پاسخ اجمالی:
اين آيات با يكديگر هيچ گونه منافاتی ندارند و قابل جمع هستند؛ دسته ای در مقام بیان انحصار «علم غيب استقلالي و ذاتي» برای خداوند هستند. دسته دیگر که در آن پيامبر اسلام(ص) تصريح مي كند: «من علم غيب ندارم»، به معنی نفی علم غيب استقلالی و ذاتی از ایشان است. گروه سوم از آيات قرآن بيان مي کنند که از سوي خداوند، به فرستادگان الهي علم غيب تبعی و تعلیمی داده شده است. امام علی(ع)، - در پاسخ به کسی که از ایشان پرسیده بود که آیا از علم غیب مطلع است یا خیر - می فرماید: «اين علم غيب نيست، اين علمى است كه از صاحب علمى (پیامبر) آموخته ام». نتیجه اینکه آنچه از غیر خدا نفی شده علم غیب استقلالی و ذاتی است نه علم به اذن و تعلیم الهی.
پاسخ تفصیلی:
در پاسخ به سوال فوق باید آياتی را که در قرآن کریم در آنها از علم غیب سخن به میان آمده، مورد بررسی قرار دهیم؛ آیات قرآن درباره علم غیب را می شود به سه دسته تقسیم کرد:
دسته اول: آیاتی که علم غيب را منحصرا برای خدا معرفی می کنند
دسته ای از آیات قرآن کریم «علم غيب» را مخصوص خداوند متعال می داند و آن را از غیر خداوند نفی می کند؛ از جمله به دو آیه ذیل می توان اشاره کرد:
الف: خداوند در آیه 59 سوره انعام می فرماید: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُو»؛ (و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست در حالی که جز او [كسى] آن را نمى داند).
فخر رازی از مفسّرین به نام اهل سنّت، آيه فوق را دليل بر يگانگي خداوند گرفته و تصريح نموده كه آيه در صدد بيان انحصار علم غيب براي خداوند است. او می نویسد: «عبارت «عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ» انحصار را می فهماند؛ يعني علم غیب تنها نزد خدا است نه نزد غيرش، و اگر يك واجب الوجود ديگري باشد، بايد كليدهاي غيب نزد او نيز باشد كه در اين هنگام حصر باطل مي شود».(۱)
ب: در آیه 20 سوره یونس می خوانیم: «وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ»؛ (مى گويند: چرا معجزه اى از پروردگارش بر او نازل نمى شود؟؛ بگو: غيب [و معجزات] تنها براى خدا است!؛ شما منتظر باشید، من نیز با شما منتظرم! [شما در انتظار معجزات بهانه جويانه باشيد و من نیز در انتظار مجازات شما]).
در اين آيه نيز، خداوند متعال به رسولش فرمان مي دهد كه به كفار بگويد: «معجزه يا آيه اي كه شما مي خواهيد نازل شود، از امور غيبي است و از امور غيبي تنها خداوند متعال مطلع است».
ج: در آیه 65 سوره نمل نیز می خوانیم: «قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ»؛ (بگو: كسانى كه در آسمانها و زمين هستند غيب نمى دانند جز خدا).
دسته دوم: آیات نفی کننده علم غيب از پيامبر اسلام
در صدر اسلام، مشركان درخواست ها و معجزه هاي عجیبی از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) طلب می کردند. در این هنگام، ایشان علم غیب را به صراحت از خویش نفی کرده و می فرمود: «لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيّ»(۲)؛ (من نمى گويم خزائن خداوند نزد من است و من، [جز آن چه خدا به من بياموزد] از غيب آگاه نيستم! و به شما نمى گويم من فرشته ام، تنها از آن چه به من وحى مى شود پيروى مى كنم).
دسته سوم: آیات ثابت کننده علم غيب براي «غیر خدا»
دسته ديگري از آيات الهی نیز وجود دارند که بر خلاف دو گروه اول، علم غيب را براي غیر خداوند ـ از جمله برای پيامبران(عليهم السلام) ـ ثابت مي كنند.
قرآن در آیه 179 سوره آل عمران می فرماید: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ»؛ (و چنين نبود كه خداوند شما را از اسرار غيب، آگاه كند؛ ولى خداوند از ميان رسولان خود، هر كس را بخواهد برمي گزيند).
هم چنین در آیات 26 و 27 سوره جن می خوانیم: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً»؛ (داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد* مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد).
جمع بندي آيات علم غيب:
اين سه دسته آيات، با يكديگر هيچ گونه منافاتی ندارند و قابل جمع هستند. جمع میان آيات بدین صورت است که دسته اول، در مقام بیان «علم غيب استقلالي و ذاتي» خداوند هستند. يعني بيان مي كنند كه تنها خداوند است كه به صورت مستقل، عالم بر غيب است و جز او، احدي به صورت مستقل داراي علم غيب نيست. در دسته دوم نیز، كه پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) تصريح مي كند: «من علم غيب ندارم»، منظورش نفي علم غيب استقلالي و ذاتي است؛ يعني علم غيب ذاتي را از خودش نفي می کند، نه علم غيبي را كه به اذن خداوند دارا باشد. شاهد این مطلب، گروه سوم از آيات است كه بيان مي کنند از سوي خداوند، به فرستادگان الهي علم غيب عطا شده است.
در تایید این سخن در حدیثی از امام علی(علیه السلام) و در پاسخ به کسی که از ایشان پرسیده بود که آیا از علم غیب مطلع است یا خیر، می خوانیم: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْم»(3)؛ (اين علم غيب نيست، اين علمى است كه از صاحب علمى (پيامبر) آموخته ام). طبق این حدیث، اطلاع حضرت علی(علیه السلام) نیز از علم غیب، نه اطلاع و آگاهی مستقل، بلکه آگاهی با اذن الهی و وساطت آموزش های پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بوده است.
افراد متعصّبی مانند وهابی ها تنها آيات گروه اول و دوم را براي «نفي علم غيب» مورد استناد قرار ميدهند و آيات گروه سوم را به هيچ عنوان ذكر نمی کنند و در حقيقت با مصداق شدن برای آيه 150 سوره نساء «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْض»، تزلزل شان را در تقید به آموزه های قرآنی اثبات می کنند. اين در حالي است كه آيات گروه سوم، آيات دسته ي اول و دوم را تفسير مي كنند و جاي هيچ گونه شبهه و ابهامي را در زمینه اثبات علم غيب براي فرستادگان الهي، باقي نمي گذارد.
علامه ي طباطبايي، در جمع میان اين سه گروه از آيات، در ذيل آيات 25 و 27 سوره جن می نویسد: «مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ»، استثنا از كلمه «أحَدَا» است و جمله «مِن رَسُول» بيان جمله «مَنِ ارْتَضى» است در نتيجه از این آیه می فهمیم که خداى تعالى هر فرستاده اي را كه بخواهد به هر مقدار که بخواهد از غيب آگاهش مى سازد. پس اگر اين آيه را ضميمه كنيم به آياتى كه علم غيب را مختص به خداى تعالى مى دانند، اين نتيجه به دست مى آيد كه علم غيب دارای دو نوع ذاتي و تبعي است. علم غيب ذاتي از آن خداست، اما غير خداوند علم شان با تعليم خداوند و از جانب اوست.(4)
بنابراين، خداوند متعال افرادي را از «علم غيب» آگاه نموده، ولی علمشان ذاتي نيست و آياتي كه علم غيب را از غير خداوند نفي مي كنند، مراد علم غيب ذاتي و استقلالي است، نه علمي كه از سوي خداوند به افراد مورد پسند خداوند افاضه مي شود.
البته این فقط یک راه برای جمع میان این آیات بود و در تألیفات مفسرین و دانشمندان مسلمان، راه های دیگری نیز برای حل کردن مشکل تناقض ظاهی بین این آیات بیان شده است(5) مثلا گفته شده که اسرار غيب در دو جا ثبت است: در «لوح محفوظ» (خزانه مخصوص علم خداوند) كه هيچ گونه دگرگونى در آن رخ نمى دهد و هيچ كس از آن آگاه نيست و «لوح محو و اثبات» كه علم به مقتضيات است نه علت تامه، و به همين دليل قابل دگرگونى است و آنچه ديگران نمى دانند مربوط به همين قسمت است. لذا در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «خداوند علمى دارد كه جز خودش نمى داند و علمى دارد كه فرشتگان و پيامبران را از آن آگاه ساخته، آنچه را به فرشتگان و پيامبران و رسولانش داده ما مى دانيم».(6)(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.