پاسخ اجمالی:
از جمله تلاشهای امام سجاد(ع) که هم جنبه دینی داشت و هم سیاسی، توجه به قشری بود که از زمان خلیفه دوم به بعد و مخصوصاً در عصر امویان، مورد شدیدترین فشارهای اجتماعی بودند. بردگان و کنیزکان، متحمل سختترین کارها شده و از طرف اربابان مورد اهانتهای شدیدی قرار میگرفتند. امام سجاد(ع)، همانند امیر المؤمنین(صلوات الله علیهما) که با برخورد اسلامی خویش بخشی از موالی عراق را به سمت خویش جذب کرد، کوشید تا حیثیت اجتماعی این قشر را بالا برد. امام در حالی که نیازی به بردگان نداشت، آنها را میخرید. این خریدن تنها برای آزاد کردن آنها بود. گفتهاند امام قریب به صد هزار نفر را آزاد ساخت. بردگان که چنین نیّتی از امام میدیدند، خود را در معرض او مینهادند تا امام آنها را بخرد. امام سجاد(ع) در هر ماه و روز و سالی به آزادی آنها میپرداخت؛ به طوری که در شهر مدینه عده زیادی، همچون یک لشکر از موالی آزاد شده، از زن و مرد، به چشم میخورد که همگی از موالی امام بودند. هیچ بردهای را بیش از یک سال نگه نمیداشت و حتی پس از آزادی، اموالی هم در اختیار آنها میگذاشت. در این مدت آنها از نزدیک با امام سجّاد(ع) و شخصیت عظیم علمی و اخلاقی و تقوایی حضرت آشنا میشدند و طبیعی بود که در قلوب بسیاری از آنها علاقهای نسبت به امام سجاد(ع) و جریانات شیعی به وجود آید.
پاسخ تفصیلی:
از جمله تلاشهای امام سجاد(عليه السلام) که هم جنبه دینی داشت و هم سیاسی، توجه به قشری بود که بویژه از زمان خلیفه دوم به بعد و مخصوصاً در عصر امویان، مورد شدیدترین فشارهای اجتماعی بوده و از محرومترین طبقات جامعه اسلامی در قرون اولیه به شمار میرفتند. بردگان و کنیزکان، اعم از ایرانی، رومی، مصری و سودانی، متحمل سختترین کارها شده و از طرف اربابان مورد اهانتهای شدیدی قرار میگرفتند.
امام سجاد(عليه السلام)، همانند امیر المؤمنین- صلوات الله علیهما- که با برخورد اسلامی خویش بخشی از موالی عراق را به سمت خویش جذب کرد، کوشید تا حیثیت اجتماعی این قشر را بالا برد. یک بار که کنیزکی را آزاد کرد و بعقد خویش در آورد، عبد الملک بن مروان که قصد عیب جویی و استهزای امام را داشت، او را به خاطر این ازدواج مورد سرزنش قرار داد که چگونه تن به چنین کاری داده است. امام سجاد(علیه السّلام) در پاسخ با ذکر آیه «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» اشاره به سیره پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) در مورد صفیّه کرد. همچنین یاد آورد شد که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) دختر عمه خویش را به زید بن حارثه داد(1) و بدین ترتیب سیره حسنه پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) را که نزد امویان بدین روز افتاده بود مجدداً [يادآوري و] احیا کرد.
سید الاهل نوشته است: «امام در حالی که نیازی به بردگان نداشت، آنها را میخرید. این خریدن تنها برای آزاد کردن آنها بود. گفتهاند امام قریب به صد هزار نفر را آزاد ساخت. بردگان که چنین نیّتی از امام میدیدند، خود را در معرض او مینهادند تا امام آنها را بخرد. امام سجاد(علیه السّلام) در هر ماه و روز و سالی به آزادی آنها میپرداخت؛ به طوری که در شهر مدینه عده زیادی، همچون یک لشکر از موالی آزاد شده، از زن و مرد، به چشم میخورد که همگی از موالی امام بودند».(2)
علامه امینی نیز نوشته است: «امام سجاد در پایان هر ماه رمضان بیست نفر از آنها را آزاد میکرد». او همچنین نوشته است: «هیچ بردهای را بیش از یک سال نگه نمیداشت و حتی پس از آزادی، اموالی هم در اختیار آنها میگذاشت».(3) در این مدت آنها از نزدیک با امام سجّاد(علیه السّلام) و شخصیت عظیم علمی و اخلاقی و تقوایی حضرت آشنا میشدند و طبیعی بود که در قلوب بسیاری از آنها علاقهای نسبت به امام سجاد(علیه السّلام) و جریانات شیعی به وجود آید.
زمانی کنیزی، ظرف آب به دست، آب روی دستان امام میریخت. ناگهان ظرف از دست او افتاد و بر صورت امام خورد و آن را زخمی کرد. امام نگاهی به او کردند. کنیز گفت: «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ»، امام فرمود: «خشمم را فرونشاندم». کنیز ادامه داد: «وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ»، امام فرمود: «از تو گذشتم». کنیز باز ادامه داد: «وَ اللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»(4) امام فرمود: «تو را به خاطر خداوند آزاد کردم».(5) زمانی که امام سجاد(علیه السّلام) از مسجد خارج میشد شخصی بدو دشنام گفت. موالی امام بر او هجوم بردند؛ امّا امام آنها را از این کار بازداشت و فرمود: «آنچه از باطن ما بر او مستور مانده بیش از این است که او میگوید» و بدین ترتیب او را شرمنده ساخت و سرانجام مورد لطف امام قرار گرفت».(6)
حال که بحث سخن از گذشت و عفو امام به میان آمد، جا دارد روایت شیرین دیگری را نقل کنیم: «عبداللّه بن محمد بن عمر میگوید: «هشام بن اسماعیل [والی امویان در مدینه] حقوق همسایگی را فراموش کرده و ما را اذیت میکرد، بخصوص علی بن الحسین(عليهما السلام) آزار بسیاری از او دید. هنگامی که عزل شد، ولید دستور داد تا او را در معرض مردم نگاه دارند تا هر کسی میخواهد از او انتقام بگیرد. هشام گفت که از هیچ کس به اندازه علی بن حسین(عليهما السلام) وحشت ندارد. در حالی که هشام در پشت دیوار مروان بود و امام سجاد(علیه السّلام) از کنار او عبور میکرد، به یاران خویش فرمود تا متعرض او نشوند و حتی کلمهای به او تندی نکنند. وقتی امام رد شد، هشام بن اسماعیل فریاد زد: «اَللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ»(7)؛ (خداوند میداند که رسالت خویش را در کجا قرار دهد).(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.