و جنبه الهى دارد. همچنين تمام خشم و غضب هاى انبياى الهى در برابر اقوام گمراه. به يقين اگر موسى(عليه السلام) با خونسردى با اين مسأله برخورد مى كرد، اى بسا خون سردى او را دليل بر امضاى گوساله پرستى مى گرفتند و مبارزه با آن بعداً مشكل مى شد ولى اين خشم و غضب كار خود را كرد، و تكان سختى به آنان داد.
2ـ در حالات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز مى خوانيم كه گاه در برابر بعضى از حوادث به گونه اى عصبانى مى شد كه آثار خشم و غضب در چهره مباركش نمايان مى گشت. مثلا در داستان «حديبيّه» مى خوانيم كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در برابر پيشنهاد «سهيل بن عمرو» (نماينده قريش جهت عقد پيمان صلح) درباره بعضى از موارد نادرست صلحنامه سخت عصبانى شد به گونه اى كه آثار خشم و غضب در چهره او نمايان گشت (و همين امر سبب پس گرفتن آن پيشنهاد شد).(2)
3ـ در حالات اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم كه در برابر ظلم يكى از مسلمانان نسبت به همسرش، و تهديد كردن او را به سوزاندن با آتش، على(عليه السلام) سخت عصبانى شد، و به روى آن جوان شمشير كشيد و فرمود: «من تو را امر به معروف و نهى از منكر مى كنم [و سفارش نيك رفتارى به همسرت را به تو مى نمايم] تو دارى اين چنين پرخاشگرانه به حق و عدالت پشت مى كنى، توبه كن و گرنه جانت در خطر است. جوان متجاوز كه وضع را چنين ديد به سرعت عقب نشينى كرد و از در عذرخواهى درآمد و تقاضاى بخشش نمود.(3) به يقين اين خشم مقدس الهى بود كه در مقام دعوت افراد گنهكار به سوى حق و عدالت بسيار كارساز و مؤثر است.
4ـ درباره «ابوذر» مى خوانيم هنگامى كه عثمان امر به معروف و نهى از منكر او را تحمل نكرد، دستور تبعيد او را به سرزمين بد آب و هواى «ربذه» صادر كرد. امام على(عليه السلام) به بدرقه او آمد و هنگام وداع با او فرمود: «يا اَباذَرَ اِنَّكَ غَضِبْتَ لِلّهِ (عزّ وجل) فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ اِنَّ الْقَوْمَ خافُوكَ عَلى دُنْياهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلى دِينِكَ، فَاتْرُكْ فِى اَيديهِمْ ماخافُوكَ عَلَيهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِما خِفْتَهُمْ عَلَيهِ»(4)؛ (اى ابوذر تو به خاطر خدا خشم گرفتى و غضب كردى، پس به همان كس كه برايش غضب نمودى اميدوار باش، اين مردم [عثمان و دار و دسته او] از تو بر دنيايشان ترسيدند و تو از آنها بر دينت، پس آنچه را كه آنها برايش در وحشتند به خودشان واگذار، و به خاطر آنچه بر آن مى ترسى از آنها فرار كن). بديهى است خشم ابوذر نسبت به كسانى كه اموال بيت المال را به ناحق در ميان خود تقسيم مى كردند و به مردم ظلم و ستم روا مى داشتند يك خشم مقدس الهى بود.
در سخن ديگرى از خود «ابوذر» نقل شده: به هنگامى كه معاويه از انتقادات او به وحشت افتاد، و مى خواست او را از شام تبعيد كند، خطاب به گروهى از مؤمنان شام که به بدرقه او آمده بودند چنين گفت: «اَيُّهَا النّاسُ اِجْمَعُوا مَعَ صَلاتِكُم وَ صَومِكُمْ غَضَباً لِلّه عَزَّوَجَلّ اِذا عُصِىَ فِى الاَرْضِ»(5)؛ (اى مردم! علاوه بر نماز و روزه، در برابر گناهانى که در زمين انجام مى شود، بی تفاوت نباشید و در راه خداوند متعال غضب کنید).
5ـ در حديثى در حالات سيّد الشهدا امام حسين(عليه السلام) مى خوانيم: «هنگامى كه وليد بن عتبه والى و فرماندار مدينه بود [و مى خواست با استفاده از موقعيت خود اموال حضرت را غصب كند] امام عمامه او را از سرش برداشت و بر گردنش پيچيد [و فشار داد وليد هنگامى كه اين شجاعت و غضب را ملاحظه كرد عقب نشينى نمود] مروان (معاون وليد) با طعنه به او گفت: من تا امروز كسى را نديده بودم که چنين بر اميرش جرأت و جسارت کند. وليد جواب داد: به خدا قسم تو برای من عصبانى نشده اى بلكه از حلم و بردبارى من حسد بردى، اين مال تعلق به حسين داشت. ولى امام حسين فرمود: «اين مال را به تو واگذار كردم اى وليد»(6)؛ اين سخن را فرمود و از جاى برخاست. [اشاره به اين كه خشم و غضب من به خاطر مال دنيا نبود بلكه به خاطر اين بود كه به تو ثابت كنم با زورگويى در برابر من كارى پيش نمى رود]».
6ـ در حديث ديگرى مى خوانيم كه امام على بن ابى طالب(عليه السلام) هنگامى كه مى خواست «مالك اشتر» را به عنوان استاندار«مصر» بفرستد نامه اى براى مردم «مصر» فرستاد كه آغازش چنين بود: «مِنْ عَبْدِاللّهِ عَلِى اميرِالمُؤمِنينَ(عليه السلام) اِلَى الْقَوْمِ الَّذينَ غَضِبُوا لِلّهِ حِينَ عُصِىَ فى اَرْضِهِ وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ»(7)؛ (اين نامه اى از بنده خدا على اميرمؤمنان به جمعيتى است كه به خاطر خدا غضب كردند، در آن هنگام كه در زمين عصيان شد و حق او را بردند [اشاره به قيام مردم در برابر غارتگرى اطرافيان عثمان نسبت به بيت المال است]).
7ـ در بعضى از احاديث آمده: خداوند متعال به «اشعياء» وحى فرستاد كه من صد هزار نفر از قوم تو را هلاك خواهم كرد، چهل هزار نفر از بدان و شصت هزار نفر از خوبان، «اشعياء» عرض كرد: گنهكاران و بدان مستحق عذابند، نيكان چرا؟ خطاب آمد: «داهَنُوا اَهْلَ الْمَعاصِى فَلَمْ يَغْضِبُوا لِغَضَبى»(8)؛ (آنها با معصيت كاران تساهل و تسامح كردند، و به خاطر غضب من خشم نگرفتند). اين احادیث و مانند اينها كه در روايات اسلامى كم نيست همگى اشاره به خشم مقدسى دارند كه براى خدا و دفاع از حق در برابر ظالمان و گنهكاران انجام مى گيرد.(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.