پاسخ اجمالی:
به فرموده امام علی(ع)، هرگاه آتش جنگ شعله ور مى شد و دشمنان حمله مى كردند، رسول خدا(ص) اهل بيت خود را پيشاپيش لشكر قرار مى داد و بدين وسيله اصحابش را از آتش شمشيرها و نيزه ها مصون مى داشت. سپس امام(ع) نام سه نفر از بستگان نزديك خود كه در سه جنگ مهم از جنگ هاى اسلامى به شهادت رسيدند را ذكر مى كند؛ نخستين آنها «عبيدة بن حارث» پسر عموى پيغمبر(ص) كه در روز بدر شهيد شد و دوم حمزه عموى پيغمبر(ص) كه روز اُحُد به شهادت رسيد و سومين نفر جعفر بن ابى طالب پسرعموى ديگرش كه در جنگ موته به افتخار شهادت نايل شد.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در بخشی از نامه 9 «نهج البلاغه» - که خطاب به معاویه نوشته شده است - نشان مى دهد چه اشخاصى از بنى هاشم در راه اسلام فداكارى كردند و شربت شهادت نوشيدند، در حالى كه كسانى را كه معاويه به عنوان پيشگامان و فداييان اسلام نام مى برد، هيچ كدام به اين مقام نرسيدند؛ مى فرمايد: (هرگاه آتش جنگ شعله ور مى شد و دشمنان حمله مى كردند، رسول خدا اهل بيت خود را پيشاپيش لشكر قرار مى داد و بدين وسيله اصحابش را از آتش شمشيرها و نيزه ها مصون مى داشت)؛ «وَ كَانَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ(1) وَ أَحْجَمَ(2) النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّيُوفِ الْأَسِنَّةِ(3)».
تعبير به «اِحْمَرَّ الْبَأْسُ»؛ (جنگ سرخ مى شد) اشاره به شعله ور شدن آتش جنگ است به سبب اينكه جنگ را به آتشى تشبيه مى كنند كه به هنگام شدتِ افروختگى كاملاً سرخ مى شود و گاه گفته شده كه سرخ شدن در اينجا كنايه از خونريزى است كه به هنگام شدت جنگ آشكار مى گردد.
جمله هاى مذكور نشان مى دهد كه برخلاف روش فرماندهان در دنياى امروز كه فرزندان و نزديكان خود را به عقب جبهه مى برند و بيگانگان را در صفوف مقدم وا مى دارند، پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) عزيزترين بستگان خود را در صف مقدم قرار مى داد تا ثابت كند چه اندازه به هدف خود معتقد است و در راه آن فداكارى مى كند.
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن، نام سه نفر از بستگان نزديك خود را كه در سه جنگ مهم از جنگ هاى اسلامى شربت شهادت نوشيدند ذكر مى كند؛ نخستين آنها «عبيدة بن حارث» پسر عموى پيغمبر(صلی الله عليه وآله) كه در روز بدر شهيد شد و دوم حمزه عموى پيغمبر(صلی الله عليه وآله) كه روز اُحُد به شهادت رسيد و سومين نفر جعفر بن ابى طالب پسرعموى ديگرش كه در جنگ موته به افتخار شهادت نايل شد. لذا مى فرمايد: (عبيدة بن حارث روز بدر شهيد شد و حمزه در روز اُحُد و جعفر در موته شهيد شد)؛ «فَقُتِلَ عُبَيْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَةُ يَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ يَوْمَ مُؤْتَةَ».
«بدر» نام چاهى است كه در ميان مكّه و مدينه قرار داشت و به مدينه نزديك تر بود و به اسم حفركننده آن چاه نامگذارى شده بود. داستان شهادت عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب كه به دست عتبة بن ربيعة از مشركان واقع شد چنين است: «هنگامى كه مسلمانان در جنگ بدر با مشركان روبرو شدند مطابق رسم جنگ تن به تن، سه نفر از شجاعان لشكر مشركان به نام هاى عتبه و برادرش شيبة و پسرش وليد به ميدان آمدند و مبارز طلبيدند. چند نفر از انصار به سوى آنها حركت كردند تا هر يك در مقابل يكى از آنان قرار گيرد؛ ولى مشركان گفتند ما هماوردهاى خود را از مهاجران مى خواهيم پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) به حمزه، عبيدة و امير مؤمنان(عليه السلام) روى كرد و فرمود: آماده شويد و به سوى اين سه نفر برويد. عبيده با عتبة روبرو شد و حمزه با شيبة و على(عليه السلام) با وليد. على(عليه السلام) با چند ضربت وليد را از پاى در آورد و به قتل رساند و حمزه شيبه را به خاك افكند. عبيده كه سن بيشترى داشت در برابر عتبه قرار گرفت و ضرباتى ميان آنها رد و بدل شد و سرانجام عبيده به روى خاك افتاد و نيمه جان بود. او را نزد پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بردند هنگامى كه به حضور پيغمبر(صلى الله عليه وآله) رسيد عرض كرد: آيا من شهيد نيستم؟ حضرت فرمود: آرى تو شهيد راه خدا هستى».
اما حمزة بن عبدالمطلب در جنگ اُحُد كه بعد از واقعه بدر در سال سوم هجرت واقع شد به وسيله وحشى كه اسم با مسمّايى داشت! به شهادت رسيد. سبب اين جنگ را چنين نوشته اند كه: «مشركان بعد از شكست در جنگ بدر به مكّه برگشتند و با يكديگر به رهبرى ابوسفيان هم قسم شدند كه بخشى از شتران خود را بفروشند و وسائل حمله مجددى را به مسلمانان فراهم كنند در نتيجه سه هزار نفر از داخل و خارج مكّه با دويست اسب و سه هزار شتر و هفتصد زره گردآورى كرده آماده حركت به سوى مدينه شدند.
داستان اين جنگ بسيار مفصل است. همين مقدار مى گوییم كه بر اثر اشتباه بعضى از مسلمانان و سرپيچى از فرمان پيغمبر(صلى الله عليه وآله)، سرانجام اين جنگ به شكست مسلمانان پايان گرفت، دندان و صورت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بر اثر سنگى كه «عتبة بن ابى وقاص» به سوى آن حضرت پرتاب كرد مجروح شد و حمزه مرد شجاع لشكر اسلام و عموى باوفاى پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) شربت شهادت نوشيد؛ «هند» همسر ابوسفيان و مادر معاويه كه با گروهى از زنان، لشكر دشمن را همراهى مى كردند، در پايان جنگ به مثله كردن شهداى مسلمان پرداختند، هند گوش و بينى را مى بريد و براى خود گردن بند مى ساخت. جگر حضرت حمزه را از پهلويش بيرون آورد و به دندان گرفت و قصد خوردن آن را داشت؛ ولى نتوانست و بيرون افكند و به همين دليل مسلمانان او را هند جگرخوار و معاويه را پسر هند جگرخوار ناميدند».
اما جعفر بن ابى طالب در جنگ موته به قتل رسيد: «اين جنگ كه در سرزمين موته نزديك شام [مرز شمالى جزيرة العرب] در سال هشتم هجرت واقع شد، از اينجا نشأت گرفت كه پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله)، رسولى از سوى خود به نام حارث بن عميرة را به سوى حاكم بُصرى فرستاد و او را به اسلام دعوت كرد. هنگامى كه او به سرزمين موته رسيد به دستور حاكم بصرى به قتل رسيد و اين برخلاف سنتى بود كه درباره رسولان اقوام به يكديگر انجام شد، سنتى كه تا امروز نيز برقرار است.
اين مصيبت بر مسلمانان گران آمد و لشكرى به فرمان پيغمبر(صلی الله عليه وآله) در حدود سه هزار نفر به فرماندهى زيد بن حارثه مأمور مقابله با شاميان شدند. پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) دستور داده بود كه اگر زيد شهيد شد، جعفر پرچم را به دست گيرد و اگر جعفر شهيد شد، عبدالله بن رواحه بعد از او فرمانده لشكر شود و اگر او هم شهيد شد مسلمانان يك نفر را از ميان خود به فرماندهى قبول كنند. لشكر حركت كرد، نخست به محل كشته شدن فرستاده پيغمبر(صلی الله عليه وآله) رسيدند و آنها را به سوى اسلام دعوت كردند؛ ولى هنگامى كه دشمنان آگاه شدند لشكر عظيمى در حدود يكصد هزار نفر فراهم كردند؛ اما مسلمانان از انبوه لشكر دشمن كه تعداد آنها قابل مقايسه با تعداد لشكر اسلام نبود نهراسيدند و به پيكار برخاستند و همان گونه كه پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) پيش بينى كرده بود، زيد بن حارثه، جعفر بن ابى طالب و عبدالله بن رواحه يكى بعد از ديگرى به شهادت رسيدند.
دشمن دست هاى جعفر را قطع كرد و به همين جهت پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) بعداً درباره او فرمود: او با دو بال در فضاى بهشت پرواز خواهد كرد. سرانجام مسلمانان تدبيرى انديشيدند و چنين وانمود كردند كه اين سه هزار نفر مقدمه لشكر اسلام است و انبوه لشكر بزودى فرا مى رسد و همين سبب شد كه لشكر دشمن عقب نشينى كند و مسلمانان با تلفات معدودى به مدينه بازگشتند بى آنكه شكستى را تحمّل كرده باشند و در واقع اين جنگ بدون پيروزى دشمن تمام شد».
از آنچه در بالا گفته شد به خوبى صدق كلمات امام علي(عليه السلام) در نامه مورد بحث روشن مى شود كه چگونه پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) همه جا خاندان بنى هاشم را در پيشاپيش صفوف رزمندگان قرار مى داد و ديگران ـ برخلاف گفته معاويه که خلیفه اول و دوم را دلسوزترین افراد نسبت به اسلام شمرده بود ـ در صفوف بعد قرار داشتند.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.