پاسخ اجمالی:
«حرقوص بن زهیر» رئيس خوارج نهروان بود و به علت داشتن زائده ای همانند پستان بر بازو، به «ذوالثديه» معروف شد. وي در ماجرای تقسیم غنائم در غزوه حنین به پیامبر(ص) اعتراض كرد و پيامبر(ص) نيز به او فرمود: واى بر تو! اگر من به عدالت رفتار نكنم، چه كسى به عدالت رفتار خواهد كرد؟»، پيامبر(ص) درباره اش پيشگوئي كرد كه: «پيروانى خواهد يافت كه از دين به در خواهند شد؛ همان گونه كه تير از كمان به در مى شود. آنها قرآن مى خوانند ولى از شانه و گلوگاهشان فراتر نمی رود. نشانه آنان وجود مردى است كه بر يكى از دستانش زائده ای چون پستان زنان دارد».
پاسخ تفصیلی:
نام اصلى وى «حرقوص بن زهير سعدى تميمى» است كه به «ذوالخويصره»، «ذُوالثُّدَيَّة» و «مُخدج» معروف است. وجه نامگذارى وى به «ذوالخويصرة» روشن نيست؛ ولى به اعتبار آنكه گوشت زائدى همانند پستان بر بازو داشت، به ذوالثديه معروف شد و به جهت نقص در دست، به «مُخدج اليد» نيز شناخته شده است.
در تفاسير در ذيل آيه 58 سوره «توبه» آمده است: «وَ مِنْهُمْ مَّنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَ إِنْ لَّمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ»؛ (و در ميان آنها كسانى هستند كه در [تقسيم] غنايم به تو خرده مى گيرند، اگر سهمى از آن [غنايم] به آنها داده شود، راضى مى شوند؛ و اگر چيزى به آنها داده نشود، خشمگين مى شوند [هر چند حقى نداشته باشند]). منابع تاريخى در نقل ماجراى «غزوه حنين» می نویسند: «پس از پايان جنگ حنين، به هنگام تقسيم غنايم، در محلى به نام «جعرانه»، ابوسفيان و برخى از تازه مسلمانان قريش، غنايم بيشترى را از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) طلب كردند؛ آن حضرت نيز با اذن الهى و براى تأليف قلوب، اموال فراوانى را به آنان بخشيد. در گير و دار اين تقسيم «ذوالثديه» نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و معترضانه گفت: اى رسول خدا! عدالت پيشه كن. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: واى بر تو! اگر من به عدالت رفتار نكنم، چه كسى به عدالت رفتار خواهد كرد؟ در اين هنگام يكى از حاضران [عمر بن خطاب] از پيامبر(صلى الله عليه وآله) اجازه خواست كه گردن او را بزند؛ ولى پيامبر(صلى الله عليه وآله) وى را از اين كار بازداشت و فرمود: «دَعْهُ، فَسَيَخْرُجُ مِنْ ضِئْضِئِ هذَا قَوْمٌ يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَما يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرِّمْيَةِ،... تُحْتَقَرُ صَلَاتُكُمْ فِي جَنْبِ صَلَاتِهِمْ، وَ صَوْمُكُمْ عِنْدَ صَوْمِهِمْ، يَقْرَؤُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجاوِزُ تَراقيهِمْ، آيَتُهُمْ رَجُلٌ أسْوَدٌ مُخْدَجُ الْيَدِ، إِحْدَى يَدَيْهِ كَأنَّها ثُدْىُ إِمْرَأَةٍ أوْ بَضْعَةٌ تَدَرْدَر»؛ (رهايش كنيد! او پيروانى خواهد يافت كه از دين به در خواهند شد؛ همان گونه كه تير از كمان به در مى شود. شما نماز و روزه خويش را در برابر نماز و روزه آنان ناچيز خواهيد شمرد. آنان قرآن مى خوانند؛ ولى از شانه و گلوگاهشان فراتر نخواهد رفت. نشانه آنان وجود مردى سياه چرده، با دست ناقص است كه بر يكى از دستانش [پاره گوشتى] چون پستان زنان دارد و در ميان آنان است).(1)
مطابق اين پيش بينى، گروهى در امّت اسلامى پديد آمدند كه قرآن مى خواندند و اهل تهجّد و عبادت بودند؛ ولى در واقع از دين خارج و از حقيقت آن اطّلاعى نداشتند. اين حقيقت به اندازه اى ميان مسلمانان معروف بود كه حتّى عايشه كه به امام علي(عليه السلام) كينه داشت، پس از ماجراى نهروان و كشته شدن ذوالثديه گفت: من از پيامبر(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه درباره اين گروه فرمود: آنان بدترين مردمند كه به دست بهترين افراد كشته مى شوند.(2)
اين پيش بينى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) محقّق شد و پس از ماجراى جنگ صفين و ماجراى حكميّت، خوارج در منزل عبدالله بن وهب راسبى اجتماع كردند، ذوالثديه در آن جمع خطبه اى آتشين خواند و دوستان و پيروان خود را به قيام بر ضدّ مسلمانان ـ كه به زعم او گمراه شده بودند ـ فرا خواند. رهبرى آن گروه را عبدالله بن وهب راسبى به عهده داشت (هر چند رهبرى فكرى و عقيدتى آنها به عهده ذوالثديه بود).(3)
آن گروه گمراه جنگ نهروان را به راه انداختند و اميرمؤمنان(عليه السلام) قبل از پيكار با آنها فرمود: پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: قومى از دين خارج مى شوند و با مسلمانان جنگ مى كنند و علامت آنان مردى است كه نقصى در دست اوست، «مُخدج اليد».(4) در اثناى جنگ و همچنين پس از پايان آن مردم به دنبال ذوالثديه و يا همان مُخدج بودند؛ ولى هر چه گشتند، او را پيدا نكردند. كم كم برخى از بهانه جويان زبان به طعن گشودند و گفتند: پسر ابوطالب، ما را فريب داد تا با برادران خويش بجنگيم.(5) يافتن او كار دشوارى شد و همه در جستجوى آن بودند، ولى امام علي(عليه السلام) پيوسته مى فرمود: «مَا كَذِبْتُ وَ لَا كُذِبْتُ»؛ (نه دروغ گفته ام و نه بر من دروغ گفته شد). حضرت دستور داد با نى تك تك جنازه ها را علامت گذارى كردند، تا آنكه داخل لجنزارى جنازه اى را ديدند كه فقط پاهايش پيدا بود. جنازه را خارج ساختند و بى درنگ دست هاى او را بررسى كردند و ديدند او همان مردى است كه اميرمؤمنان به نقل از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ويژگى هاى او را پيش بينى كرده بود. على(عليه السلام) تكبير گفت و مردم نيز تكبير گفتند و آن حضرت سجده شكر به جاى آورد.(6)،(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.