پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) درباره سرنوشت «دنياپرستان» می فرماید: «دژهاى محكم، صاحبان خود را تسليم مى كنند و تدبيرشان آنها را ناكام مى سازد، يا نجات يافته اى مجروحند يا مرده اى پاره پاره، يا سر از تن جدا شده، يا غرق به خون، يا پشيمانى كه هر دو دستش را به دندان مى گزد، يا حسرتمندى كه دست ها را به هم مى سايد، يا حيرت زده اى كه سر را به روى دست ها تكيه داده [و به فكر فرو رفته] يا پشيمانى كه بر اشتباهات خويش تأسف مى خورد و يا از تصميم برگشته اى [كه راه چاره را در برابر خود مسدود مى بيند]، اين در حالى است كه راه چاره بسته شده، حوادث غافلگيركننده فرا رسيده و هنگام فرار و نجات نيست».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در بخشی از خطبه 191 «نهج البلاغه» به سرنوشت «دنياپرستان» اشاره كرده مى فرمايد: ([هنگامى كه فرمان مرگشان صادر مى شود] دژهاى محكم، صاحبان خود را تسليم مى كنند و خانه هايشان آنان را بيرون مى افكنند و تدبيرشان آنها را خسته و ناكام مى سازد)؛ «فَأَسْلَمَتْهُمُ الْمَعَاقِلُ(1)، وَ لَفَظَتْهُمُ(2) الْمَنَازِلُ، وَ أَعْيَتْهُمُ الْمَحَاوِلُ(3)». در حقیقت هنگامى كه پيمانه آنها لبريز مى شود همه چيز، او را در برابر حوادث تنها مى گذارد؛ نيرومندترين قلعه ها و محكم ترين خانه ها، دفاعى از او نکرده و تدبيرهايش نتيجه معكوس داده و او را تسليم مرگ مى سازند؛ مطابق ضرب المثل معروف: «چون قضا آيد طبيب ابله شود».
در نتيجه سرنوشت دنياپرستان مغرور به يكى از چند صورتى كه امام(عليه السلام) بيان فرموده، رقم مى خورد، آن حضرت مى فرمايد: (يا نجات يافته اى مجروحند يا مرده اى پاره پاره، يا سر از تن جدا شده، يا غرق به خون، يا پشيمانى كه هر دو دستش را به دندان مى گزد، يا حسرتمندى كه دست ها را به هم مى سايد، يا حيرت زده اى كه سر را به روى دست ها تكيه داده [و به فكر فرو رفته] يا پشيمانى كه بر اشتباهات خويش تأسف مى خورد [و خود را شايسته ملامت مى بيند] و يا از تصميم برگشته اى [كه راه چاره را در برابر خود مسدود مى بيند])؛ «فَمِنْ نَاجٍ مَعْقُورٌ(4)، وَ لَحْمٍ مَجْزُورٌ(5)، وَ شِلْوٍ(6) مَذْبُوحٌ، وَ دَمٍ مَسْفُوحٌ(7)، وَ عَاضٍّ(8) عَلَى يَدَيْهِ، وَ صَافِقٍ(9) بِكَفَّيْهِ، وَ مُرْتَفِقٍ(10) بِخَدَّيْهِ(11)، وَ زَارٍ(12) عَلَى رَأْيِهِ، وَ رَاجِعٍ عَنْ عَزْمِهِ».
امام(عليه السلام) عاقبت كار مغروران ناكام در اين دنيا را در نُه صورت بالا به گونه اى بيان فرموده كه دقيق تر و گوياتر از آن تصوّر نمى شود؛ اين اصناف نه گانه هر كدام به نوعى ضربات دنيا را بر پيكر خود احساس مى كنند و قدر جامع، آن است كه پايان كارشان شقاوت و حسرت و ندامت است چه آنها كه ضرباتشان سنگين است و در كام مرگ فرو مى روند و چه آنها كه زنده مى مانند و حسرت مى خورند. تاريخ نمونه هاى زيادى از هر يك از اين گروه هاى نه گانه را نشان مى دهد و اى بسا خود، نيز در عمر كوتاهمان آنها را با چشم خود ديده ايم.
آنگاه در آخرين جمله هاى اين خطبه به اين حقيقت اشاره مى كند كه به هنگام فرا رسيدن حوادث بلاخيز و مرگ حتمى، راه ها مسدود مى شود، مى فرمايد: (اين در حالى است كه راه چاره بسته شده، حوادث غافلگيركننده فرا رسيده و هنگام فرار و نجات نيست)؛ «وَ قَدْ أَدْبَرَتِ الْحِيلَةُ، وَ أَقْبَلَتِ الْغِيلَةُ(13)،(وَ لَاتَ(14) حِينَ مَنَاصٍ)(15)». هم چنين حضرت مى افزايد: «هيهات هيهات! [در اين هنگام كار از كار گذشته] آنچه بايد از دست برود از دست رفته، گذشته ها گذشته و دنيا همچنان به راه خود ادامه مى دهد [كسى از آنان ياد نمى كند] نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين، و نه به آنها مهلتى داده شد)؛ «هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ! قَدْ فَاتَ مَا فَاتَ، وَ ذَهَبَ مَا ذَهَبَ، وَ مَضَتِ الدُّنْيَا لِحَالِ بَالِهَا(16)،(فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْاَرْضُ وَ مَا كَانُوا مُنْظَرِينَ)».
آرى! آنها كه روزى بر مركب غرور سوار بودند در كاخ هاى پر زرق و برق مى زيستند و خود را فرمانروايان زمين و آسمان مى پنداشتند، هنگامى كه پنجه هاى نيرومندِ قضا، گلوى آنها را گرفت، چنان ذليلانه تسليم شدند و با دنيا وداع گفتند كه گويى هرگز نبودند؛ چشمى براى آنها گريان نشد و خاطرى پژمرده نگشت و بعد از آنها دنيا همچنان به راه خويش ادامه مى دهد و پيش مى رود و اقوام و ملّت ها و قدرتمندان و زورمندان، يكى بعد از ديگرى مى آيند و مى روند و گَرد و غبار نسيان و فراموشى بر تاريخشان پاشيده مى شود.
جمله «وَ لَاتَ حِينَ مَنَاصٍ»(17) كه عيناً از قرآن مجيد گرفته شده درباره گروه هايى از اقوام پيشين است كه گرفتار غرور اختلاف بودند و زندگى دنيا را جاودان مى پنداشتند و هنگامى كه در چنگال عذاب الهى گرفتار شدند فرياد مى زدند و كمك مى خواستند؛ ولى وقت نجات گذشته بود. و جمله «فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْاَرْضُ»(18) نيز آيه اى ديگر از قرآن مجيد است كه اشاره به حال فرعونيان مى كند در آن هنگام كه همگى در دريا غرق شدند و باغ ها و چشمه ها و كاخ ها و نعمت ها را به ديگران واگذاردند و رفتند بى آنكه چشمى براى آنها بگريد.
اين تعبير كه «نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين» ممكن است كنايه از حقارت و پستى و نبودن يار و ياور براى آنها باشد؛ زيرا در ميان عرب معمول است هنگامى كه مى خواهند عظمت مقام كسى را كه از دست رفته است بيان كنند مى گويند: آسمان و زمين بر او گريه كردند و خورشيد و ماه به سبب فقدانش تاريك شدند. اين احتمال نيز داده شده كه منظور از آن، گريستن اهل آسمان ها و زمين باشد؛ زيرا گاه فرشتگان براى مؤمنان و مقرّبانِ درگاه خداوند گريه مى كنند؛ نه براى جبّاران و ستمكاران.(19)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.