پاسخ اجمالی:
بین داده های علمی و گزاره های وحی چهار صورت تصور می شود و فقط در جایی که علم و وحی دو نظر متفاوت دارند تعارض ظاهری دیده می شود، در این موارد اگر وحی قطعی الصدور باشد و دلالت آن هم قطعی باشد، عقل اعتبار وحی قطعی را برهانی کرده و مخالف آن را حجت نمی داند، خصوصا وقتی می داند مبدا وحی، خداوند علیم است که در حریم علم او جهل راه ندارد و قلمرو درک علم بشری محدود است. اما اگر وحی قطعی الصدور نباشد یا دلالت آن ظنی باشد، در این صورت به حکم عقل داده های قطعی علوم تجربی حجت است و بر حکم ظنی شرع مقدم است.
پاسخ تفصیلی:
بین داده های علمی و گزاره های وحی چهار صورت تصور می شود:
1) نتیجه داده های علمی و گزاره های وحی یکسان باشد.
2) علم نسبت به امری حکمی کند و وحی نسبت به آن حکمی نداشته باشد یا با یک حکم عمومی داده های علمی را تایید کرده باشد، مانند بسیاری از داروهایی که علم پزشکی کشف کرده و از نظر وحی نیز اصل اولیه بر حلال بودن است، مگر اینکه ضرر داشته باشد. برخی از داده های علمی مثل آنچه مربوط به تسخیر طبیعت و جایگاه زمین در بین ستاره ها و سیاره ها و... می باشد نیز با اینکه علم به آن در سعادت انسان نقش مستقیم ندارد ولی اینگونه نیست که وحی در موردی حکمی کرده باشد که خلاف واقع باشد، بلکه این داده های علمی است که ممکن است اشتباه کند، چنانکه بعد از دو هزار سال كه از عمر نظريّه هيئت بطلميوس درباره زمين و كرات آسمانى گذشت خطا بودن آن كشف شد و نظريه جديد كپرينك و گاليله جانشين آن گرديد.(1)
3) وحی نسبت به امری حکم کند و علم نسبت به آن نظری نداشته باشد. مثل بسیاری از نیازهای روحی و معنوی انسان که مربوط به ماوراء طبیعت است و علم به آنها دسترسی ندارد. بخش مهمّى از شريعت مقدّس، تحت عنوان عبادات به اين حوزه اختصاص يافته و فقه اسلامى با كمك گرفتن از دو بخش اخلاق و اعتقادات، راه شناخت عبوديّت و بندگى و آراسته شدن به مكارم اخلاقى را به انسان مى آموزد.(2)
4) علم و وحی نسبت به امری دو نظر مخالف داشته باشند.
در سه فرض نخست هیچ تقابلی بین علم و وحی وجود ندارد، ولی در فرض چهارم بین علم و وحی یکی را باید انتخاب کرد، اما این فرض فقط یک تصور ذهنی است و هرگز مصداق خارجی نخواهد داشت؛ زیرا از دو حال خارج نیست:
الف) اگر وحی قطعی الصدور باشد مثل قرآن و روایات متواتر و قطعی الدلاله نیز باشد علم هرگز به نتیجه ای قطعی بر خلاف آنچه وحی حکم کرده نخواهد رسید و ضمن شک و تردید نسبت به داده های خود به همان چیزی حکم می کند که وحی حکم کرده است؛ چرا که مبدا فاعلی وحی، خداوند علیم است که در حریم علم او جهل و نسیان و غفلت راه ندارد و پیک وحی الهی، فرشته عالم و امین است و مبدا قابلی وحی، قلب معصوم پیامبر(صلی الله علیه وآله) است، بنابراین کوچک ترین احتمال خلاف در وحی قطعی، نمی رود که از آن به عصمت وحی تعبیر می کنند. از طرفی عقل فلسفی که بر پایه بدیهیات اولی از راه تحلیل یا ترکیب استدلال قطعی دارد، همانطور که داده های قطعی علوم تجربی را حجت می داند، داده های وحی را نیز حجت می داند و ضرورت وحی الهی و اصل تحقق آن در جهان هستی و عصمت وحی را از خطا و سهو و نسیان و اشتباه و نزاهت وحی را از هوی و هوس کاملا تبیین می کند و اعتبار وحی قطعی را برهانی می نماید. در نتیجه اگر کسی بدون تعصب و پیش داوری به قرآن رجوع کند و یافته های علمی را، با این فرض که ابزار دریافت آنها محدود و خطاپذیر است، با گزاره های قرآن مقایسه کند نه تنها تعارضی بین قرآن و یافته های علمی نخواهد دید بلکه به اعجاز قرآن پی خواهد برد که با اینکه صدها سال از نزول قرآن می گذرد هنوز حتی یک آیه از آن با یافته های قطعی علمی تعارض نداشته است. موریس بوکای از جمله کسانی است که این مقایسه را انجام داده است و به این مسأله اعتراف کرده است.(3)
ضمن اینکه قلمرو قضاوت و درک ما منطقه كوچكى است كه شعاع علم و دانش آن را روشن ساخته و ما از بيرون آن به كلى بى خبريم(4)، در چنین شرایطی چگونه می توان در جایی که حکم قطعی از ناحیه وحی وجود دارد به داده های ظنی علم که مدام در حال تغییر هستند اعتماد کرد؟ قلمرو علوم تجربی جهان ماده است و معيارها و ابزارهايى كه براى مباحث علمى پذيرفته شده مثل آزمايشگاه ها، تلسكوپ ها، ميكروسكوب ها و سالن هاى تشريح و... همه در همين محدوده كار مى كنند. اين علوم با اين ابزارها و معيارها مطلقا در مورد خارج از محدوده عالم ماده و آنچه بشر برای سعادت ابدی خود نیاز دارد نمى تواند سخن بگويد، نه نفى و نه اثبات، دليل آن هم روشن است، و آن اينكه اين معيارها توانايى محدود، و قلمرو خاصى دارند.(5)
ب) اما اگر آنچه وحی شمرده می شود قطعی الصدور نباشد مثل آنچه از کتب آسمانی تحریف شده استنباط شده، یا قطعی الصدور باشد ولی دلالت آن بر حکم مورد نظر ظنی باشد، در این شرایط داده های قطعی علم بر گزاره های ظنی شرع مقدم است و عقل حکم قطعی به حجیت داده های علمی می کند و در احكام قطعى عقل كه هيچ فطرت درستى در حجيّت آن شك ندارد، حكم عقل حجّت است، و در روايات معصومين بر حجيّت عقل تأكيد شده است.(6)
درنتیجه در فرض چهارم نیز تعارضی بین داده های علمی و گزاره های وحی نیست، بلکه در مواردی که علم به داده های یقینی دست پیدا کرده باشد از نظر شرع نیز معتبر است؛ زیرا عقل به اعتبار آن حکم می کند و حکم عقل اگر از قبيل استحسانات ظنّى نبوده، بلكه از مستقلّات عقلى باشد (مثل حُسن احسان و قبح ظلم) و بدون استدلال بتوان آنها را درك كرد، طبق قاعده «كلّما حكم به العقل، حكم به الشرع» مى توانيم از اين دو دليل عقلى، حکم شرعى را استفاده كنيم.(7)
در پایان لازم به ذکر است که در بین کتب آسمانی تنها کتابی که دچار تحریف نشده است و قطعی الصدور است قرآن کریم می باشد و در قرآن هم مطلبي وجود ندارد که مخالف با داده های قطعي علم و نتایج عقلی باشد و اگر در ظاهر تعارضی بین این دو صورت پذیرد باید در حجیت یکی از این دو یا صحت دلالت آنها شک کرد، همانطور که اگر بین آیات قرآن یا تعالیم انبیاء تعارضی وجود داشت و قابل جمع نبود نشانه خطا و اشتباه بودن یکی از آن دو می باشد، اما آیه 82 سوره نساء اختلاف بین آیات قرآن را منتفی دانسته و می فرماید: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا»؛ (آيا درباره قرآن نمى انديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود اختلاف فراوانى در آن مى يافتند).
البته برخی تلاش کرده اند آیات قرآن را با علم امروز متناقض جلوه دهند و بین آنچه انسان می فهمد و تعالیم وحی تقابل نشان دهند؛ ولی این تصور بخاطر عدم توجه به معنی صحیح آیات قرآن ایجاد شده است و اگر در معنی آیات دقت کنیم هیچ تناقضی بین آنها با علم روز و یافته های عقل بشری وجود ندارد.
به عنوان مثال در ابتدا چنین تصور می شود که آیه 43 سوره نور: «أَ لَمْ تَرَ أَنَ اللَّهَ يُزْجِي سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ...»؛ (آيا نديدى كه خداوند ابرهايى را به آرامى مى راند، سپس ميان آنها پيوند مى دهد، و بعد آن را متراكم مى سازد؟! در اين حال، مى بينى كه [دانه هاى] باران از لابه لاى آن خارج مى شود؛ و از آسمان- از كوه هايى در آن [ابرهايى به شكل كوه]- دانه هاى تگرگ نازل مى كند...)، با علم امروز در تضاد است؛ زیرا طبق این آیه تگرگ از کوههایی که در آسمان قرار دارد نازل می شود، درحالیکه تگرگ بخاطر تغییر ناگهانی دما بر روی ابر تشکیل می شود و دانشمندان فضایی نیز چنین کوه هایی را که از آنها تگرگ نازل شود ندیده اند.
اما اگر آنچه درباره تگرگ در این آیه آمده را با توجه به ابتدای آیه که سخن از تشکیل ابرهای باران زا می باشد، معنی کنیم هرگز چنین تصوری که در آسمان هم کوه به معنی حقیقی وجود داشته باشد به ذهن نخواهد آمد، بلکه یقینا آیه به ابرهای تگرگ زا اشاره می کند. کوه های یخ تعبیری از ابرهای سرد و متراکم است. تصاویر این ابرها از بالا به صورت کوه و دره ها می باشد و دانشمندان هم به این مسأله اشاره کرده اند. روش تشکیل تگرگ اینگونه است که دانه هاى باران از ابر جدا مى شود و در قسمت فوقانى هوا به جبهه سردى برخورد مى كند و يخ مى زند و با تکرار این مسأله ابرهایی شبیه کوه که از آنها تگرگ می بارد بوجود می آید.(8)
گاهی نیز برداشت تعارض بین آیات قرآن با داده های علمی بخاطر عدم پیشرفت کامل علم می باشد؛ چنانکه در مواردی علم در ابتدا به نتایج اشتباهی حکم کرده و پس از پیشرفت به همان چیزی حکم کرده که قرآن بیان کرده است، مانند هیئت بطلیموسی یا نظریه ی ثابت بودن خورشید که پس از قرنها از اعتبار افتاد، ولی خداوند از طریق وحی از همان ابتدا از حرکت خورشید و زمین خبر داد و در آیه 38 سوره یس فرمود: «وَ الشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ»؛ (و خورشيد كه پيوسته بسوى قرارگاهش در حركت است اين تقدير خداوند قادر و داناست).(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.