پاسخ اجمالی:
امام سجّاد(ع) چهارمین امام شیعه بنا بر قول مشهور در سال 38 هجری متولد شدند. در دوره ايشان ارزشهای دینی دچار تحریف و تغییر امویان قرار گرفت و امام(ع) با سلاح دعا مهمترین تأثیر اجتماعی را در پیوند مردم با خدا برقرار كرد. شخصیتی که همه مردم تحت تأثیر روحیات و شیفته مرام و روش او بودند. هنگام وضو گرفتن، رنگ چهرهاش دگرگون میشد و در وقت نماز به هیچ چیز توجه نداشت. در دادن صدقه و رسیدگی به محرومین زبانزد خاص و عام بود. حضرت نسبش را در مسافرت پنهان ميكرد و دو بار اموالش را در راه خدا تقسيم كرد.
پاسخ تفصیلی:
علی بن الحسين(علیه السّلام)، مشهور به زین العابدین و سجّاد، چهارمین امام شیعه است که بنا به قول مشهور(1) در سال 38 هجری متولد شده است. در نقلهای چندی هم سال 35 و 36 به عنوان سال تولد دانسته شده است.(2) احمد بن قاسم کوفی، سال تولد آن حضرت را سال 30 هجری یاد کرده است.(3) روز تولد آن حضرت در منابع مختلف(4) نیمه جمادی الاولی دانسته شده است. برخی دیگر تولد را در نهم شعبان(5) و برخی دیگر در پنجم آن ماه دانستهاند.(6)
اگر تولد امام(علیه السّلام) در سال 38 هجری باشد، آشکار است که امام(علیه السّلام)، بخشی از حیات امام علي(علیه السّلام) و نیز دوران امامت امام مجتبی(علیه السّلام) و امام حسین(علیه السّلام) را درک کرده و ناظر تلاش معاویه برای تحت فشار گذاشتن شیعیان در عراق و دیگر نقاط بوده است.
اما برخی از نویسندگان با توجه به اخباری که در جریان واقعه طف نقل شده، سن امام(علیه السّلام) را کمتر از آنچه مشهور است، دانسته و تولد امام سجاد(علیه السّلام) را در حدود سال 48 گفتهاند. این اخبار حاکی از آن است که پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش، افرادی قصد به شهادت رساندن امام سجاد(علیه السّلام) را داشتهاند، اما عدّهای به سبب نابالغ بودن آن حضرت از قتل وی جلوگیری کردند. حمید بن مسلم، که خود در کربلا حضور داشته، میگوید: شمر برای کشتن امام سجّاد(علیه السّلام) آمد، اما من با استناد به این که او کودک است، از کشته شدن او جلوگیری کردم.(7)
همچنین نقل شده که وقتی عبیدالله تصمیم به قتل امام سجاد(علیه السّلام) گرفت، از برخی خواست تا علایم بلوغ را در او جستجو کنند. وقتی آنها شهادت به بلوغ او دادند، حکم قتل او را صادر کرد. اما امام(ع) با گفتن این سخن که اگر تو مدعی «قرابت» با خاندان پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) هستی (به عنوان نوه ابو سفیان!) میباید مردی را به همراهی این زنان تا مدینه بفرستی، ابن زیاد را در شرایطی قرار داد تا از تصمیم کشتن وی منصرف شود.(8) در خبر دیگری آمده است که: «حضرت زینب(علیها السّلام) از کشته شدن امام سجاد(علیه السّلام) جلوگیری کرد و فرمود: اگر قصد کشتن او را دارند، اول باید او را بکشند».(9)
جاحظ نیز در بر شمردن خطاهای امویان اشاره به بیحرمتی به امام سجّاد(علیه السّلام) در جستجوی علایم بلوغ پس از واقعه کربلا کرده است.(10) اگر این اخبار درست باشد(11) میباید سن امام(علیه السّلام) کمتر از آن چیزی باشد که مشهور است؛ زیرا نهایت سن بلوغ پانزده سال است و بناچار طبق این اخبار شرایط به گونهای بوده که سنی در همین حدود را اقتضا میکرده است.
گرچه این اخبار در منابع متعددی نقل گردیده، اما شواهدی وجود دارد که مانع از قبول آنهاست:
اولاً: این که مشهور مورّخان و سیرهنویسان تولد آن حضرت را در سال 38 یاد کردهاند که بر مبنای آن، سن امام(علیه السّلام) در جریان واقعه کربلا، 23 سال دانسته شده است.
ثانیاً: اخبار پیشگفته از چشم مورّخان صاحب نظر به دور نبوده و در همان قرون نخست تعارض آنها با نقل مشهور، که صحت آن برای آنها محرز بوده، روشن بوده و مورد نقد قرار گرفته است.
محمد بن عمر واقدی، از مبرزترین راویان اخبار تاریخی اهل سنّت، بعد از نقل این کلام از امام صادق(علیه السّلام) که فرمود «علی بن الحسين(علیهما السّلام) در 58 سالگی رحلت کرد، مینویسد: این گفتار بر آن دلالت دارد که امام سجّاد(علیه السّلام) در حالی که 23 یا 24 سال داشته در کنار پدرش در کربلا بوده است. از این رو قول کسانی که او را «صغیر» دانسته و نابالغ معرفی کردهاند، درست نیست. حضرت در کربلا مریض بود و به همین علت در جنگ شرکت نکرده است. در این صورت چگونه میتوان پذیرفت که او نابالغ بوده است؟ این در حالی است که فرزندش، ابو جعفر محمد بن علی باقر، جابر بن عبدالله انصاری را زیارت و از او حدیث نقل کرده است، در حالی که جابر در سال 78 هجری رحلت کرده است.(12)
ثالثاً: از برخوردهایی که امام سجّاد(علیه السّلام) با عبیدالله بن زیاد و حتّی یزید بن معاويه ابن ابی سفیان داشته، چنین بر میآید که سن آن حضرت بیش از مقداری است که در نظر اول بیان شده و آمده است که در کربلا سخن از بلوغ یا عدم بلوغ او به میان آمده باشد.
موقعیت و زمینهای که برای منبر رفتن آن حضرت فراهم شد، به نوبه خود میتواند حاکی از سن و سالی باشد که چنین شرایطی را ایجاب کرده است. برای کسی که هنوز در بلوغ او تردید است، نمیتوان چنین موقعیتی را، که از سوی یزید در اختیار او نهاده شد، پذیرفت.
رابعاً: روایات متعدّدی که در منابع تاریخی درباره تولّد امام باقر(علیه السّلام) آمده، حاکی از آن است که امام در چهار سالگی در کربلا حضور داشته و کسی در این روایات تردیدی نکرده است. در صورت پذیرش این اخبار، چارهای جز قبول قول مشهور، با تفاوت یکی دو سال کمتر یا بیشتر نداریم.
آخرین سخن آن که کسانی چون بیهقی در لباب الانساب سه قول (سالهای 33، 36، 38) برای سال تولد امام ذکر کردهاند که هر سه آنها بیارتباط با قول پیشگفته است.
سال 33 را ابن عساکر یاد کرده است(13) و زهری نیز گفته است که علی بن الحسین(علیهما السّلام) در حالی که 23 داشت، در کربلا کنار پدرش بود.(14)
رحلت امام سجاد(علیه السّلام) در برخی نقلها سال 92 (15) و در نقلی دیگر 94 (16) و در منابعی دیگر سال 95 (17) دانسته شده است. رحلت آن حضرت در ماه محرم دانسته شده و روز آن در منابع به اختلاف 25، 22 و 18 یاد شده است.(18)
شبراوی نوشته است که آن حضرت در سال 94 با سمّی که از طرف ولید بن عبدالملک به او داده شد، به شهادت رسید.(19)
از مسائل اختلافی دیگر که تحقیق درباره آن چندان بیثمر نیست، یافتن نام و نسب دقیق مادر امام سجّاد(علیه السّلام) است. متأسفانه با تحقیقات دامنهداری که بعضی از نویسندگان درباره این موضوع کردهاند، هنوز نمیتوان نظر دقیقی داد. تولد امام سجاد(علیه السّلام) از مادری از شاهزادگان ساسانی، در این اواخر، بیشتر از آن رو مورد تکذیب قرار گرفته است که مبادا دشمنان تشیّع، با استناد به آن، نشر تشیع در ایران را بسته به وابستگی خاندان ائمه با ساسانیان، از طریق دختر یزدگرد سوم، که ادعا شده مادر امام سجّاد(علیه السّلام) است، عنوان کنند. استاد شهیدی بخش عمده نقلهایی را که در این باره وجود داشته، آورده و مورد نقادی قرار داده است. اضافه بر آن، اخبار محدودی نیز که حاکی از «ام ولد» بودن مادر حضرت سجّاد(علیه السّلام) است، در دست است.
علی رغم همه اختلافاتی که در این نقلها وجود داشته و یا ناسازگاری برخی از آنها با اخبار فتوحات و غیره، این امر مسلم است که اصل خبر، شهرت بسزایی داشته و در کهنترین متون شیعه، همچون وقعة صفین(20) تاریخ یعقوبی(21) بصائر الدرجات(22) و تاریخ قم(23) که همگی در قرن سوم و چهارم تألیف شده، آمده است. در کافی نیز روایتی از امام صادق(علیه السّلام) نقل شده است.(24) همین طور، قاضی نعمان نیز در قرن چهارم این خبر را گزارش کرده است.(25) در این باره از امام(علیه السّلام) به عنوان «ابن الخیرتین، فخیرته من العرب القریش، و من العجم الفارس و کانت امه ابنة کسری»(26) یاد شده و شعری هم به ابو الاسود دئلی (م 69 هجری) منسوب شده که درباره امام سجاد(علیه السّلام) گفته است: و ان غلاما بین کسری و هاشم لأکرم من نیطت علیه التمائم.(27)
ما در جای دیگر رابطه این قضیه را با نشر تشیع بررسی کرده و با پذیرش این که تردید در اصل ماجرا وجود دارد، توهّم ارتباط بین آنها را، به گونه مناسب بررسی کردهایم.(28) به نظر میرسد که تنها میتوان پذیرفت که مادر امام سجاد(علیه السّلام)، زنی وابسته به یکی از خاندانهای مهم که میتوانسته از خاندانهای ساسانی باشد که نوعاً در تمامی مراکز استانها قدرت را به دست داشتهاند باشد. اما اثبات این که دختر خود کسرای ایران بوده دشوار است.
بر طبق نصوصی که محدثین شیعه در کتب روایی نقل کردهاند، امام سجاد(علیه السّلام) جانشین و وصی پدرش حسین بن علي(علیهما السّلام) است. این نصوص را شیخ کلینی در «کافی» و شیخ حر عاملی در «اثبات الهداة» و دیگران روایت کردهاند. احادیثی نیز که از پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) در مورد اسامی ائمه شیعه روایت گردیده، مؤید این مطلب است. صرف نظر از آن، پذیرش امام سجّاد(علیه السّلام) در جامعه شیعیان و مقبول بودن امامت آن حضرت در طی تاریخ، خود شاهدی اصیل بر صدق این وصایت است.
تنها شبههای که در آن برهه برای شماری از هواداران اهل بیت(علیهم السّلام) به وجود آمد، مسأله امامت محمد بن حنفیه بود که پس از این، به صورت مختصر بدان خواهیم پرداخت. همچنین بر طبق نصوص شیعه، وجود وسائلی چون شمشیر و یا زره رسول الله(صلّی اللّه علیه و آله) میبایست نزد ائمه باشد که وجود اینها در نزد امام سجّاد(علیه السّلام) حتّی در منابع اهل سنّت بصراحت ذکر شده است.(29)
دورهای که امام سجّاد(علیه السّلام) در آن زندگی میکرد، دورانی بود که همه ارزشهای دینی دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته و مردم یکی از مهمترین شهرهای مذهبی (مدینه)، میبایست به عنوان برده یزید با او بیعت کنند. احکام اسلامی بازیچه دست افرادی چون ابن زیاد، حجاج و عبدالملک بن مروان بود. حجاج، عبدالملک را مهمتر و برتر از رسول اللّه(صلّی اللّه علیه و آله) میشمرد! و بر خلاف نصوص دینی از مسلمانان جزیه میگرفت و با اندک تهمت و افترایی مردم را به دست جلادان می سپرد.
در سایه چنین حکومتی آشکار است که تربیت دینی مردم تا چه اندازه تنزل کرده و ارزشهای جاهلی چگونه احیا خواهد شده است. امام سجّاد(علیه السّلام) در این شرایط، انسانی اهل عبادت بود که مهمترین تأثیر اجتماعیش در ایجاد پیوند مردم با خدا به وسیله دعا بود. شخصیتی که همه مردم تحت تأثیر روحیات و شیفته مرام و روش او بودند.
بسیاری از طالبان علم راوی احادیث او بودند و از سرچشمه پرفیض او، که برگرفته از علوم پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) و [حضرت] علي(علیه السّلام) بود، بهره میجستند. محمد بن سعد مورخ و عالم اهل سنّت، امام سجاد(علیه السّلام) را این گونه توصیف کرده است: «کان علی بن الحسین ثقة مأموناً کثیر الحدیث عالیاً رفیعاً ورعاً».(30)
شافعی در رسالهای که درباره حجیت خبر واحد نوشته، آورده است: «وجدت علی بن الحسین- و هو أفقه أهل المدینة- یعوّل علی خبر الواحد»(31) علی بن حسين(علیهما السّلام) که فقیهترین مردم مدینه است، بر خبر واحد تکیه ميکرد. ابن شهاب زهری، علی رغم وابستگیش به امویان و حتّی با وجود کینهای که بین امویان و شیعیان وجود داشت، از عالمان زمان امام سجّاد(علیه السّلام) است که با ولع تمام از امام(علیه السّلام) بهره گرفته و حضرت را با عبارات زیادی ستوده است. زهری در نامهای که از سوی امام(علیه السّلام) بدو نوشته شد، مورد نصیحت قرار گرفته تا موقعیت خود را به عنوان وسیلهای در دست حاکمیّت امویان مورد تجدید نظر قرار دهد.(32) وی یک بار نیز از سوی امام سجّاد(علیه السّلام) به خاطر اهانت به علی بن ابی طالب(علیهما السّلام) مورد سرزنش قرار گرفت.(33) در عین حال، او همچنان راوی علوم امام سجّاد(علیه السّلام) بود؛ چنانکه در کتابهای مختلف منقولات او را آوردهاند.(34) اضافه بر این، او شیفته عبادت امام سجّاد(علیه السّلام) و خلوص حضرت بود. نقل شده: «کان الزهری إذا ذکر علی بن الحسین یبکی و یقول: زین العابدین».(35) همچنین از او نقل کردهاند: «علی بن الحسین أعظم الناس منّة عَلَیَّ».(36) و نیز میگفت: «ما رأیت أحداً أفقه من علی بن الحسین(علیهما السّلام)».(37) ستایش زهری از امام سجّاد(علیه السّلام) تا اندازهای بود که برخی از مروانیان به او میگفتند: «یا زهری! ما فعل نبیّک، یعنی علی بن الحسین».(38)
از میان دیگر محدثین، ابو حازم میگفت: «ما رأیت هاشمیاً أفضل من علی بن الحسین و لا أفقه منه».(39) از جاحظ نیز نقل شده است که میگفت: «درباره شخصیت علی بن حسین، شیعی، معتزلی، خارجی عامی و خاصی همه یکسان میاندیشند و هیچ کدام تردیدی در برتری و تقدّم او [بر سایرین] ندارند».(40)
از دلایل مهم شهرت امام و محبّت او در میان مردم، انتشار جملات زیبای امام سجّاد(علیه السّلام) در قالب دعا بود که همه را به خود جذب میکرد. سعید بن مسیب، از محدثین مشهور، درباره امام سجّاد(علیه السّلام) میگفت: «ما رأیت أورع من علی بن الحسین(علیهما السّلام)».(41) هیچکس را باتقواتر از علی بن حسین(علیهما السّلام) ندیدم. امام(علیه السّلام) در زمان خویش به نامهای «علیّ الخیر»، «علیّ الأغرّ» و «علیّ العابد» شهرت داشت.(42) مالک بن انس نیز بر این باور بود که (در آن زمان) در میان اهل بیت رسول الله (صلّی اللّه علیه و آله) کسی همانند امام سجّاد(علیه السّلام) نبوده است.(43)
ابن ابی الحدید دربارهاش میگوید: «کان علی بن الحسین(علیهما السّلام) غایة فی العبادة».(44) آن حضرت را که اهل سجده بود و آثار آن بر پیشانیش ظاهر بود، «ذی الثفنات» میگفتند.(45) ابن حبان درباره امام سجّاد(علیه السّلام) میگوید: «و کان من أفاضل بنی هاشم من فقهاء المدینة و عبادهم ... یقال علی بن الحسین(علیهما السّلام) سید العابدین فی ذلک الزمان».(46) ابو زهره نیز مینویسد: «فعلیّ زین العابدین کان إمام المدینة نبلاً و علماً».(47)
آوردهاند که وقتی آن حضرت وضو میگرفت، رنگ چهرهاش دگرگون میشد. وقتی علت را میپرسیدند، فرمود: «أَتَدْرُونَ بَیْنَ یَدَیَّ مَنْ أُرِیدُ أَنْ أَقُومَ»(48)؛ (آیا میدانید که در برابر چه کسی میخواهم بایستم؟) و گفته شده است که در وقت نماز چهره امام(علیه السّلام) دگرگون شده و رعشه بر اندامش بود. وقتی علت را پرسیدند فرمود: «إِنِّی أُرِیدُ الْوُقُوفَ بَیْنَ یَدَیَّ مَلِکٌ عَظِیمٌ».(49) در وقت نماز به هیچ چیز توجه نداشت. یک بار در وقت نماز، دست فرزند امام(علیه السّلام) شکست، او از درد فریاد میزد، شکستهبند آوردند و استخوان دست را جا انداخت و فرزند امام(علیه السّلام) از درد فریاد میکشید. بعد از آن امام(علیه السّلام) دست بچه را دید که به گردنش آویزان است، در آن وقت بود که تازه متوجه شد که دست بچه شکسته است.(50) زمخشری میگوید: «زمانی علی بن الحسين(علیه السّلام) به قصد وضو گرفتن دستش را در آب برد، در آن حال: «ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ الْقَمَرِ وَ الْکَوَاکِبِ، ثُمَّ جَعَلَ یُفَکِّرُ فِی خَلْقِهَا حَتَّی أَصْبَحَ وَ أَذَّنَ الْمُؤَذِّنُ وَ یَدَهُ فِی الْمَاءِ»(51)؛ (امام سرش را به آسمان و ماه ستارگان بلند کرده و در آنها به تفکر پرداخت، تا آن که صبح شده و در حالی که مؤذن اذان میگفت، هنوز دست امام در آب بود). زمانی که از خدمتکار او خواستند تا او را توصیف کند، گفت: «من هیچگاه در روز برای او طعامی نیاوردم و در شب بستری برای او نگستردم»(52) و آوردهاند که روزی به هنگام نماز، ماری به سمت آن حضرت حرکت کرد، اما او تحرّکی به خود نداد. مار از میان دو پای امام عبور کرد و او از جایش تکان نخورد و رنگش عوض نشد.(53)
در دادن صدقه و رسیدگی به محرومین نیز زبانزد بوده و پس از شهادت او معلوم گردید که صد خانواده از انفاق و صدقات او زندگی میکردهاند.(54) به نقل امام باقر(علیه السّلام)، امام سجاد(علیه السّلام) شبانه، نان بر پشت مبارکش گذاشته و در تاریکی شب برای فقرا میبرد و میفرمود: «صدقه در تاریکی شب، آتش غضب خداوند را خاموش میکند».(55)
مردم نیز علاقه بدو داشتند و لذا در روایات آمده که قرّاء به سوی مکه راه نمیافتادند تا آن که امام سجاد(علیه السّلام) خارج شود و آنگاه به دنبال او هزار سواره به راه میافتاد.(56) زمانی امام، با لباس نیکویی از خانه خارج شد. پس از آن فوراً به خانه برگشت و صدا زد: «همان لباس قبلی مرا بیاورید، گویی علی بن حسین(علیهما السّلام) نیستم.(57)
وقتی که سواره از کوچههای مدینه میگذشت، هیچگاه نمیفرمود: «راه راه» تا کسی کنار رود. عقیده ایشان بر این بود که راه مشترک است و من حق ندارم دیگران را کنار بزنم و خود بروم.(58)
در مسافرت نسبش را از همراهان پنهان میکرد. از ایشان سؤال شد که: «مَا بَالُکَ اِذَا سَافَرْتَ کَتَمْتَ نَسَبَکَ اَهْلَ الرِّفْقَةِ؟» آن حضرت فرمود: «أُکْرِهُ أَنْ آخُذَ بِرَسُولِ اللهِ مَا لَا أَعْطَی مِثْلَهُ»(59)؛ (دوست ندارم به نام رسول خدا(صلی الله عليه و آله و سلم) چیزی را بگیرم که نمیتوانم مانند آن را به دیگری بدهم). چنانکه جویریة بن اسماء میگوید: «مَا أَکَلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ مِنْ قَرَابَتِهِ مِنْ رَسُولِ اللهِ دِرْهَماً»(60)؛ (او از بابت خویشی خود با رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) درهمی استفاده نکرد).
از فرزندش امام باقر(علیه السّلام) نقل شده است که پدرم دو بار اموال خویش را در راه خدا تقسیم کرد.(61)
آن حضرت در وقت مرگ محمد بن اسامة بن زید، بر بالین او بود. در آن لحظه محمد سخت میگریست. امام(علیه السّلام) علت گریه او را پرسید. محمد گفت: «پانزده هزار درهم بدهی دارم». امام فرمود: «بر عهده من نگران مباش».(62)
اینها گوشهای از فضایل امام سجّاد(علیه السّلام) بود.(63)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.