پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) در پاسخ به سخن معاویه در رابطه با صحابه پيامبر(ص) می فرماید: «تو گمان كردى كه برترين اشخاص در اسلام، فلان و فلانند و مطلبى را يادآور شده اي كه اگر راست باشد به تو مربوط نيست و اگر دروغ باشد زيانى به تو نمى رساند اساساً تو را با برتر و غير برتر و رئيس و زيردست چكار!، اسيران آزاد شده از كفار زمان جاهليّت و فرزندان آنها را با امتياز نهادن ميان مهاجران نخستين و ترتيب درجات و تعريف طبقاتشان چه نسبت؟! هيهات تو خود را در صفى قرار مى دهى كه از آن بيگانه اى، كار به جايى رسيده كه محكومى مى خواهد در اين مسائل، داورى كند».
پاسخ تفصیلی:
امام علي(علیه السلام) در بخشی از نامه 28 «نهج البلاغه» به سخنان معاويه كه درباره صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) است و به خليفه اوّل و دوم و سوم اشاره كرده، مى پردازد و چنين مى فرمايد: (تو گمان كردى كه برترين اشخاص در اسلام، فلان و فلانند و مطلبى را يادآور شده اى كه اگر راست باشد به تو مربوط نيست و اگر دروغ باشد زيانى به تو نمى رساند اساساً تو را با برتر و غير برتر و رئيس و زيردست چكار)؛ «وَ زَعَمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ فِي الْإِسْلَامِ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ؛ فَذَكَرْتَ أَمْراً إِنْ تَمَّ اعْتَزَلَكَ كُلُّهُ، وَ إِنْ نَقَصَ لَمْ يَلْحَقْكَ ثَلْمُهُ(1)، وَ مَا أَنْتَ وَ الْفَاضِلَ وَ الْمَفْضُولَ وَ السَّائِسَ وَ الْمَسُوسَ!».
هدف معاويه از بردن نام خليفه اوّل و دوم و سوم و ذكر فضايل آنها در نامه خود اين بوده كه امام علي(عليه السلام) را عصبانى كند و سخنى بگويد و او آن را بهانه كار خود سازد. امام(عليه السلام) با جمله هاى بسيار متين و حساب شده اى كه در اين فراز از نامه است او را به كلى از ميدان بيرون كرده و سر به زير ساخته است. در واقع امام(عليه السلام) مى خواهد بفرمايد كه تو فرزند ابوسفيان، جرثومه كفر و شرك و بت پرستى و دشمن شماره يك اسلام و آتش افروز جنگ هاى ضد اسلامى هستى. تو در دامان هند جگرخوار پرورش يافته اى و خاندان تو با اسلام بيگانه بوده است اكنون مى خواهى براى صحابه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) تعيين مقام كنى و فاضل و مفضول بسازى؟
حضرت در ادامه به صورتى كوبنده تر و آشكارتر مى افزايد: (اسيران آزاد شده از كفار زمان جاهليّت و فرزندان آنها را با امتياز نهادن ميان مهاجران نخستين و ترتيب درجات و تعريف طبقاتشان چه نسبت؟)؛ «وَ مَا لِلطُّلَقَاءِ وَ أَبْنَاءِ الطُّلَقَاءِ، وَ التَّمْيِيزَ بَيْنَ الْمُهَاجِرِينَ الْأَوَّلِينَ، وَ تَرْتِيبَ دَرَجَاتِهِمْ، وَ تَعْرِيفَ طَبَقَاتِهِمْ!».
گويا فراموش كرده اى كه تو در روز فتح مكّه كه آخرين سنگر دشمنان اسلام فتح شد، زير تيغ مجاهدان بودى و راهى براى فرار نداشتى و همچنين پدرت ابوسفيان، به همين دليل در برابر اسلام و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) تسليم شديد و آن حضرت بر شما منت نهاد و همه را آزاد كرد. حال آمده ايد بر كرسى داورى نشسته ايد و درباره صحابه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به قضاوت مى پردازيد؟ راستى شرم آور است كسى كه داراى چنين سابقه اى است و خانواده اى با اين پيشينه سوء، بخواهد در اين گونه مسائل دخالت كند.
در واقع بايد لبه تيز انتقاد را متوجه كسانى كرد كه امثال معاويه را بعد از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) پر و بال دادند و سوابق او را فراموش كردند و فرماندارى بخش عظيمى از كشور اسلام را به او سپردند. آرى در زمان خليفه دوم بود كه معاويه به اين مقام منصوب شد، و سرزنش متوجه مسلمانانى است كه با اين فاصله كم، سوابق خاندان بنى اميّه را به فراموشى سپردند و به حكومت آنها تن در دادند و بر ضد آنها قيام نكردند. با آن همه رواياتى كه از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در منابع مختلف اسلامى در مذمت بنى اميّه و شخص معاويه و خطرات حكومت آنها بيان شده است.
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن و براى تأكيد بيشتر مى افزايد: (هيهات تو خود را در صفى قرار مى دهى كه از آن بيگانه اى، كار به جايى رسيده كه محكومى مى خواهد در اين مسائل، داورى كند)؛ «هَيْهَاتَ لَقَدْ حَنَّ(2) قِدْحٌ(3) لَيْسَ مِنْهَا، وَ طَفِقَ يَحْكُمُ فِيهَا مَنْ عَلَيْهِ الْحُكْمُ لَهَا».
جمله «حَنَّ قِدْحٌ لَيْسَ مِنْهَا» ضرب المثلى است در ميان عرب كه ريشه آن از آنجا گرفته شده كه گروهى از بنى الحنان (طايفه اى از عرب) مى خواستند با هم قمار كنند و چوب هاى تير را براى اين كار آماده كرده بودند. جد آنها يك چوب تير عوضى و ناكارآمد در ميان آن چوب هاى تير انداخت و تقسيم كننده چوب هاى تير مردى كور بود، هنگامى كه به چوب تير تقلّبى برخورد كرد از صداى آن متوجه شد كه آن از چوب هاى اصلى نيست گفت: «حَنَّ قِدْحٌ لَيْسَ مِنْهَا» چوب تيرى كه از جنس چوب هاى اصلى نيست صدا كرد و تقلبى بودن آن فاش شد سپس اين ضرب المثل را براى هر كسى كه خود را داخل در قوم و جماعتى مى كرد كه شايستگى هم رديفى آنها را نداشت به كار بردند و امام(عليه السلام) در اينجا اين ضرب المثل را در مورد معاويه به كار برده كه تو دارى خود را با جماعتى مخلوط مى كنى كه از آنها نيستى. كفار آزاد شده روز فتح مكّه كجا و مهاجران و مجاهدان نخستين كجا!.(4)
قابل توجّه اينكه امام(عليه السلام) در عبارات بالا صريحا مى فرمايد: تو با آن سوابق در زمره محكومان هستى چگونه بر كرسى حاكمان نشسته اى و دعوى داورى دارى؟ آن گاه براى تأكيد بيشتر مى افزايد: (اى انسان [غافل و بى خبر] چرا بر سر جاى خود نمى نشينى و از كوتاهى و ناتوانى خويش آگاه نيستى و چرا به آنجا كه مقدّرات براى عقب راندن تو تعيين كرده باز نمى گردى؟ تو را با غلبه مغلوب و پيروزى پيروزمند [در پيدايش و پيشرفت اسلام و بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله)] چكار)؛ «أَ لَا تَرْبَعُ(5) أَيُّهَا الْإِنْسَانُ عَلَى ظَلْعِكَ(6)، وَ تَعْرِفُ قُصُورَ ذَرْعِكَ(7)، وَ تَتَأَخَّرُ حَيْثُ أَخَّرَكَ الْقَدَرُ فَمَا عَلَيْكَ غَلَبَةُ الْمَغْلُوبِ، وَ لَا ظَفَرُ الظَّافِرِ!».
امام(عليه السلام) در اين سه جمله، نخست به او هشدار مى دهد كه بر سر جاى خود بنشيند و پا را از گليم خويش درازتر نكند.
در جمله دوم به او دستور خودشناسى مى دهد كه تو بايد بدانى مرد اين ميدان نيستى و از آن ناتوان ترى كه بخواهى زمام حكومت بخشى از كشور اسلامى را به دست بگيرى و يا بخواهى براى تشخيص مهاجران و انصار و ترتيب درجات آنها به داورى بنشينى، پس چه بهتر كه در همان مرتبه اى كه مقدّرات براى تو رقم زده جاى گيرى و از آن تجاوز نكنى و در «صف النعال» بنشينى.
در جمله سوم مى فرمايد: درست است كه مهاجران و انصار در مبارزه با شرك و بت پرستى غالب شدند و بت پرستان و دشمنان اسلام مغلوب گشتند؛ ولى اين مربوط به پيامبر و صحابه اوست تو را چكار كه در اين باره سخن مى گويى و از پيروزى مسلمين و شكست كفار به عنوان يكى از افتخارات خود بحث مى كنى.
جمله «فَمَا عَلَيْكَ...» كه با فاء تفريع شروع شده، اشاره به اين نكته است كه تو فردى عقب مانده از اسلام هستي كه در آخرين لحظات پيروزى اسلام با پدرت ابوسفيان ظاهراً تسليم شديد، بنابراين تو از گردونه اين بحث به كلى خارج هستى كه بخواهى در ميان مهاجران نخستين، قضاوت كنى و درجات آنها را تعيين نمايى.
در چهارمين و آخرين جمله مى افزايد: (تو همان كسى هستى كه همواره در بيابان [گمراهى] سرگردانى و از راه راست [و حد اعتدال] به اين طرف و آن طرف حركت مى كنى)؛ «وَ إِنَّكَ لَذَهَّابٌ فِي التِّيهِ(8)، رَوَّاغٌ عَنِ الْقَصْدِ».
امام(عليه السلام) در اين جمله اخير در واقع مسير معاويه را از دو جهت بر خطا مى بيند؛ نخست اينكه خود را در يك وادى گرفتار كرده كه در آن راه به جايى نمى برد و طريق مقصد نامعلوم است و ديگر اينكه به فرض كه طريق مقصد معلوم باشد، او راه مستقيم را انتخاب نمى كند؛ بلكه از مسير صحيح منحرف مى گردد.
«روّاغ» صيغه مبالغه از ريشه روغ (بر وزن ذوق) به معناى حركت هاى انحرافى است كه گاهى به اين طرف و گاه به آن طرف مى روند. مى گويند: روباه براى اينكه به دام نيفتد، به اين صورت حركت مى كند. امام(عليه السلام) به مخاطب خود در اينجا مى گويد: تو همواره به اين طرف و آن طرف مكارانه مايل مى شوى و هرگز در مسير اعتدال حركت نمى كنى؛ گاه مدافع صحابه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) مى شوى و گاه در مقابل صحابه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) دست به شمشير مى برى و به جنگ برمى خيزى.(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.