پاسخ اجمالی:
بر اساس شواهد تاریخی پس از قتل عثمان، جمعی از اصحاب نزد امام علی(ع) آمده و گفتند: ما کسی را سزاوارتر از تو به خلافت نمی شناسیم؛ امام فرمودند: وزیر بودن برايم بهتر از امیري است. آنان گفتند: جز بیعت با تو، چیزی را نمی پذیریم. امام كه حاضر به بیعت در خفا نبود، روی به مسجد آورد و فرمود: نیازی به خلافت نداشته و آن را با کراهت، و به شرط تعهد مردم به همراهی آنان پذیرفته است. روز بعد، مردم در مقابل اصرار امام به كناره گيری باز هم ايستادند و در آغاز طلحه و زبیر و سپس مهاجرین و انصار با امام بیعت کردند.
پاسخ تفصیلی:
بر اساس شواهد تاریخی، تردیدی وجود ندارد که امام در دوره خلافت سه خلیفه نخست، مشارکت فعال سیاسی در امور جاری نداشته و جز مشورت هایی که در برخی امور قضایی و محدودتر از آن در مسائل سیاسی در کار بوده، حضور جدی در صحنه سیاست نداشته است. به عبارت دیگر، در مجموع ترکیب حکومتی خلفا، امام علي(علیه السّلام) عضویتی نداشته و می توان گفت که دورادور رهبری حزب مخالف را عهده دار بوده است. پیروزی امام علی(علیه السّلام) پس از عثمان، تا حدود زیادی، به معنای غلبه مخالفان قریش و خط ضد اموی بود. این مخالفان، اولاً از حمایت قبایل عراقی و مهاجران مصری و ثانیاً از همدلی و همراهی انصار و مردم بومی مدینه بهره مند بودند. تعدادی از مهاجرین نیز که در رأس آنان عمار بن یاسر بود، جزو این گروه به حساب می آمدند. اینها بخشی از مخالفان عثمان را تشکیل می دادند. در کنار اینان، گروهی از خود قریش، به دلیل بی توجهی عثمان به آنان و توجه خاصش به امویان، در کنار مخالفان قرار داشتند. در رأس این گروه، طلحه، زبیر و عایشه بودند. عمرو بن عاص نیز که از حکومت مصر معزول شده بود بر ضد عثمان فعالیت می کرد. البته همه اینان مدعی آن بودند که عثمان از سنت رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) فاصله گرفته است. بدین ترتیب، جهت گیری کلی آن شورش، بازگشت به سیره رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله)، رعایت عدل و انصاف و عدم ظلم و اجحاف در حق مردم بود.
از همان آغاز اعتراضات مردم بر ضد عثمان، امام علي(علیه السّلام) واسطه دو گروه و به عبارتی سخنگوی مخالفان و منتقل کننده اعتراضات مردم به عثمان بود. با این حال در این نقش میانجی گرایانه خود، میانه روی را حفظ کرد. آن حضرت گرچه خود به برخی از اعمال ناشایست عثمان اعتراض می کرد(1)؛ اما در شرایطی که میانجی بود حقوق عثمان را نیز رعایت کرده، با گرفتن تعهد از وی، در رعایت شرایط معترضان، مخالفان را آرام می کرد. البته طبیعی بود که وقتی عثمان کشته شود و [حضرت] علي(علیه السّلام) سر کار آید، بنی امیه و برخی از جناح های قریش، [حضرت] علي(علیه السّلام) را در این باره متهم کنند؛ در حالی که امام نقشی در این رخداد نداشت. با وجود این، بسیاری از کسانی که به صورت یاران نزدیک آن حضرت درآمدند جزو معترضان بوده و حتی متهم بودند که مستقیم در قتل عثمان نقش داشته اند. کسانی که امام علي(علیه السّلام) را مطرح کردند، همگی ضد عثمان بودند و همان گونه که اشاره شد، این آغاز نضج گیری تشیع در میان کوفیان است که مهمترین فعالیت سیاسی خود را در آغاز، در ضدیت با خلیفه حاکم شکل دادند. آنان نسبت به ابوبكر و عمر گویی رضایت کلی داشته اند.
به هر روی قوت جناح طرفدار امام که متشکل از انصار، بسیاری از صحابه و نیز قراء کوفه بودند آن اندازه قوی بود که اجازه بروز و ظهور به طلحه و زبیر نداد. همین طور یادی از «سعد بن ابی وقاص» نیز نشد.(2) در ادامه روایت طولانی «سعید بن مسیب» درباره قضایای قتل عثمان آمده است که پس از آن، [حضرت] علی(علیه السّلام) به منزل خود آمد و تمامی مردم به سمت خانه او هجوم آورده و اظهار می کردند که [حضرت] علي(علیه السّلام) خلیفه است، آنان از آن حضرت می خواستند تا دست خود را برای بیعت بسوی آنان دراز کند. امام فرمود که بیعت مربوط به شما نیست، بیعت از آنِ «اصحاب بدر» است. هر کسی را که آنها خلیفه کنند خلیفه می شود. پس از آن، تمامی اهل بدر که زنده بودند نزد [حضرت] علي(علیه السّلام) آمدند و خواستار بیعت با آن حضرت شدند.(3) در برابر اصرار صحابه رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله)، امام از پذیرفتن خلافت خودداری کرد.
«طبری» از «محمد بن حنفیه» آورده است: «پس از کشته شدن عثمان، جمعی از اصحاب نزد پدرم آمدند و گفتند: ما سزاوارتر از تو به خلافت، کسی را نمی شناسیم؛ [حضرت] علي(علیه السّلام) گفت: من وزیر شما باشم بهتر از آن است تا امیر شما باشم. آنان گفتند: جز بیعت با تو، چیزی نمی پذیریم.(4) آن حضرت گفت که بیعت او در خفا نمی تواند باشد و باید در مسجد باشد. ابن عباس می گوید: ترس آن داشتم مبادا در مسجد مشکلی پیش آید».(5) وقتی به مسجد رفت مهاجرین و انصار به مسجد آمده با او بیعت کردند. از «ابو بشیر عابدی» نیز نقل شده که مردم، پس از کشته شدن عثمان، بارها به سراغ [حضرت] علي(علیه السّلام) آمدند تا بالاخره او را وادار به پذیرفتن خلافت کردند. آن حضرت بر منبر رفت و فرمود: نیازی به خلافت نداشته و با کراهت آن را پذیرفته و تنها با تعهد پذیرش این که مردم کاملا با وی همراهی کنند، حکومت بر آنان را خواهد پذیرفت. در این روایات آمده که در جمع این مردم، طلحه و زبیر نیز حضور داشتند.
زمانی که همه در مسجد گرد آمدند طلحه، نخستین فردی بود که بیعت کرد. «سعد بن ابی وقاص» از بیعت خودداری کرد و گفت: تا وقتی همه مردم بیعت نکنند او بیعت نخواهد کرد. «عبداللّه بن عمر» نیز از بیعت خودداری کرد. روایتی در این باره که طلحه و زبیر از ترس شمشیر مالک بیعت کردند در «طبری» آمده که با نقل های دیگر سازگار و هماهنگ نیست. امام از آنان خواست تا خود خلیفه باشند و او با آنان بیعت کند؛ اما آنها که هیچ زمینه ای برای خود نمی شناختند، به بیعت با امام راضی شدند تا از این طریق، جایی برای خود دست و پا کنند. از قضا از سخنان بعدی آنها معلوم شد که مقصود آنان از بیعت با زور، همین بوده است که کسی را در مدینه نداشتهاند تا با آنها بیعت کند؛ در حالی که امام علي(علیه السّلام) هواداران فراوانی داشته است. اصولا امام اهل آن نبود که از کسی به زور بیعت بگیرد، همانگونه که بعد از غائله شورشیان جمل، از مروان که می گفت: تنها اگر زور باشد بیعت خواهد کرد، بیعت نگرفت.(6)
بلافاصله پس از بیعت، از آن حضرت خواستند بصره و کوفه را به آنان واگذار کند؛ اما، امام نپذیرفت. «محمد بن حنفیه» می گوید: «همگیِ انصار جز چند نفر با [حضرت] علي(علیه السّلام) بیعت کردند. مخالفان عبارت بودند از حسان بن ثابت، کعب بن مالک، مسلمة بن مخلّد و محمد بن مسلمه و تنی چند نفر دیگر که از «عثمانیه» به شمار میآمدند. از مخالفان غیر انصاری، میتوان به عبداللّه بن عمر، زید بن ثابت و اسامة بن زید اشاره کرد که همه از بهرهمندان خان نعمت خلافت عثمان بودند. طبری میگوید: «تا آنجا که ما میدانیم احدی از انصار از بیعت با [حضرت] علي(علیه السّلام) تخلف نکرد».(7) بنابراین محتمل است که برخی از کسانی که از آنان چنین یاد شده که با [حضرت] علي(علیه السّلام) بیعت نکردند، کسانی باشند که بعدها در جمل، صفین و نهروان شرکت نکردند، نه آنکه در اصل برای خلافت نیز با [حضرت] علي(علیه السّلام) بیعت نکرده باشند».(8) به روایت دیار بکری: «تمامی شرکت کنندگان در بدر که تا آن زمان زنده بودند، با [حضرت] علي(علیه السّلام) بیعت کردند».(9) از «عبد الرحمن بن ابزی» نقل شده که می گفت: «ما تعداد هشتصد نفر از کسانی که در بیعت رضوان حاضر بودیم در صفین شرکت کردیم که شصت و سه نفرمان که عمار از آن جمله بود، کشته شدند».(10)
به روایت «ابن اعثم»، امام در آغاز از بیعت خودداری کرد و فرمود: من کار را آن چنان متشتت می بینم که قلب ها بر آن آرام نگرفته و عقل ها بر آن ثبات ندارند. آن گاه با مردم نزد طلحه رفت و از او خواست تا به عنوان خلیفه با او بیعت شود! اما طلحه گفت: که سزاوارتر از تو بر خلافت کسی نیست. نظیر همین سخن با زبیر نیز مطرح شد و هر دو تعهد سپردند که کاری برخلاف میل او مرتکب نشوند.(11)
«ابن اعثم» از نقش انصار در بیعت گرفتن برای امام علي(علیه السّلام) سخن می گوید و این که نمایندگان انصار در مسجد برای مردم که بخشی از آنان مهاجران عراقی و مصری بودند، سخن گفتند. مردم گفتند که شما «انصار اللّه» هستید و هر چه بگویید ما خواهیم پذیرفت. آنان نیز [حضرت] علي(علیه السّلام) را برای خلافت معرفی نمودند و مردم نیز با فریادهای خود او را تأیید کردند. آن روز، مردم مسجد را ترک کردند. فردای آن روز، امام به مسجد آمد و فرمود: برای امر خود، کسی را برگزینید، من نیز تابع شما هستم؛ آنان گفتند: بر همان تصمیم دیروز خود هستیم. در آغاز، طلحه که دستش چلاق بود بیعت کرد. این را به فال بد گرفتند! آنگاه زبیر بیعت کرد و بعد از او مهاجرین و انصار و هر آن کس از عرب و عجم و موالی که در مدینه حاضر بود، بیعت کرد.(12)
در این باره که چرا امام زیر بار بیعت با مردم نمی رفت، سخنان امام گویاتر از هر چیزی است. نخستین مسأله آن بود که امام، جامعه موجود را فاسدتر از آن می دانست که او بتواند آن را رهبری کرده و معیارها و منویات خود را در آن به اجرا درآورد.(13) احساس امام این بود که در میان این فتنه ها، نمی توان به سلامت، جامعه را رهبری کرد. پس از آنی که امام احساس کرد که از او دست بردار نیستند، با انکارِ خود، خواست تا از مردم این تعهد را بگیرد که از وی پیروی کامل کنند و به آنچه او خواست تن در دهند.(14) حوادث و رخدادهای بعدی، این تصور امام را که کار کردن در «فتنه» و «شبهه» بسیار دشوار است، روشن کرد و زمانی امام فرمود: «اگر میدانستیم که کار به این حد بالا می گیرد از اول در آن داخل نمی شد».(15)
زمانی امام شخصی را با نام «ابو مریم» در کوفه دید، از او دلیل آمدنش را به کوفه پرسید. «ابو مریم» گفت: به خاطر عهدم با تو آمدم که گفتی اگر بر سر کار بیایم چه و چه خواهم کرد. امام فرمود: من بر عهد خود ایستاده ام؛ اما مبتلای به خبیث ترین مردمان روی زمین شده ام که هیچ به سخن من گوش نمی دارند.(16)،(17)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.