پاسخ اجمالی:
امام به سبب پایبندی به دین و سنت، به فكر اصلاح جامعه بود. امام اساساً توسط قاتلين خلیفه پیشین بر سر كار آمد تا به زعم آنها خرابی ها را اصلاح كند. امام در مقابله با دنیاگرایی، عُمّال خویش را از نشستن سر سفره های رنگین نهی کرد و در برابر سیاست عدم کتابت حدیث اقدام عملی نمود. در واقع امام تبیین دین را در رأس اقدامات اصلاحی خود قرار داده و کوشید تا با طرح سنت پیامبر(ص) و احیای اصول و فروع فراموش شده دین، جامعه را به سمت اصلاح هدایت کند.
پاسخ تفصیلی:
امام رسالت اصلی خود را اصلاح می دانست. دلیل این امر آن بود که او فردی پایبند به دین و سنت بود. افزون بر آن باید توجه داشت که امام اساسا توسط کسانی بر سر کار آورده شده بود که خلیفه پیشین را به دلیل فساد به قتل رسانده بودند و امید آن داشتند که خلیفه جدید به اصلاح خرابی ها بپردازد. تناسب هدف این گروه با شخصیت امام، یکی از دلایل اصلی رویکرد آنان به امام بود. سیاست خلفای پیشین توسعه فتوحات بود. این کار هم اسلام را گسترش می داد و طبعاً پوئن [يعني امتياز] مثبتی برای خلفا بود و هم جیب مردم را انباشته از درهم و دینار می کرد.
اکنون امام باید خرابی های این دوره را جبران کند. این کار بسیار دشوار بوده و او را رو در رو با بسیاری از اشراف و متنفذان می کرد. در اینجا مروری بر اقدامات اصلاحی امام خواهیم داشت. ابتدا باید توجه داشت که این اقدامات، دو قسمت بود. بخشی با زبان و اقدامات اجتماعی آرام. اما بخش دیگر آن از طریق جنگ بود، آن هم با کسانی که حاضر به رعایت حقوق حاکم مشروع جامعه نشده و سر به عصیان برداشته بودند. در اینجا به تبیین نمونه هایی از قسمت نخست می پردازیم.
یکی از مشکلات اخلاقی جامعه که امام را سخت به خود مشغول داشته بود، دنیاگرایی، رفاه طلبی و فزون خواهی اعراب فاتح بود. این امر چنان آنان را از خود بی خود کرده بود که می توان گفت، جنگ جمل محصول آن بود که امام حاضر نشد سهم طلحه و زبیر را از بیت المال بیش از دیگران بدهد. در چنین شرایطی، امام مصمم شد تا در طی خطبه های خود، در این باره به تفصیل سخن گفته و مردم را از دنیاگرایی پرهیز دهد. به همین قیاس، او طی نامه هایی به عُمّال خویش آنان را از نشستن سر سفره های رنگین که در دوره عثمان بسیار طبیعی شده بود نهی می کرد. اگر کلمات امام درباره مذمت دنیا یکجا فراهم آید کتابی مفصل خواهد شد.(1)
نهج البلاغه مملو از این قبیل کلمات بوده و این حجم گسترده نشان می دهد که امام در این باره اصرار خاصی داشته است. ارائه الگوی نمونه انسان باتقوا را در خطبه معروف به خطبه همام می بینیم. در برخی از خطبه ها اما به صراحت، مردمِ مخاطبِ خود را به دلیل دنیاطلبی سرزنش می کند: «یاد مرگ از دل های شما رفته است و آرزوهای فریبنده جای آن را گرفته. دنیا بیش از آخرت مالکتان گردیده و این جهان، آن جهان را از یادتان برده».(2)
امام تبیین دین را در رأس اقدامات اصلاحی خود قرار داده و کوشید تا با مطرح کردن سنت پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) و احیای اصول و فروع فراموش شده دین، جامعه را به سمت اصلاح هدایت کند. آن حضرت در شرح فعالیت های خود برای اصلاح جامعه می فرماید: «أَلَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الْإِيمَانِ وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي وَ فَرَشْتُكُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِي»(3)؛ (آیا حکم قرآن را در میان شما جاری نداشتم و دو فرزندم را- که پس از من چراغ راه دینند- و خاندان پیامبر را که گوهران درخشنده اند برای شما نگذاشتم. رایت[پرچم] ایمان را میان شما پابرجا کردم و مرزهای حلال و حرام را برایتان جدا. از عدل خود لباس عافیت بر تن تان کردم و با گفتار و کردار خویش معروف را میان شما گستردم و با خوی خود نشان دادم که اخلاق گزیده چیست).
امام در سخنان خود به طور مؤکّد، اشاره به عمل به کتاب خدا و سنت رسول دارد. این وفاداری امام به سنت رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) نکته مهمی در سیاست های اصلاحی آن حضرت است. در اصل، او تخطی از سنت را یکی از علائم آشکار انحراف؛ بلکه منشأ انحرافات می داند. زمانی که در همان روزهای نخست، طلحه و زبیر از عدم مشورت امام شکایت کردند حضرت فرمود: «به خدا که مرا به خلافت رغبتی نبود و به حکومت حاجتی نه، لیکن شما مرا به آن واداشتید و آن وظیفه را به عهده ام گذاشتید. چون کار حکومت به من رسید، به کتاب خدا و آنچه برای ما مقرر نموده و ما را به حکم کردن بدان امر فرموده نگریستم و از آن پیروی کردم و به سنتی که رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) نهاده است و بر پی آن رفتم. نيازی نداشتم تا در این باره از شما و جز شما نظر خواهم».(4) امام در درگیری خود با عثمان درباره محرم شدن به عمره در ایام حج و یا محرم شدن به عمره و حج با هم، درباره رعایت سنت رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) فرمود: «مَا کُنْتُ لَأَدَعُ سُنَّةَ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ»(5)؛ (من به خاطر هیچ کس سنت آن حضرت را رها نمی کنم). یک سال از سال هایی که عثمان در مِنی نمازش را تمام می خواند، مریض شد. در آنجا از امام خواست تا به جای او نماز بخواند. امام فرمود: اگر او نماز بخواند همچون پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) خواهد خواند. عثمان گفت: خیر، همان طور که من نماز می خوانم. امام درخواست او را رد کرد.(6) امام خود می فرمود: اگر من از میان شما غایب شوم چه کسی هست که به این سیره در میان شما عمل کند؟(7)
«مطرف بن عبدالله» می گوید: همراه عمران بن حصین [که از اصحاب رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) بود] پشت سر امام علي(علیه السّلام) نماز می خواندم. پس از پایان نماز، عمران دست من را گرفت و گفت: «لَقَدْ صَلّی صَلَاةَ مُحَمّدٍ وَ لَقَدْ ذَکّرَنِي صَلَاةَ مُحَمَّدٍ(صلّی اللّه علیه و آله)». او همانند نماز پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) نماز خواند. او مرا به یاد نماز پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) انداخت.(8) «ابو موسی اشعری» نیز که در بدو ورود امام به کوفه، پشت سر امام نماز خواند گفت: «ذَکَرْنَا عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ صَلَاةَ النَّبِيِّ(صلّی اللّه علیه و آله)»(9)؛ ([حضرت] علي(علیه السّلام) با نماز خود ما را به یاد نماز پیامبر انداخت). احیای سیره پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) برای سیاست های اصلاحی امام بسیار مهم بود. اصحاب خالص امام نیز این حقیقت را درک می كردند. عمار درباره اقدامات سازنده امام می گفت: «لَوْ أَنَّ عَلِیّاً لَمْ یَعْمَلْ عَمَلاً وَ لَمْ یَصْنَعْ شَیْئاً اِلَّا أَنَّهُ أَحْیَا التَّکْبِیرَتَیْنِ عِنْدَ السُّجُودِ، لَکَانَ قَدْ أَصَابَ بِذَلِکَ فَضْلاً عَظِیماً»(10)؛ (اگر علي هیچ کاری جز زنده کردن دو تکبیر در وقت بلند کردن سر از سجده نکرده باشد، به خاطر همین کار، به فضل بزرگی دست یافته است).
امام در برابر سیاست عدم کتابت حدیث، از سوی عمر و عثمان، بر فراز منبر اعلام فرمود: «كسانی که مایل هستند تا علم را بنویسند کاغذ و قلمی فراهم آورند. حارث اعور وسایل نوشتن را فراهم کرد و آنچه را حضرت نقل می کرد، می نوشت».(11) بعد از آن، حضرت امام حسن(علیه السّلام) نیز به فرزندانش توصیه می فرمود تا حدیث پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) را بنویسند.(12) توجه داریم که امام علي(علیه السّلام) خود احادیث رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) را می نوشت. پس از آن حضرت، دفاتر آن حضرت در دست اهل بیت بوده و مرتب از «کتاب علی» حدیث برای شیعیان نقل می فرمودند.(13)
دیدیم که در زمان خلیفه دوم، در کنار جلوگیری از کتابت حدیث، قصه خوانان اجازه یافتند تا در مسجد برای مردم قصص یهودی را درباره انبیای پیشین و رهبانان مسیحی نقل کنند. امام علي(علیه السّلام) در کنار رواج کتابت حدیث، با پدیده قصه خوانی برخورد کرده از قصه خوانی به شدت نهی کرد. امام در اصل با نقل آثار یهودیان مخالف بود. از آن حضرت نقل شده است که فرمود: هر کس از پیشینیان کتابی دارد از بین ببرد.(14) آن حضرت درباره کسی که قصه حضرت داود(علیه السّلام) را با اوریا از منابع یهودی نقل کرده بود، برخورد کرده و فرمود: «اگر کسی آن را نقل کند، او را حد خواهم زد».(15) در واقع در این حکایت دروغین به حضرت داود(علیه السّلام)، نسبت قتل عمد و زنا داده شده است. زمانی که آن حضرت به بصره آمد، قصه خوانان را از مسجد بیرون کردند.(16) بعد از آن حضرت، امام حسن(علیه السّلام) نیز از قصه خوانی نهی کردند.(17) امام سجاد(علیه السّلام) نیز حسن بصری را که زمانی قصه خوان بودند از این کار نهی کردند و او نیز پذیرفت.(18)
امام در یکی از نخستین خطبه هایش فرمود: «وَ إِنِّي حَامِلُكُمْ عَلَى مَنْهَجِ نَبِيِّكُم صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»(19)؛ (من سنت پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) را در میان شما پیاده خواهم کرد). یکی از دلایلی که سبب شده تا توصیف شخصیت و اخلاق رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) بیش از همه اصحاب از زبان امام علي(علیه السّلام) در متون تاریخی باشد، همین است که امام بیش از همه پیرو منش و روش آن حضرت بود. به همین دلیل از آغاز، تمامی حرکات پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) را به ذهن خود سپرده و بعدها با شیواترین کلمات، به توصیف شخصیت آن حضرت پرداخت.(20)
«حسن بصری» در پاسخ کسی که از او درباره امام سؤال کرده بود گفت: «أراهُم السَّبِيل وَ أَقَام لَهُم الدین اذا أَعْوَج»(21) ؛ (راه را به مردم نمایاند و زمانی که دین به کجی گراییده بود، آن را راست کرد). این سخن حسن، بسیار سنجیده و دقیقاً مطابق با سیاستی است که امام در دوران خلافت از خود نشان داده است. شاعر دیگری خطاب به امام چنین سرود:
«أوْضَحْتَ مِنْ دِینِنَا مَا کَانَ مُلْتَبِساً جَزاكَ رَبُّکَ عَنَّا فِیهِ إِحْسَاناً»(22) ابوذر در توصیف امام می گفت: «عَلِیٌّ زَرُّ الدِّینِ»(23)؛ (علي قوام دین است). امام خود در تطبیق سیره خود با سیره رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) اصرار داشت. درباره برخورد خود با اهل بصره، بعد از جنگ جمل فرمود: «من همانند سیره پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) در برخورد با مردم مکه، با اهل بصره برخورد کردم».(24) امام یکی از وظایف «امام» را احیای سنت یاد کرده است.(25)
در جای دیگری بهترین بنده خداوند را امام عادلی می داند که در کار احیای سنت می کوشد، همانطور که شرورترین بندگان خدا را امام ظالمی می داند که سنت را از بین می برد.(26) به طور کلی امام علي(علیه السّلام) از مفهوم بدعت پرهیز جدی داشته و از جمله می فرماید: «همراه پیدایش هر بدعتی سنتی از میان خواهد رفت».(27) امام دو نکته را به عنوان وصیت خود مطرح می کند یکی شرک نورزیدن به خدا و دیگری ضایع نکردن سنت پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله).(28) آن حضرت منافقان را کسانی می داند که در دریای فتنه غور کرده، بدعت ها را بکار گرفته و سنت ها را کنار گذاشته اند.(29) اولیای خداوند را نیز کسانی می داند که: «یُحِبُّونَ سُنَنَ اللهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ»(30)؛ (سنت های خدا و رسول را احیا می کنند). امام مردم را دو دسته می داند: «مُتَّبِعٌ شِرْعَةً وَ مُبْتَدِعٌ بِدْعَةً».(31) این جملات و نظائر آنها در نهج البلاغه، ذهنیت قوی امام را در زمینه پیروی از سنت و پرهیز از بدعت نشان می دهد. این موضع، درست در برابر کسانی بود که لااقل در مواردی بدعت هایی را ایجاد کرده و وقتی به آنها اعتراض می شد، می گفتند: «اگر هم بدعت است بدعت خوبی است».
امام در امر دین به هیچ صورتی حاضر به مداهنه نبود و خود می فرمود: «وَ اللهِ لَا أَدْهَنْتُ فِي دِینِي»(32)؛ (به خدا سوگند من هرگز در کار دینم مداهنه نکردم). یک بار شخصی از «بنی اسد» را برای حدّ [زدن] نزد امام آوردند. بنی اسد از امام خواستند تا از اجرای حد صرفنظر کند. آن حضرت فرمود: «شما از من چیزی را که در اختیار من باشد نخواهید خواست جز آن که به شما خواهم داد. آنان راضی بیرون آمدند. امام حدّ را بر آن شخص جاری کرد و فرمود: این کار از آنِ خدا بوده و در اختیار من نبود که آن را به شما دهم».(33)
امام درباره نقش خود در هدایت امت فرمود: «ای مردم! من اندرزهایی را که پیامبران به امت هایشان دادند بر شما راندم و آنچه را اوصیا به پس از خود رساندند، رساندم، شما را با تازیانه- موعظت- ادب کردم نپذیرفتید و با- سخنانی- که از نافرمانی تان باز دارد، خواندم فراهم نگشتید. شما را به خدا! آیا امامی جز من را توقع دارید تا با شما راه درست را بپیماید و شما را به راه راست ارشاد کند؟»(34) و ایضا درباره خود می فرمود: «همانا من میان شما همانند چراغم در تاریکی؛ آن که به تاریکی پای گذارد از آن چراغ روشنی جوید و سود بردارد».(35)
به هر روی امام، آن چنان در اجرای دقیق سنت رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) اصرار داشت که حتی می کوشید تا تمامی حرکات و سکناتش شبیه پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) باشد. وقتی به امام اعتراض شد که چرا در مسجد به مردم غذای خوب می دهد؛ اما خود در خانه نان با سبوس می خورد، امام با گریه پاسخ داد: «به خدا سوگند، هرگز ندیدم در خانه پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) نان بدون سبوس باشد.(36) معنای این سخن آن بود که امام می کوشید غذایش نیز همان غذایی باشد که رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) داشته است.(37)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.