پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) درباره فضائل بنی هاشم به معاویه فرمودند: «آيا نمى بينى جمعيتى از مهاجران و انصار كه در راه خداوند به شهادت رسيدند، هر كدام داراى مقام و مرتبتى شدند؟ اما وقتي كه شهيد ما حمزه به شهادت رسيد به او «سيّدالشهدا» گفته شد و پيامبر(ص) هنگام نماز بر او هفتاد تكبير گفت، آيا نمى بينى گروهى دستشان در ميدان جهاد قطع شد و هر كدام مقام و منزلتى يافتند؟ ولى هنگامى كه اين جريان درباره يكى از ما رخ داد، لقب «طيار»، پرواز كننده در آسمان بهشت با دو بال به او داده شد، و اگر نه اين بود كه خداوند نهى كرده كه انسان، خودستايى كند، فضايلى را برمى شمردم كه دل هاىِ مؤمنانِ آگاه با آن آشناست و گوش هاى شنوندگان از شنيدن آن ابا ندارد».
پاسخ تفصیلی:
امام علي(علیه السلام) در نامه 28 «نهج البلاغه» که در پاسخ به یکی از نامه های معاویه نوشته شده، بعد از آنکه معاويه را در هدفى كه داشت مأيوس ساخت؛ [زيرا او مى خواست با برشمردن فضايل خلفاى سه گانه سخنى از امام(عليه السلام) بر ضد آنها بشنود و آن را پيراهن عثمان ديگرى سازد؛ ولى امام(عليه السلام) دست رد بر سينه او زد و گفت تو در اين ميان نامحرمى و حق ورود به اين مسئله و داورىِ ميان مهاجران و انصار را ندارى] به بيان فضايل اهل بيت(عليهم السلام) با بهترين تعبيرات و محكم ترين اسناد مى پردازد تا به صورت غير مستقيم ادعاهاى معاويه را ابطال كند مى فرمايد: (من نمى خواهم [درباره فضايل بنى هاشم] به تو خبر دهم بلكه به عنوان سپاس و شكرگزارى نعمت خداوند بازگو مى كنم آيا نمى بينى جمعيتى از مهاجران و انصار كه در راه خداوند شربت شهادت نوشيدند، هر كدام داراى مقام و مرتبتى شدند اما هنگامى كه شهيد ما حمزه به شهادت رسيد به او «سيّدالشّهداء» گفته شد [سرور شهيدان راه خدا] و رسول الله(صلى الله عليه وآله) هنگام نماز بر او [به جاى پنج تكبير] هفتاد تكبير گفت)؛ «أَ لَا تَرَى غَيْرَ مُخْبِرٍ لَكَ، وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللهِ أُحَدِّثُ أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِي سَبِيلِ اللهِ تَعَالَى مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ، وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ حَتَّى إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِيدُنَا قِيلَ: سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) بِسَبْعِينَ تَكْبِيرَةً عِنْدَ صَلَاتِهِ عَلَيْهِ». در روايات اسلامى آمده، پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هر پنج تكبيرى را كه مى گفت گروهى از فرشتگان با او بر حمزه نماز مى گذاردند و به اين ترتيب چهارده گروه از فرشتگان يكى پس از ديگرى آمدند و پشت سر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بر او نماز گزاردند.(1)
به هر حال هدف امام(عليه السلام) از اين سخن آن است كه اگر فضايل را از شهادت شروع كنيم برترين فضيلت از آنِ خاندان ماست؛ زيرا حمزه سيّدالشّهداء از ماست. درست است كه همه شهيدان مقام والايى دارند؛ ولى اين شهيدِ هاشمى مقامش از همه والاتر بود. البتّه اين لقب براى حمزه، در مورد شهداى عصر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) است وگرنه مقام امير مؤمنان علي(عليه السلام) در شهادت بر مقام امام حسين(عليه السلام) و شهيدان كربلا مقام والاترى است. و جالب اينكه ابن ابى الحديد درباره شهادت امير مؤمنان(عليه السلام) نيز همين سخن را بيان كرده است.(2)
سپس امام(عليه السلام) در ادامه سخن به بيان فضيلت ديگرى از شهداى بنى هاشم پرداخته و داستان شهادت جعفر طيّار را ذكر مى كند و خطاب به معاويه مى فرمايد: (آيا نمى بينى گروهى دستشان در ميدان جهاد قطع شد و هر كدام [در اسلام] مقام و منزلتى يافتند، ولى هنگامى كه اين جريان درباره يكى از ما رخ داد، لقب «طيّار»، پرواز كننده در آسمان بهشت با دو بال به او داده شد)؛ «أَ وَ لَا تَرَى أَنَّ قَوْماً قُطِّعَتْ أَيْدِيهِمْ فِي سَبِيلِ اللهِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ حَتَّى إِذَا فُعِلَ بِوَاحِدِنَا مَا فُعِلَ بِوَاحِدِهِمْ قِيلَ: الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ وَ ذُو الْجَنَاحَيْنِ».
در «شرح نهج البلاغه» مرحوم تسترى از مغازى واقدى چنين نقل شده كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بعد از شهادت جعفر بن ابى طالب وارد بر اسماء همسر او شد و خبر شهادت جعفر را به اسماء داد سپس فرمود: اى اسماء آيا بشارتى به تو بدهم؟ عرض كرد: آرى پدر و مادرم فدايت باد فرمود: خداوند متعال براى جعفر دو بال قرار داده كه در آسمانِ بهشت با آن پرواز مى كند. اسماء گفت: پدر و مادرم فدايت باد اى رسول خدا اين بشارت را به همه مردم بده. پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) برخاست و بر فراز منبر رفت و فرمود: «ألَا إنَّ جَعْفَراً قَدِ اسْتُشْهِدَ وَ قَدْ جَعَلَ اللهُ لَهُ جَناحَيْنِ يَطيرُ بِهِمَا فِى الْجَنَّةِ»(3)؛ (آگاه باشيد جعفر [در ميدان موته] به شهادت رسيد و خداوند [به جاى دو دستش كه قطع شد] دو بال براى او قرار داد كه در آسمانِ بهشت با آن پرواز مى كند).
سپس امام(عليه السلام) بعد از ذكر اين دو مورد مهم از فضايل بنى هاشم به يك بيان كلى مى پردازد و مى فرمايد: (و اگر نه اين بود كه خداوند نهى كرده است كه انسان، خودستايى كند، گوينده فضايلى را برمى شمرد كه دل هاىِ مؤمنانِ آگاه با آن آشناست و گوش هاى شنوندگان از شنيدن آن ابا ندارد)؛ «وَ لَوْ لَا مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنْ تَزْكِيَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ، لَذَكَرَ ذَاكِرٌ فَضَائِلَ جَمَّةً، تَعْرِفُهَا قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَا تَمُجُّهَا(4) آذَانُ السَّامِعِينَ».
اشاره به اينكه فضايل ما اهل بيت(عليهم السلام) همه جا را پر كرده و يكى دو تا نيست و به قدرى شهرت دارد كه نه تنها مؤمنان، بلكه منافقان و بيگانگان از اسلام نيز با آن آشنا هستند و گروه زيادى آن را از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) شنيده اند، هرچند امثال تو (معاويه) با آن آشنا نباشيد؛ ولى از آنجا كه ممكن است حمل بر خودستايى شود من از بازگو كردن آن فضائلِ فراوان چشم پوشى مى كنم و آن را به داورى مؤمنان و اصحاب خاص پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه هنوز بسيارى از آنها در ميان مسلمانان زندگى مى كنند وا مى گذارم.
سرانجام امام(عليه السلام) در پايان اين فراز از نامه، گويى بر سر معاويه فرياد مى زند و مى فرمايد: (پس دست از اين سخن ها بردار و گمراهان را از خود دور كن ما برگزيده و پرورش يافته و رهين منت پروردگار خويش هستيم و مردم، پرورش يافتگان و تربيت شدگان و رهين هدايت ما هستند)؛ «فَدَعْ عَنْكَ مَنْ مَالَتْ بِهِ الرَّمِيَّةُ(5) فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا، وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا».
به اعتراف شارحان «نهج البلاغه»، اين جمله بسيار فصيح و بليغ محتواى بسيار والايى دارد و پاسخ دندان شكنى به سخنان بى ارزش معاويه است؛ زيرا با توجّه به اينكه «صَنائِع» جميع صنيعه و اين واژه به معناى برگزيده و پرورش يافته و رهين منّت است، امام(عليه السلام) مى فرمايد: جاى ترديد نيست كه آفتاب نبوّت از خانه ما طلوع كرد. خداوند برگزيده خودش پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را از خاندان ما انتخاب نمود و او را پرورش داد و در آغوش وحى تربيت نمود؛ هنگامى كه به اوج كمال و علم و هدايت رسيد به هدايت مردم پرداخت و ما هم به دنبال او همين راه را برگزيديم، بنابراين ما تربيت يافتگان و برگزيدگان خداييم و مردم تربيت يافته و ساخته و پرداخته برنامه هاى ما، از اين رو جاى اين ندارد كه ما را با ديگران مقايسه كنى و در نامه خود نام افرادى را ببرى كه اگر هدايت شده اند به وسيله ما هدايت شده اند.
در تفسير «صَنَائِعُ لَنَا» بعضى راه افراط را پوييده اند و مردم را مصنوع پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه هدى(عليهم السلام) يا برده آنها دانسته اند در حالى كه اين سخن با آيات قرآن سازگار نيست؛ قرآن درباره موسى(عليه السلام) در يك جا مى فرمايد: «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي»(6)؛ (و من تو را براى خودم پرورش دادم) و در جاى ديگر مى فرمايد: «وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِي»(7)؛ (و من محبّتى از خودم بر تو افكندم، تا تحت مراقبت پرورش يابى).
متأسّفانه تفسير بالا بهانه اى به دست مخالفان داد و جالب اينكه در حديثى معتبر از «عيون اخبار الرضا» مى خوانيم كه اباصلت خدمت علي بن موسی الرضا(عليهما السلام) عرض كرد: اى فرزند رسول خدا اين چيست كه مردم از شما نقل مى كنند؟ امام رضا(عليه السلام) فرمود: چه چيز؟ عرض كرد: مى گويند: (شما ادعا مى كنيد كه همه مردم بردگان شما هستند)؛ «إِنَّكُمْ تَدَّعُونَ أَنَّ النَّاسَ لَكُمْ عَبِيدٌ» امام هشتم(عليه السلام) سخت برآشفت و فرمود: «اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ شَاهِدٌ بِأَنِّي لَمْ أَقُلْ ذَلِكَ قَطُّ وَ لَا سَمِعْتُ أَحَداً مِنْ آبَائِي(عليهم السلام) قَالَهُ قَطُّ وَ أَنْتَ الْعَالِمُ بِمَا لَنَا مِنَ الْمَظَالِمِ عِنْدَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ إِنَّ هَذِهِ مِنْهَا لَمْ يَمْنَعْنَا قَدِيمُ عِزِّنَا وَ لَا عَادِيُّ طَوْلِنَا عَلَى قَوْمِكَ»(8)؛ (خداوندا تو كه آفريدگار آسمان ها و زمين هستى و از پنهان و آشكار آگاهى تو خود گواهى كه من هرگز چنين سخنى نگفتم و از هيچ يك از پدران و اجدادم هرگز نشنيدم، پروردگارا تو به ظلم هايى كه از اين امّت بر ما رفته است آگاهى و اين تهمت نيز يكى از آنهاست).(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.