پاسخ اجمالی:
اولا: خدا ابلیس را شیطانی سرکش نیافرید بلکه او از جنیان بود و شش هزار سال عبادت کرد؛ اما همه آنها را به سبب ساعتى تكبّر نابود ساخت و زنده بودن و امکاناتی که دارد هم به مقتضای عدل الهی می باشد.
ثانیا: وجود شيطان براى افراد با ايمان وسيله تكامل است، چه اينكه تكامل همواره در ميان تضادها صورت مى گيرد.
ثالثا: شيطان سرزده وارد خانه دل ما نمى شود و اين ما هستيم كه در را به روى او مى گشائيم؛ با اینکه خدا ما را به لطف خويش يارى داده و با ارسال رسل و انزال كتب و حكم عقل و فطرت، حجّت را بر ما تمام كرده است!
پاسخ تفصیلی:
قبل از پاسخ به این سوال، بايد دانست كه «شيطان» اسم عام (اسم جنس) است، در حالى كه «ابليس» اسم خاص (علم) مى باشد، و به عبارت ديگر «شيطان» به هر موجود موذى و منحرف كننده و طاغى و سركش، خواه انسانی يا غير انسانى مى گويند، و ابليس نام آن شيطان است كه آدم را فريب داد و اكنون هم با لشكر و جنود خود در كمين آدميان است.(1)
اما اینکه چرا ابلیس آفریده شده و آیا با عدل و حکمت خدا سازگار است که چنین موجودی خلق شود و باعث انحراف انسانها گردد؟ در پاسخ می گوییم:
اولا: خداوند ابلیس را شيطان نيافريد؛ بلکه به تصريح قرآن از جنيان به شمار مى رفت و مانند انسان در اعمال خود مختار بود: «كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه».(2) لذا آفرينش شيطان براى اغواگری و گمراهى نبوده، بلکه چنانکه امام علی(علیه السلام) در خطبه 192 نهج البلاغه فرموده اند، ابلیس شش هزار سال عبادت كرده بود، سالهايى كه معلوم نيست از سال هاى دنيا بود يا آخرت، اما همه آنها را به سبب ساعتى تكبّر نابود ساخت.(3) او از آزادى خود سوء استفاده كرد و مطابق قياسى باطل گفت كه خداوند او را از آتش آفريده و انسان را از گل و آتش برتر از گل است؛ «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ».(4) بنابراین تكبر ورزيد و از فرمان خدا در سجده بر آدم سرپيچى كرد و از درگاه الهی رانده شد. اما چون سال های زیادی عبادت کرده بود، خداوند به مقتضای عدلش با درخواست باقى ماندن و طلب امكاناتى براى به گمراهى كشاندن انسانها که از خواسته هاى او بود، موافقت کرد تا هم ابلیس به سبب رانده شدن از بهشت با وجود آن همه عبادت و بندگی، بهانه ای نداشته باشد و هم ابزاری برای آزمایش انسان ها باشد.
ثانیا: از نظر سازمان آفرينش وجود شيطان براى افراد با ايمان و آنها كه مى خواهند راه حق را بپويند زيانبخش نيست؛ بلكه وسيله پيشرفت و تكامل آنها است، چه اينكه پيشرفت و ترقى و تكامل، همواره در ميان تضادها صورت مى گيرد.
به عبارت روشن تر: انسان تا در برابر دشمن نيرومندى قرار نگيرد هرگز نيروها و نبوغ خود را بسيج نمى كند و بكار نمى اندازد، همين وجود دشمن نيرومند سبب تحرّك و جنبش هر چه بيشتر انسان و در نتيجه ترقّى و تكامل او مى شود.
يكى از فلاسفه بزرگ تاريخ معاصر «تواين بى» مى گويد: «هيچ تمدن درخشانى در جهان پيدا نشد، مگر اين كه، ملتى مورد هجوم يك نيروى خارجى قرار گرفت و بر اثر اين تهاجم نبوغ و استعداد خود را بكار انداخت و تمدن درخشانى را پى ريزى كرد».(5)
حتی طبق دیدگاه برخی از مفسرین، اگر شرّ و فساد و تعب و فقدان و نقص و ضعف در جهان نبود، خير و صحّت و راحت و وجدان و كمال و قوّت نيز مصداقى نمى يافت و عقل انسان به اين مفاهيم راه پيدا نمى كرد. آن گاه انسان معناى خير را درك مى كند و آن را برمى گزيند كه شر را ببيند و از آن آگاه باشد. بنابراين نظريّه، وجود ابلیس از اركان نظام جهان انسانى است و تنها آن گاه مى توان وجود ابلیس را شر پنداشت كه از او پيروى شود؛ امّا مخالفت و مبارزه با او خير است و مايه رشد و تعالى.(6)
ثالثا: ابلیس هرگز سرزده وارد خانه دل ما نمى شود، و از مرزهاى كشور روح ما بى گذرنامه نمى گذرد، حمله او هرگز غافلگيرانه نيست، او با اجازه خود ما وارد مى شود. آرى او از در وارد مى شود نه از روزن، و اين خود ما هستيم كه در را به روى او مى گشائيم.(7) همانگونه كه قرآن در سوره نحل، آیات 99 – 100 مى گويد: «إنّهُ لَيسَ لَهُ سُلطان عَلى الّذينَ آمَنوُا وَ عَلى رَبِّهِم يَتَوكّلُون * إنّمَا سُلطانَه عَلى الّذينَ يَتولّونَهُ وَ الّذينَ هُم بِهِ مُشرِكُون»؛ (او سلطه بر كسانى كه ايمان دارند و توكل بر پروردگارشان مى كنند ندارد * تنها تسلط او بر كسانى است كه او را به دوستى و سرپرستى خود برگزينند، و به او شرك مى ورزند [و فرمانش را در برابر فرمان خدا لازم الاجراء مى دانند]). همچنین در آیه 42 از سوره حجر مى خوانيم: «إِنَ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ»؛ (تو بر بندگان من تسلط نخواهى داشت، مگر بر گمراهانى كه از تو پيروى مى كنند).
طبق این آیات ابلیس و سایر شیاطین هرگز اجازه ورود به منطقه روح و قلب افرادى كه آمادگى خود را براى پذيرش آنان اعلام نداشته اند ندارند، و به تعبير ديگر گامهاى نخستين از طرف خود انسان برداشته مى شود و اجازه ورود به كشور جان از طرف او داده مى شود، و تنها پس از موافقت خود انسان است كه شيطان مى تواند از مرزهاى روح او بگذرد، بنابراين كسانى كه دريچه هاى روح خود را به روى شياطين ببندند، آنها قدرت عبور از آن را نخواهند داشت.
درست است كه ما شيطان و همكارانش را نمى بينيم، ولى ردّپاى آنان را مى توانيم مشاهده كنيم؛ هر جا مجلس گناه است، و در هر نقطه اى وسائل معصيت آماده است، و در هر موقع پاى زرق و برق دنيا و تجمّل پرستى به ميان مى آيد، و به هنگام طغيان غرائز، و در موقع برافروخته شدن آتش خشم و غضب حضور شيطان قطعى است. گويا در چنين مواردى، انسان صداى وسوسه او را با گوش دل مى شنود و ردّپاى او را با چشم خود مى بيند.(8)
در حقیقت انسان در هيچ يك از اعمال خويش مجبور نيست. خدا او را آزاد و مختار آفريده تا راه صواب را از خطا بازشناسد و نيكى را از بدى تمايز دهد و اگر شیطان او را به بدی وسوسه می کند در مقابل خداوند او را به لطف خويش يارى داده و با ارسال رسل و انزال كتب و حكم عقل و فطرت، حجّت را بر او تمام كرده است و با وجود آنها وجود شیاطینی همچون ابلیس خلاف عدل و حکمت نمی باشد.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.