پاسخ اجمالی:
ایشان فرموده است: «[پسرم] قلب خود را با موعظه زنده كن و هواى نفس را با زهد بميران، دل را با يقين نيرومند ساز و با حكمت نورانى و با ياد مرگ رام نما و آن را به اقرار به فناى دنيا وا دار، با نشان دادن فجايع دنيا، قلب را بينا كن و از هجوم حوادث روزگار و زشتى هاى گردش شب و روز، آن را برحذر دار، و اخبار گذشتگان را بر نفس خود عرضه نما و مصائب رسيده به اقوام گذشته را به او يادآورى كن و در ديار و آثار آنها گردش نما و درست بنگر آنها چه كردند، از كجا منتقل شدند و در كجا فرود آمدند؟ هرگاه در وضع آنها بنگرى خواهى ديد آنها از ميان دوستان خود خارج شده در ديار غربت بار انداختند و گويا بزودي تو هم يكى از آنها خواهى شد ...».
پاسخ تفصیلی:
امام علي(علیه السلام) در بخشی از نامه 31 «نهج البلاغه» - که خطاب به امام حسن(علیه السلام) است - دوازده اندرز مهم كه سبب تكامل روح و جان و پيدايش حيات معنوى در انسان است بيان فرموده است. نخست مى فرمايد: ([پسرم] قلب خويش را با موعظه زنده كن و هواى نفس را با زهد [و بى اعتنايى به زرق و برق دنيا] بميران، دل را با يقين نيرومند ساز و با حكمت و دانش نورانى و با ياد مرگ رام نما و آن را به اقرار به فناى دنيا وا دار)؛ «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ، وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ، وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ، وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ، وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ، وَ قَرِّرْهُ(1) بِالْفَنَاءِ».
امام(عليه السلام) در اين شش دستور از احياى قلب شروع مى كند. قلب كه در اين گونه موارد به معناى روح و عقل و ادراك است تا زنده نشود هيچ قدمى به سوى تكامل و تعالى برداشته نخواهد شد و سير الى الله در همان جا متوقف مى گردد. آنچه مايه حيات قلب است موعظه ها و اندرزهايى است كه از سوى خداوند در قرآن و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و امام معصوم(عليه السلام) در رواياتشان و همچنين از سوى حوادث روزگار و تاريخ بشر بيان مى شود.
حقيقت موعظه و اندرز، توصيه به نيكى ها و خوبى ها و پرهيز از بدى ها و زشتى هاست كه هرگاه با دلايل و شواهد همراه باشد و از دل بر آيد و آميخته با خيرخواهى و دلسوزى باشد بر دل مى نشيند.
جمله «أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ»؛ (دل را با زهد بميران) منظور قلبى است كه اسير هوی و هوس ها باشد. چنين قلبى بايد با زهد بميرد و حياتى با موعظه از سر بگيرد. اين تعبيرِ بسيار جالبى است كه امام(عليه السلام) نخست به احياى قلب دستور مى دهد و بعد به اماته و ميراندن او؛ دستور نخستين ناظر به جنبه هاى مثبتِ عقل و روح و دستور دوم ناظر به جنبه هاى منفى و اسير بودنِ عقل در چنگال شهوات است. در واقع قلب و روح انسان به باغى مى ماند كه درختان بارور و بوته هايى از گل هاى رنگارنگ دارد و در عين حال علف هرزه هاى فراوانى در لابلاى آن درختان به چشم مى خورد. احياى اين باغ به پرورش دادن آن درختان و بوته هاى گل است و ميراندن آن به حذف و نابودى علف هرزه هاى مزاحم است.
بعد از آنكه قلب با موعظه زنده شد و عوامل مزاحم با زهد حذف گرديد، نوبت به تقويت آن مى رسد. امام(عليه السلام) در جمله «وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ» از تقويت آن به يقين سخن مى گويد، يقينى كه از مطالعه اسرار آفرينش و يا عبادت و بندگى خدا حاصل مى شود و به دنبال تقويت، به نورانى كردن دل مى پردازد و در جمله «وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ» طريق نورانى ساختن آن را كه فزونى علم و دانش است نشان مى دهد.
از آنجا كه روح آدمى ممكن است سركشى كند، راه مهار كردن آن را در پنجمين و ششمين جمله ها «وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ، وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ» نشان مى دهد؛ زيرا ياد مرگ و اقرار به فنا، هر انسان سركش و چموشى را وادار به تسليم مى كند. بسيار ديده ايم هنگامى كه عزيزى در حادثه اى ناگهانى از دنيا مى رود و افراد زيادى از نيكان و بدان در تشييع و مجالس يادبود او شركت مى كنند، آثار تذلّل و تسليم در همه چهره ها نمايان است. ممكن است اين تأثير موقتى باشد؛ ولى به هر حال نشان مى دهد كه ذكر موت و اقرار به فنا اگر ادامه يابد، همواره در مهار كردن نفس سركش و شهوات نقش اصلى را خواهد داشت.
به دنبال اين شش دستور و در تكميل جمله هاى پنجم و ششم، امام(عليه السلام) چند دستور ديگر مى دهد، مى فرمايد: (با نشان دادن فجايع دنيا، قلب را بينا كن و از هجوم حوادث روزگار و زشتى هاى گردش شب و روز، آن را برحذر دار)؛ «وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْيَا، وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ، وَ فُحْشَ(2) تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ».
گاه بر قلب انسان پرده هاى غفلت و هوی و هوس چنان فرو مى افتد كه از درك حقايق مربوط به زندگى و سعادت خويش باز مى ماند. براى كنار زدنِ اين پرده هاى غفلت و بينا ساختن دل، چيزى بهتر از آن نيست كه انسان حوادثِ تلخ دنيا و آفات و بلاها و دگرگونى هاى ناگهانى را كه در زندگى قدرتمندانِ جهان نمونه هاى زيادى از آن ديده مى شود، مورد دقت قرار دهد و بينايى را به دل باز گرداند.
تعبير به «فَجَائِعَ الدُّنْيَا» اشاره به فجايع مردم دنياست كه همواره دگرگونى هايى را به دنبال دارد، يا اشاره به حوادث تلخى كه ناخواسته در زندگى انسان ها رخ مى دهد.
جمله «صَوْلَةَ الدَّهْرِ» با توجّه به اينكه «صَوْلَة» به معناى حمله قاهرانه است، خواه اين حمله از سوى حيوان درنده اى باشد يا انسان نيرومندِ ظالم، اشاره به آفات و بلاها و بيمارى ها و ناكامى هاست كه همچون حيوان درنده اى به انسان حمله مى كند؛ در حالى كه در مقابل آن قادر به دفاع از خويشتن نيست.
فقره «فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ» با توجّه به اينكه فحش به معناى هرگونه كار زشت و ناخوشايند است اشاره به اين دارد كه با گذشت روزها و شب ها دگرگونى هاى ناخوشايندى در زندگى فرد و جوامع بشرى رخ مى دهد و فضاى زندگى را تيره و تار مى سازد. اگر انسان در اين امور دقت كند بر بينايى او نسبت به حقايق اين جهان و مسير صحيح زندگى مى افزايد.
آن گاه امام(عليه السلام) به شرح اين مطلب مى پردازد و مى فرمايد: (و اخبار گذشتگان را بر او [نفس خود] عرضه نما و مصائبى كه به اقوام قبل از تو رسيده به او يادآورى كن. در ديار و آثار [ويران شده] آنها گردش نما و درست بنگر آنها چه كردند، از كجا منتقل شدند و در كجا فرود آمدند؟)؛ «وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ، وَ ذَكِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِنَ الْأَوَّلِينَ، وَ سِرْ فِي دِيَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ، فَانْظُرْ فِيمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَيْنَ حَلُّوا(3) وَ نَزَلُوا».
اين همان چيزى است كه قرآن مجيد بارها بر آن تأكيد نموده از جمله مى فرمايد: «قُلْ سِيرُوا فِى الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ»(4)؛ (بگو در زمين سير كنيد و بنگريد عاقبت كسانى كه قبل از شما بودند چگونه بود؟). نيز مى فرمايد: «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِى الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لَا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ»(5)؛ (آيا آنان در زمين سير نكردند تا دلهايى داشته باشند كه [حقيقت را] با آن درك كنند؛ يا گوش هايى كه با آن [نداى حق را] بشنوند؟! زيرا [بسيار مى شود كه] چشم هاى ظاهر نابينا نمى شود، بلكه دلهايى كه در سينه هاست كور مى گردد).
مهم اين است كه در گوشه و كنار اين كره خاكى در بسيارى از شهرها و روستاها آثارى از پيشينيان ديده مى شود؛ آثارى خاموش كه گذشت روزگار آنها را به ويرانى كشيده؛ ولى در عينِ خاموشى، هزار زبان دارند و با ما سخن مى گويند و سرانجام زندگى دنيا را به همه ما نشان مى دهند، بسيارى از مردم به ديدن اين آثار مى روند و به آن افتخار مى كنند كه اين آثار تاريخى نشانگر تمدن پيشين ماست؛ در حالى كه اگر از آنها درس عبرت بگيرند سزاوارتر است آن گونه كه خاقانى ها از ديدن كاخ كسرى ها چنان درسى آموختند.
امام علي(عليه السلام) در ادامه اين سخن شرح بيشترى بيان كرده مى فرمايد: (هرگاه در وضع آنها بنگرى خواهى ديد آنها از ميان دوستان خود خارج شده در ديار غربت بار انداختند گويا طولى نمى كشد كه تو هم يكى از آنها خواهى شد [و در همان مسير به سوى آنها خواهى شتافت])؛ «فَإِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ، وَ حَلُّوا [دَارَ] دِيَارَ الْغُرْبَةِ، وَ كَأَنَّكَ عَنْ قَلِيلٍ قَدْ صِرْتَ كَأَحَدِهِمْ».
آرى در هر چيز ترديد كنيم در اين حقيقت كه همه ما بدون استثناء همان مسير پيشينيان را خواهيم پيمود، ترديد نخواهيم كرد. روزى فرا مى رسد كه با همسر، فرزند، دوستان، اموال، مقامات و وسايل زندگى وداع خواهيم گفت، همه را مى گذاريم و مى رويم.
امام(عليه السلام) در آغاز اين فقره به احياى قلب به وسيله موعظه اشاره فرموده و در فراز قبل به عمران و آبادى قلب. به يقين منظور از قلب در اين عبارات و امثال آن، آن عضو مخصوصى نيست كه در درون سينه است و كارش ايجاد گردش خون در تمام اعضاست؛ بلكه منظور آن روح و عقل آدمى است همان گونه كه در منابع لغت نيز آمده است.
اما اين روح انسانى است كه بايد به وسيله موعظه و تقوی، اِحيا و آباد شود؛ زيرا مى دانيم انسان داراى سه روح و گاه چهار روح است: روح نباتى كه اثرش نمو جسم و تغذيه و تكثير مثل است و روح حيوانى كه افزون بر آن اثرش حس و حركت است؛ ناخن و موى انسان فقط روح نباتى دارد به همين دليل با چيدن آن هيچ احساسى به انسان دست نمى دهد؛ ولى گوشت و ماهيچه او علاوه بر روح نباتى، روح حيوانى نيز دارد و كمترين آسيب به آن، انسان را دچار درد و ناراحتي مى كند. اما روح انسانى كه اثر بارز آن درك و شعور و ابتكار و خلاقيت و تجزيه و تحليل مسائل مختلف است، حقيقتى است اضافه بر روح نباتى و حيوانى. البتّه افرادى هستند كه روح چهارمى نيز دارند كه از آن به روح القدس تعبير مى شود. حقايقى را درك مى كنند كه افراد عادى از آن بى خبرند (روح القدس گاهى اشاره به جبرئيل است و گاهى به فرشته اعظم از او) تعبيرى كه در بعضى روايات به «روح الايمان» تعبير شده، شايد اشاره به همين مرتبه عالى روح انسانى باشد. در حديثي از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «إِذَا زَنَى الرَّجُلُ فَارَقَهُ رُوحُ الْإيمَانِ»(6)؛ (هنگامى كه كسى زنا كند روح ايمان از او جدا مى شود [مگر اينكه توبه كند و جبران نمايد]).
در بعضى از روايات روح القدس مرتبه بالاترى از روح ايمان شمرده شده و تعبير به ارواح پنج گانه در آن آمده است.(7)
سخن در روح انسانى است كه گاه به اندازه اى قوى مى شود كه همه وجود انسان را روشن مى سازد و گاه به قدرى ضعيف مى گردد كه به آن مرده مى گويند. امام حسن مجتبى(عليه السلام) مى فرمايد: «التَّفَكُّرُ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِيرِ»(8)؛ (تفكر موجب زنده شدن قلب بينا مي شود). در حديث ديگرى از آن حضرت مى خوانيم: «عَلَيْكُمْ بِالْفِكْرِ فَإِنَّهُ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِيرِ وَ مَفَاتِيحُ أَبْوَابِ الحِكْمَةِ»(9)؛ (بر شما باد به انديشيدن كه موجب حياة قلبِ بينا مى شود و كليد درهاى دانش است).
در مقابلِ آن از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه فرمودند: «أَرْبَعٌ يُمِتْنَ الْقَلْبَ: الذَّنْبُ عَلَى الذَّنْبِ وَ كَثْرَةُ مُنَاقَشَةِ النِّسَاءِ يَعْنِي مُحَادَثَتَهُنَّ وَ مُمَارَاةُ الْأَحْمَقِ... وَ مُجَالَسَةُ الْمَوْتَى فَقِيلَ لَهُ: يَا رَسُولَ اللهِ وَ مَا الْمَوْتَى قَالَ كُلُّ غَنِيٍّ مُتْرَفٍ»(10)؛ (چهار چيز است كه قلب را مى ميراند: تكرار گناه و گفتگوى زياد با زنان [بى بند و بار] و جدال و جر و بحث با افراد احمق ... و همنشينى با مردگان. كسى سؤال كرد: اى رسول خدا! منظور از مردگان در اينجا چيست؟ فرمود: ثروتمندانِ خوشگذران و مستِ ثروت). نيز در روايات از امير مؤمنان علي(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «لِقاءُ أهْلِ الْمَعْرِفَةِ عِمارَةُ الْقُلُوبِ وَ مُسْتَفادُ الْحِكْمَةِ»(11)؛ (ملاقات با اهل معرفت سبب آبادى دل ها و به دست آوردن دانش است) و در تعبير ديگر فرمود: «عِمارَةُ الْقُلُوبِ فى مُعاشَرَةِ ذَوِى الْعُقُولِ»(12)؛ (آبادى دل ها در معاشرت با خردمندان است).
البتّه همان گونه كه در روايات بالا آمده، قلب انسان گاه به صورت ويرانه يا بيمار در مى آيد و گاه به كلى از دست مى رود و شايسته نام مرده مى شود. امام(عليه السلام) در وصيّت نامه بالا هم سفارش به احياى قلب كرده است و هم عمران و آبادى آن. ذكر خدا سبب آبادى قلب، و موعظه وسيله اِحياى آن مي شود.(13)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.