پاسخ اجمالی:
اولا: این ادعا تنها يك «فرضيه» است و صرف «احتمال» دلیل مناسبی برای انکار امری قطعی نیست.ثانیا: چه اصرارى است كه تمام حقايق جهان را تنها با همين «معلومات تجربى» فعلى تفسير كنيم؟! به اعتراف بسیاری از دانشمندان، حقايق اسرار اين جهان، منحصر به همين كشفيات علمى امروز نیست و اين اصرار و پافشارى، بسيار بى مورد است. ثالثا: از آنجا که ادله و شواهد فراوانی بر خلاف این فرضیه وجود دارد حتی احتمال چنین مطلبی نیز درست نیست؛ بعضی از این شواهد عبارت اند از: الف) معجزات علمی و حقایقی که در کتب آسمانی خصوصا قرآن وجود دارد و فقط خداوند از آن اطلاع دارد و از توان پیامبران خارج است. ب) آیات فراوانی که به صراحت کتب آسمانی را از جانب خداوند می داند. ج) حضور پیامبران در بین مردم و پایه گذاری غلط این فرضیه بر «عزلت گزینی» آنها.
پاسخ تفصیلی:
فلاسفه جدید و دانشمندان غربی وقتی با تناقضات موجود در کتب آسمانی گذشته مواجه شدند بجای اینکه متوجه تحریف این کتب توسط علما و انسان هایی که به دنبال اهداف شیطانی بودند شوند، به الهی نبودن وحی و پایین آوردن مقام پیامبران روی آورده و ادعا می کنند وحی منشاء الهی ندارد و برای توجیه مضامین فوق بشری پیامبران نیز اینگونه توجیه می کنند که آنها نتیجه تجلّی شخصیّت باطنی و روان ناخود آگاهشان است؛ آنها فهم و یا خیالات خود را بعد از دوره ای «عزلت گزینی» و تفکّر به نام «وحی» به مردم ارائه می دهند. با توجّه به این نظریّه ها، چرا باید کتب پیامبران را وحیانی و الهی بدانیم؟
در پاسخ به این سؤال لازم به ذکر است که این ادعا صرفا يك فرضيه است و هيچگونه دليلى بر آن اقامه نكرده اند؛ لذا به چند دلیل قابل قبول نخواهد بود:
1) صرف «احتمال» دلیل مناسبی برای انکار امری که قطعی می باشد نخواهد بود.
نمى توان انكار كرد كه عقيده به وجود يك شخصيت دوم براى انسان به نام شعور نا آگاه، گر چه هنوز از نظر علمى دوران كودكى خود را سپرى مى كند و نقاط مبهم و نا شناخته فراوانى دارد، ولى امروزه اصل وجود چنين شخصيتى جزء مسلمات علمى شمرده مى شود و قرائن مختلفى نيز آن را تأييد مى كند. بنابراين ما در اصل وجود اين شخصيت نامرئى بحثى نداريم. بحث ما در اين است كه هيچ گونه دليلى مبنى بر تطبيق مسئله وحى بر موضوع روان ناآگاه، وجود ندارد. شايد كسانى كه مسئله وحى را به كمك اين نظريه، تفسير كرده اند به تبعیت از دانشمندان علوم طبيعى سعى دارند تمام محتويات فكر انسانى را با كشفيات علوم طبيعى تطبيق دهند و همه را از طريق اكتشافات علمى توجيه كنند، حتى رابطه پيامبران را با مبدأ جهان هستى مى خواهند طورى تفسير نمايند كه با كشفيات علمى امروز بسازد، يعنى از نظر مسلمات علمى روز، امرى ممكن و بلا مانع باشد.
در حقيقت آنها مى خواهند بگويند: اگر يك عالم طبيعى هم بخواهد غير معلومات خود را ناديده بگیريد و تنها از دريچه علوم طبيعى و تجربى به مسئله وحى بنگرد، باز هم مى تواند آن را بپذيرد، زيرا در علم امروز موضوعى به نام شعور نا آگاه ديده مى شود كه ممكن است با مسئله وحى تطبيق كند، ولى آيا حتما وحى، همان تجلى شعور نا آگاه است و غير از آن نيست؟ اين موضوع هيچ گونه دليلى ندارد و احتمالى بيش نيست.(1)
بنابراين به فرض اينكه نظريه دانشمندان جديد درباره وحى هيچ اشكال ديگرى نداشته باشد؛ اين ايراد را دارد كه فقط امكان و احتمال مطلب را ثابت مى كند و هرگز نمی تواند دلیل مناسبی برای انکار مطلبی باشد که نزد اهل ایمان قطعی می باشد. ما همين اندازه مى بينيم مردانى بزرگ با دعوتى كه محتواى آن مافوق افكار بشر است به سوى انسانها مى آيند و آنها را به خداوند و آئين الهى دعوت مى كنند، و معجزات و خارق عاداتى كه آن نيز فوق طاقت بشر است با خود دارند كه ارتباطشان را با عالم غيب روشن مى سازد، آثار نمايان است اما حقيقت امر، مخفى.(2)
2) اصرار بى مورد بر تطبیق همه امور بر معلومات تجربی
نکته دیگر درباره این گونه نظریات این است که چه اصرارى است كه بايد تمام حقايق جهان و محتويات فكر انسانى را تنها با همين معلومات تجربى فعلى تفسير كنيم؟ به اعتراف بسیاری از دانشمندان حقايق اسرار اين جهان، منحصر به همين كشفيات علمى امروز نیست و آنچه را كه مى دانيم در برابر آنچه را كه نمى دانيم، به منزله قطره كوچكى در برابر يك اقيانوس عظيم يا همچون يك برگ از كتاب فوق العاده قطورى است؛ اين اصرار و پافشارى، بسيار بى مورد است.
ما در همين مطالعات ساده روزانه خود، دركها و احساساتى در جهان حيوانات مشاهده مى كنيم كه به راستى با اصول علمى امروز، قابل فهم نيست و با صراحت بايد گفت كه: ما از تفسير آن عاجز هستيم. به عنوان نمونه:
الف) چرا و چگونه حيوانات مدتى قبل از وقوع زلزله و پيش از ثبت علائم توسط زلزله سنجهاى دقيق ما با خبر مى شوند و عكس العملهاى عجيبى از خود نشان مى دهند؟!
ب) چرا پرندگان مهاجر در مسافرتهاى ساليانه خود- كه شايد هفته ها و ماهها به طول مى انجامد و از قاره اى به قاره ديگر مهاجرت مى كنند- در پيدا كردن جهات و خط سير واقعى خود دچار اشتباه نمى شوند و راه را كاملا درست طى مى كنند، در حالى كه ما انسانهاى با هوش، بدون راهنما، قطب نما و يا وسايل جهات يابى راه را گم مى كنيم؟!
ج) چرا هنگامى كه بسيارى از حيوانات چشم بسته را به نقطه دور دستى- كه هرگز به آنجا نرفته اند- مى بريم و رها مى كنيم، به منزل اصلى خود باز مى گردند؟
اينها و مانند اينها، سؤالاتى است كه هنوز علم پاسخ صريح و روشنى براى آن نيافته است، وقتى براى يافتن تفسير علمى اين گونه دركها و احساسات، در جهان حيوانات دچار اشكال شويم، نبايد اصرار داشته باشيم كه مسئله پيچيده وحى- كه يك رابطه مرموز با جهان ماوراء طبيعت است- با كشفياتى كه تا امروز در علوم تجربى شده است تطبيق كند.(3)
3) از آنجا که ادله و شواهد فراوانی بر خلاف این فرضیه وجود دارد، حتی «احتمال» چنین مطلبی نیز درست نیست.
از جمله این شواهد عبارت اند از:
الف) معجزات علمی و حقایقی که در کتب آسمانی خصوصا قرآن وجود دارد و فقط خداوند از آن اطلاع دارد، از توان پیامبری که درس نخوانده خارج است. ممکن است برخی از رفتارهای انسان از ضمیر ناخودآگاه نشأت بگیرد اما اینگونه نیست که ضمیر ناخودآگاه انسان حقایق علمی را برای انسان آشکار کند و انسان بدون اینکه تلاش علمی داشته باشد و در هیچ مدرسه ای درس نخوانده باشد بدون ارتباط با هیچ منبع علمی و فقط از طریق عزلت نشینی و شعور ناخودآگاه بتواند به اسرار این جهان دست پیدا کند و کتابی تدوین کند که هیچ کس نتواند مانند آن را بیاورد. اینکه در آيه 23 سوره بقره مى خوانيم «وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»؛ (اگر درباره آنچه بر بنده خود [پيامبر] نازل كرده ايم شك و ترديد داريد [لااقل] يك سوره همانند آن بياوريد)، به خوبی گویای این مطلب است که آیات قرآن فراتر از توان بشر است و هیچ انسانی حتی با استفاده از شعور ناخودآگاه خود نمی تواند مانند آن را بیاورد. ضمن اینکه در مسائلى كه از طريق شعور نا آگاه به انسان القاء مى شود، امكان هر گونه اشتباهى وجود دارد، زيرا شعور نا آگاه مانند شعور ظاهر مصونيت از اشتباه و خطا ندارد و تنها تفاوت ميان اين دو، در محدوديت، توسعه منطقه نفوذ و فعاليت آنهاست، در حالى كه خطا و اشتباه در مسائلى كه از طريق وحى به پيامبران القاء میشده وجود ندارد.(4)
ب) آیات و روایات فراوانی که به صراحت کتب آسمانی را از جانب خداوند می داند. هر كسى كه كمترين آشنايى با سخنان، تعليمات پيامبران و كتب آسمانى آنها داشته باشد، مى داند كه آنها وحى را به صورت يك نوع رابطه مخصوص با مبدأ جهان هستى و مغاير با روابط فكرى و عقلى ديگر معرفى نموده اند. بنابراين ميان اظهارات آنها و ادعای فلاسفه جديد مناسبتى وجود ندارد.
ضمن اینکه اين فرضيه با آنچه از آيات قرآن به روشنى درباره وحى استفاده مى شود هماهنگ نيست، زيرا آيات قرآن با صراحت وحى را يك نوع ارتباط با خدا مى شمرد كه گاه از طريق الهام به قلب، و گاه به واسطه فرشته وحى و يا شنيدن امواج صوتى، صورت مى گيرد،(5) و اعتقاد به اينكه اينها نتيجه ضمیر ناخودآگاه یا فعاليت قوه خياليه و حس مشترك و مانند آن است بسيار بى پايه و ناهماهنگ با آيات قرآن است.(6)
ج) پیامبران هرگز عزلت نشینی نداشته اند و در بین مردم حضور داشتند و وحی الهی را به مرور دریافت می کردند.
نکته دیگر که در سؤال ادعا شده و واقعیت ندارد مسأله عزلت نشینی پیامبران است و اینکه آنها خیالات خود را بعد از دوره ای عزلت گزینی و تفکّر به نام وحی به مردم ارائه می دهند! در حالی که سیره پیامبران خصوصا پیامبر اسلام هرگز اینگونه نبوده که از مردم کناره گیری کرده باشد و برعکس در سیره و سخنان ایشان آداب معاشرت زيادى وجود دارد كه با عزلت به طور مطلق، سازگار نيست؛ مانند تاکید بر صله رحم، امر به معروف و نهى از منكر، زيارت برادران مسلمان، تشييع جنازه، نماز جماعت، نماز جمعه، مراسم حج و امثال آن.(7) بسیاری از احکامی که در قرآن بیان شده نیز مسائل اجتماعی است و به مرور برای مردم تبیین شده است و امکان ندارد در عزلت نشینی و خلوت و از طریق روان ناخودآگاه بتوان اینگونه احکام را تبیین کرد.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.