پاسخ اجمالی:
از مهمترین جلوه های زندگی امام علی(ع)، زهدی است که سرتاسر زندگی آن حضرت را پوشانده است؛ فقراء را در اطراف خویش جمع کرده و با مهربانی با آنان رفتار می کرد. گاه می شد که در وقت نماز تنها پیراهنش که خیس بود را می پوشید و در همان حال خطبه می خواند. غذای بسیار سادهای داشت و مردم را در رحبه مسجد کوفه، اطعام میکرد و خود در خانه خود، غذا میخورد. فرمود: «به خدا سوگند هرگز ندیدم که در خانه رسول خدا نان بدون سبوس باشد». همچنین می فرمود: «من کسی هستم که دنیا را خوار کرده ام».
پاسخ تفصیلی:
زندگی سیاسی و اجتماعی امام علی(علیه السلام)، الگویی در حد مدینه فاضله است. گاه نمونه هایی از استقامت و استواری بر حکم خدا دیده می شود که به نظر می رسد قابل پیروی برای دیگران نیست، چنان که خود امام در نامه ای به این نکته اشاره کرده است.(1) به همین دلیل این زندگی، برای کسانی که می خواهند پایبند باشند، الگوی بسیار بالایی است، آن گونه که همیشه باید از آن درس گرفت و هنوز برای رسیدن به آن راهی طولانی باقی مانده است. به سخن دیگر سیره امام، یکی از بهترین روش های زندگی است که تاکنون در طول حیات انسانی تجربه شده است، زندگی انسان کاملی که نمونه واقعی یک انسان الهی و در شمار نادر افرادی است که نهادن اسم انسان، به معنای خلیفه الهی در زمین بر آنان سزاوار است، این زندگی تا آن اندازه جذاب است که دوست را نسبت به او تا بالاترین حد دوستی کشانده و دشمن را در مقابل آن تا نهایت درجه دشمنی بالا می برد، کسی که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) درباره اش فرمود: «يَهْلِكُ فِيَّ رَجُلاَنِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ وَ مُبْغِضٌ مُفَرِّطٌ».(2)
دشمن به دلیل استقامت او در راه حق، چنان از وی خشمگین است که در این باره به افراط گراییده و دوست به همان دلیل چنان عشقی به وی می ورزد که گاه در این باره به افراط می گراید. کسی که به او محبت ورزید، تا حد یک شیعه مخلص صعود می کند و اگر اندکی غفلت کند، گرفتار گرایشات غلوآمیز خواهد شد. کمتر دیده شده است که در دوره حیات کسی نسبت الوهیت به او بدهند؛ اما، [حضرت] علي(علیه السّلام) در جامعه ای که خداوند آن اندازه بر بشر بودن رسول الله تأکید کرده بود، هدف چنین نسبت هایی قرار گرفت، گرچه امام با آن به سختی برخورد کرد.
از مهمترین جلوه های زندگی امام(علیه السلام)، زهدی است که سرتاسر زندگی آن حضرت را پوشانده است، زاهدی که همه چیز دارد و می تواند داشته باشد؛ اما از همه آنها اعراض کرده است. گروهی نزد «عمر بن عبد العزیز» سخن از زهاد به میان آورده و درباره زاهدترین شخص پرس و جو می کردند، بعضی از حاضرین کسانی از جمله ابوذر و عمر را بر شمردند، «عمر بن عبد العزیز» گفت که: «أَزهَدُ النّاسِ علیُ بن ابی طالب(علیه السّلام)».(3)
امام، فقراء را در اطراف خویش جمع کرده و با آنها با رِفق و مهربانی برخورد می کرد.(4) گاه می شد که در وقت نماز تنها پیراهنش که خیس بود بر تنش بود و در همان حال خطبه می خواند.(5) امام مکرر در نهج البلاغه از زندگی ساده خویش یاد کرده است. زمانی که یکی از یاران دید که امام غذای بسیار ساده ای دارد، به آن حضرت گفت: «أَبِالعَراقِ تَصنَعُ هذا؟ العَراقُ أَکثَرُ خَیراً و أَکثَرُ طَعاماً ...»(6)؛ (آیا در عراق که بهترین طعام ها در آن است چنین می کنی؟) امام خود بهترین مصداق عمل به مطالبی بود که در نهج البلاغه در اعتراض به «عثمان بن حنیف» و یا در خطبه های عمومی درباره دنیا به مردم می فرمود.
«اسود بن قیس» می گوید: امام علي(علیه السّلام) در رحبه مسجد کوفه، مردم را اطعام می کرد؛ اما خود در خانه خود، غذا می خورد. یکی از اصحابش گفت: من پیش خود گفتم: علی در منزل خود، غذای لذیذتر از طعامی که به مردم داده، می خورد، غذا خوردن را رها کرده به دنبال او به راه افتادم. او در منزل فضه را صدا زد. وقتی او آمد، حضرت از او خواست تا برای آنها غذا بیاورد. فضه، گرده نانی همراه با ظرف دوغی آورده و نان را در آن ترید کرد، در حالی که در آن سبوس گندم وجود داشت. به امیرالمؤمنین علي(علیه السّلام) عرض کردم: اگر می فرمودید آرد بی سبوس بیاورند بهتر بود. امام در حالی که می گریست، فرمود: «به خدا سوگند هرگز ندیدم که در خانه رسول خدا نان بدون سبوس باشد».(7)
«عقبة بن علقمه» می گوید: بر امام علي(علیه السّلام) وارد شدم، پیش رویش دوغ ترشی نهاده بود که ترشی و پرآبی آن، آزارم داد. عرض کردم: آیا از این دوغ میل می کنید؟ امام فرمود: ای ابا الخبوب! پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) را دیدم که از این بدتر می خورد و از لباس من خشن تر می پوشید. من بیم آن دارم اگر کاری را که او انجام می داده انجام ندهم به او ملحق نشوم.(8) زمانی که برای امام فالوده آوردند، فرمود: من از چیزی که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) نخورده، نمی خورم.(9) معنای این سخن آن نبود که خوردن این چیزها نادرست است؛ بلکه برای امام، تابعیت محض از رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) از هر جهت اهمیت داشت.
نقل حکایتی دیگر از این دست به لحاظ اهمیت آن، مناسب می نماید. «ابو الشیخ انصاری» (م 369) می گوید: امام، «عمرو بن سلمه» را به حکومت «اصفهان» گماشت. زمانی که عمرو عازم (کوفه) شد، در راه، خوارج بر سر راه او قرار گرفتند. او در شهر «حلوان» تحصن کرد در حالی که همراه او خراج و هدایا بود. وقتی خوارج از آنجا دور شدند، خراج را در «حلوان» گذاشت و هدایا را به کوفه آورد. امام دستور داد تا آنها را در رحبه مسجد کوفه بگذارد و عمرو را بر آن گمارد تا آن را بعداً بین مسلمانان تقسیم کند.
«ام کلثوم» کسی را نزد عمرو فرستاد و گفت: قدری از عسلی که آورده ای برای من بفرست. او نیز دو حلب از آنها را نزد دختر امام فرستاد. زمانی که امام برای نماز به مسجد آمد، مشاهده کرد که دو حلب آنها کم شده است. عمرو را صدا زد و درباره آن دو حلب پرسید. او گفت: نپرس که چه شده است، آنگاه رفت و دو حلب عسل در آنجا گذاشت. امام فرمود: می خواستم بدانم که قضیه این دو حلب چیست؟ او گفت: ام کلثوم نزد من فرستاد و من هم دو حلب به او دادم. امام فرمود: آیا من به تو گفته بودم تا این هدایا را بین مردم تقسیم کنی؟ آنگاه در پی ام کلثوم فرستاد تا دو حلب را بیاورد. وقتی آورد قدری از سر آنها کم شده بود. اما در پی تجار فرستاد تا قیمت قسمت کم شده را معین کنند، چیزی حدود سه درهم و خورده ای شد. امام در پی ام کلثوم فرستاد آن این پول را بدهد. پس از آن عسل ها را بین مسلمانان تقسیم کرد.(10) نمونه های فراوانی از این دست، در «الغارات» و آثار دیگر آمده است. جمله خود امام که فرمود: «أَنَا الَّذِي أَهَنْتُ الدُّنْیَا»(11)؛ (من کسی هستم که دنیا را خوار کردم)، روش برخورد امام را با دنیا نشان می دهد.
بُعد دیگر زندگی امام، برخورد با کارگزاران است که نمونه های فراوانی از آن را در متون تاریخی می شناسیم. امام از هر حیث مراقب کارگزارانش بوده و در همین مدت کوتاه، نامه های متعددی از آن حضرت مانده است که کارگزاران را توبیخ کرده است. بعد از زمان شهادت [حضرت] علي(علیه السّلام) سوده دختر عماره همدانی، نزد معاویه آمد. او از کسانی بود که در «صفین» حضور داشت. معاویه قدری درباره «صفین» با او سخن گفت. وی از معاویه خواست تا «بسر بن ارطاة» را که به آنها ظلم می كند از کار بر کنار کند. معاویه نپذیرفت. سوده به سجده افتاد و ساعتی بعد سر برداشت. معاویه پرسید که این سجده برای چه بود؟ سوده گفت: زمانی برای اعتراض به این که [حضرت] علي(علیه السّلام) [مردي را] بر صدقات ما نصب کرده بود، نزد او آمدم، مشغول نماز بود. پس از نماز پرسید: چه حاجتی داری؟ شکایت خود را از آن مرد گفتم. امام همانجا پوستی از جیبش بیرون آورد و در آن ضمن دعوت به رعایت عدل، به آن مرد نوشت، نامه که به دستت رسید، به محتوای آن عمل کن تا کسی را بفرستم تا کار را تحویل بگیرد. کاغذ را نیز به من داد و من هم آن را به آن مرد سپردم و او معزول شد.(12)،(13)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.