پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) می فرمایند: «از پیشینیان تان عبرت گیرید و مانند آنها فریفته دنیا نشوید، آنها كه از تمام امكانات دنيا بهره مند شدند، گويى شيرى كه در پستان دنيا بود تا آخر دوشيدند و نوشيدند و از همه زر و زيورها و زرق و برقها و لذّات دنيا بهره گرفتند؛ ولى چيزى نگذشت كه كاخهايشان گورهايشان شد و ...».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در بخشی از این خطبه پس از آن که درباره ضرورت تهیه زاد و توشه سفر آخرت هشدار می دهد می فرماید: (زندگى دنيا شما را نفريبد آن گونه كه پيشينيان و امّتهاى گذشته و اقوامى را كه از ميان رفتند فريب داد)؛ «وَ لا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا كَمَا غَرَّتْ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ مِنَ الاُْمَمِ الْمَاضِيَةِ، وَ الْقُرُونِ الْخَالِيَةِ».
آرى! ما مى توانيم آينده زندگى خود را در آينه زندگى ديگران به صورت شفاف مشاهده كنيم و اين يك واقعيت است كه امام در خطبه هاى متعددى از نهج البلاغه بر آن تكيه فرموده است، دست ما را مى گيرد و به سوى تاريخ گذشتگان مى برد؛ تاريخ تكوينى و نه تدوينى كه در ويرانه هاى قصرهاى آنها و آثار بازمانده از زندگانى پر زرق و برقشان نمايان است. امروز خوشبختانه موزه هايى كه بخش مهمّى از آثار پيشينيان در آن گردآورى شده، مى تواند كمك بيشترى به ما بكند؛ در يكسو تخت و تاج فلان پادشاه، در سوى ديگر شمشير مرصّع و جواهرنشان فلان فرمانده بزرگ و بالاخره در سوى ديگر اجساد موميايى شده فراعنه. هر چند دنياپرستان اين موضوع مهم را نيز تحريف كرده و آن را تبديل به چهره ديگرى از دنياپرستى نموده اند؛ موزه ها براى صاحبانش وسيله درآمد و براى بازديدكنندگان وسيله افتخار و مباهات نسبت به تاريخ گذشته خود شده است.
در كتاب «البيان و التبيين» جاحظ، آمده است كه «حذيفه» و «سلمان» درباره عجايب دنيا با هم سخن مى گفتند در حالى كه در كنار ايوان كسرى نشسته بودند. مرد عربى از طايفه «بنى غامد» آنجا بود كه چند گوسفند را براى چرا همراه داشت؛ هنگام شب آنها را به داخل ويرانه كاخ كسرى مى برد كه باقى مانده تخت كسرى كه از سنگ مخصوصى بود در آنجا بود. گاه اين مرد اعرابى بر آن مى نشست و گوسفندانش روى باقى مانده تخت كسرى مى رفتند، سلمان گفت: اين واقعاً از عجيب ترين امورى است كه ما درباره آن سخن گفته ايم.(1)
هان اى دل عبرت بين از ديده نظر كن هان *** ايوان مدائن را آينه عبرت دان
آنگاه امام(عليه السلام) به شرح حال پيشينيان در چند جمله كوتاه پرداخته، مى فرمايد: (همانها كه شير از پستان دنيا دوشيدند و به فريب آن گرفتار شدند، مدت آن را به پايان بردند و تازه هاى آن را كهنه ساختند و سرانجام كاخها و مساكن آنها گورستان شد و ثروتهايشان، ميراث براى ديگران. [چنان از دنيا بيگانه شدند كه] كسى كه نزد آنان برود وى را نمى شناسند و به آنها كه برايشان گريه مى كنند اهمّيّت نمى دهند و به كسانى كه آنان را صدا زنند پاسخ نمى گويند)؛ «الَّذِينَ احْتَلَبُوا(2)دِرَّتَهَا(3)، وَ أَصَابُوا غِرَّتَهَا(4)، وَ أَفْنَوْا عِدَّتَهَا، وَ أَخْلَقُوا(5)جِدَّتَهَا(6)وَ أَصْبَحَتْ مَسَاكِنُهُمْ أَجْدَاثاً(7)، وَ أَمْوَالُهُمْ مِيرَاثاً. لايَعْرِفُونَ مَنْ أَتَاهُمْ، وَ لايَحْفِلُونَ(8)مَنْ بَكَاهُمْ وَ لايُجِيبُونَ مَنْ دَعَاهُمْ».
جمله هاى «الَّذِينَ احْتَلَبُوا دِرَّتَهَا، وَ أَصَابُوا غِرَّتَهَا...» اشاره به كسانى است كه از تمام امكانات دنيا بهره مند شدند. گويى شيرى كه در پستان دنيا بود تا آخر دوشيدند و نوشيدند و از همه زر و زيورها و زرق و برقها و لذّات دنيا بهره گرفتند؛ ولى چيزى نگذشت كه طبق جمله «وَ أَصْبَحَتْ مَسَاكِنُهُمْ أَجْدَاثاً» كاخهايشان گورهايشان شد. اين جمله ناب دو معنا دارد: نخست اينكه از كاخهايشان به گورها منتقل شدند و ديگر اينكه در بعضى از حوادث وحشتناك مانند زلزله ها كاخها بر سرشان ويران شد و همانجا قبرشان گشت. امام در پنج جمله اخير كه از «أَصْبَحَتْ» شروع مى شود اين نكته را دقيقاً بيان فرموده كه آنها چنان از دنيا بيگانه شده اند كه حتّى دوستان و آشنايانى كه بر مزارشان مى گريند نمى شناسند و فرياد آنها را نمى شنوند. البتّه اين درباره دنياپرستانى است كه خدا را به دست فراموشى سپردند و جز هواپرستى محصول عمرشان نيست؛ ولى طبق آنچه در روايات وارد شده، مؤمنان صالح، كسانى را كه به زيارت قبرشان مى آيند مى شناسند و با آنها انس مى گيرند و از بازگشتشان نگران مى شوند.
يكى از ياران امام كاظم(عليه السلام) به نام «اسحاق بن عمّار» مى گويد از آن حضرت پرسيدم آيا مؤمن كسى را كه به زيارت قبرش مى آيد مى شناسد؟ فرمود: «نعَمْ وَ لايَزالُ مُسْتَأْنِساً بِهِ مادامَ عِندَ قَبْرِهِ فَإذا قامَ وَ انْصَرَفَ مِنْ قَبْرِهِ دَخَلَهُ مِنْ إنْصِرافِهِ عَنْ قَبْرِهِ وَحْشَةً»(9)؛ (آرى پيوسته با او انس مى گيرد تا زمانى كه نزد قبر او حاضر است هنگامى كه برخاست و از كنار قبرش منصرف شد ميّت به سبب رفتن او ناراحت مى شود و در وحشت فرو مى رود).(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.