پاسخ اجمالی:
وحی یک معنی عام دارد که شامل دریافت های اولیای الهی نیز می شود، اما وحی به معنی خاص، توأم با«معجزه» و مخصوص پیامبران است و با کشف و شهود تفاوت دارد. در کشف و شهود احتمال «خطا» وجود دارد و مصون از «وسوسه شیطان» و پندارهای باطل نیست. اما وحى فعل الهى است كه به انسان كامل مى رسد و خطا نمی پذیرد و القای شیطان در آن راه ندارد. در نتیجه قرآن کریم که وحی نبوت است با کشف و شهود اولیای الهی متفاوت است و بعد از ختم نبوت براى هميشه قطع مى شود. اما با ختم نبوت ارتباط با ماوراى جهان طبيعت قطع نمی شود و هم امامان(عليهم السلام) با عالم غيب ارتباط دارند و هم مؤمنان راستينى كه بر اثر تهذيب نفس، حجاب ها را از دل كنار زده اند و به «مقام كشف و شهود» نائل گشته اند. اصولًا اين مقام نتيجه ارتقاى نفس و پالايش روح و صفاى باطن است و ارتباطى به مسأله «رسالت و نبوت» ندارد.
پاسخ تفصیلی:
ماهیت و نشانه وحی
«وحى» معناى گسترده اى دارد كه يكى از شاخه هاى آن وحى نبوت و رسالت است، ولى شاخه ديگر آن الهامى است كه به قلب غير انبيا مى افتد، و يا پيامى است كه به وسيله بعضى از فرشتگان به غير پيامبران ابلاغ مى شود؛ چنانکه امام صادق(عليه السلام) در روایتی درباره منبع علم امامان، فرمود: «مَبْلَغُ عِلْمِنا ثَلاثَهُ وُجُوْهٍ: ماضٍ، وَ غابِرٍ، وَحادِثٌ فَامّا الْماضِى فَمُسَّرٌ و امّا الْغابِرُ فَمَزْبُورٌ، وَامّا الْحادِثُ فقذف فِى الْقُلُوبِ، وَنَقْرٌ فِى الْاسْماعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنا وَلانَبِىَّ بَعْدَ نبِيِّنا»(1)؛ (حدود علم ما [و منبع آن] بر سه گونه است: گذشته و آينده و حادث، اما گذشته چيزى است كه [براى ما از سوى پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان پيشين] تفسير شده، اما آينده چيزى است كه نوشته شده [و تعليماتى است كه معصومين گذشته به يادگار مانده است] و اما حادث چيزى است كه در قلبهاى ما مى افتند [و الهام مى شود] و صداى آهسته اى است كه در گوش ما قرار مى گيرد، و اين برترين علوم ماست، امّا هيچ پيغمبرى بعد از پيامبر ما نيامده و نخواهد آمد).
روى هم رفته، از روايات متعددى استفاده مى شود كه علوم امام معصوم(عليه السلام) از چند طريق حاصل مى شود: علومى كه به وراثت از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان پيشين به آنها رسيده، و يا به صورت دستور العمل هايى نوشته شده و در اختيارشان است كه گاهى در اخبار از آن به عنوان «جامعه» ياد شده است، و هرگاه مسأله اى براى آنان پيش آيد كه در اين منابع نيست، از سوى خداوند از طريق الهام به قلب يا شنيدن صداى فرشته آگاه مى شوند (همان گونه كه حضرت مريم(عليها السلام) آگاه شد).
ولى مسلّم است كه اين وحى، هيچ گونه ارتباطى با وحى نبوت ندارد، و از قبيل وحى حواريين مسيح(عليه السلام) و مانند آن است، اصولًا در اصطلاح امروز «وحى» معمولًا به «وحى نبوت» اطلاق مى شود، و اينها را «الهام» مى نامند.(2) وحی نبوت غالبا مقارن با معجزه می باشد و قابل تشخیص است، مثل قرآن که بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نازل شد و یا وحی از طریق تکلم درخت با حضرت موسی و یا تکلم حضرت عیسی در گهواره و ... .
شيخ مفيد در اين باره مي نويسد: «پيامبر چون معجزه داشت مي فهميد کلامي که بر قلب او القا مي شود کلام خداست و از جانب شيطان نيست، و در مورد قرآن نيز چون معجزه بود پيامبر مي فهميد از جانب خدا نازل شده و کلام اوست، چراکه کسی جز او قادر به آوردن آن نیست. حضرت موسي نیز به وسيله معجزه يقين پيدا کرد که تکلم درخت از جانب خدا بوده است».(3)
در نتیجه از مهمترین تفاوت های وحی با کشف و شهود همراه بودن وحی با معجزه است که در آن قید ادعای نبوت اهمیت دارد و همین قید آن را از سایر دریافتهایی که ممکن است با خودسازی و پیشرفت در امور معنوی و کمال در اختیار کسی قرار بگیرد، جدا می کند.(4) اما در غیر این امور نیازی نیست هر راست گويي براي اثبات مدعاي خودش معجزه بیاورد. کرامت هاي اولياي الهي نیز معجزه نيستند، زيرا آن ها خود ادعايي ندارند و اگر هم ادعاي باطلي مي نمودند، خداوند حکیم اين کرامات را بدان ها اعطا نمي فرمود، چنانکه صاحبان معجزه اگر از حق منحرف شوند این قدرت از آنها سلب می شود و حتی نابود می شوند و اين يک سنت الهي است تا حجتش بر مردمان تمام گردد. البته لزومى ندارد كه خداوند به مجرد اين كه كسى ادعاى دروغ و باطلی كند او را نابود سازد، اين سخن تنها در مورد كسانى است كه معجزه در اختيار آنهاست [و به اذن الهی قادر به انجام کارهای خارق العاده هستند]، آنها اگر دروغ بر خدا ببندند خداوند به آنها مهلت نمى دهد چون اغراى به جهل است؛ یعنی باعث گمراهی و جهل بندگان خدا می شود، در حالی که خداوند معجزه را برای هدایت انسانها در اختیار پیامبران قرار داده است و اگر در اختیار مدعیان دروغ گو نیز قرار دهد با حکمت خدا و هدفی که در ارسال پیامبران وجود دارد سازگار نخواهد بود.(5)
تفاوتهای وحی با کشف و شهود
وحی با کشف و شهود و الهامات قلبی، که برای غیر انبیاء نیز اتفاق می افتد، تفاوت های هم دیگری دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1) وحى، فعل الهى است كه به انسان كامل مى رسد؛ امّا کشف و شهود ممکن است برای دیگران نیز اتفاق بیفتد و در دسترس همگان است. کتب آسمانی از جمله قرآن با این فصاحت و بلاغتی که دارد نمی تواند با کشف و شهود که برای دیگران نیز اتفاق می افتد بدست آید، بلکه لفظ و معنا هر دو از طرف خدا بر پيامبر نازل شده است.
2) کشف و شهود عرفانی در حیات فردی عارف نمود می یابد و فاقد هرگونه برهان اقناعی و التزام آور برای دیگران است و گاهی دریافت های مورد ادعای افراد مختلف دچار تناقض می شوند که نشان می دهد لااقل یکی از این دریافتها دروغ می باشد. ولی وحی نبوی، با توجه به اینکه از راه اطمینان بخشی به پیامبر رسیده و او در دریافت آن معصوم می باشد، در متن خود متضمن برهان اطمینان بخش برای صاحب وحی و مخاطبان خویش است و هیچ تناقضی در آن وجود ندارد. لذا در آيه 82 سوره نساء می خوانیم: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»؛ (آيا درباره قرآن نمى انديشند كه اگر از ناحيه غير خدا بود اختلافات فراوانى در آن مى يافتند).
در آیه 108 سوره یوسف نیز در مورد اطمینانی بودن مسیر وحی می خوانیم: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَة أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی»؛ (بگو این راه من است که با بینایی به سوی خدا می خوانم؛ من و هر که از من پیروی کند). در حقیقت اين از وظائف یک رهبر راستين است كه با صراحت برنامه ها و اهداف خود را، که از طریق وحی دریافت کرده است، اعلام كند و هم خود و هم پيروانش از برنامه واحد و مشخص و روشنى پيروى كنند، نه اينكه هاله اى از ابهام، هدف و روش آنها را فرا گرفته باشد و يا هر كدام به راهى بروند.(6)
3) يقينى كه از وحى برمى خيزد، منطقى است و برای همه حجت است؛ امّا يقين ناشى از کشف و شهود، شخصى است و برای دیگران حجت نیست.
4) وحى خطا نمى پذيرد و به بيراه نمى رود؛ در حالى كه کشف و شهود خطاپذير است يا دست كم صاحبان کشف و شهود گاهی در تفسير آن دچار انحراف مى شوند،(7) مانند کسي که در مشاهدات ظاهري، شخصي را در تاريکي شب مشاهده مي کند که از ديوار خانه اي بالا رفت، آن گاه مي گويد: «دزد وارد آن خانه شد» در حاليکه او همان صاحب خانه بوده که کليدش را گم کرده به ناچار از ديوار بالا رفته است. او در اين که ديده کسي از ديوار خانه همسايه بالا رفته خطا نکرده و آن چه ديده، در خارج واقع شده است؛ اما در گزارش خود دچار خطا گرديده است.(8) پس ممکن است عارف در تعبير و تفسير کشف دچار خطا گردد.
5) برخي از وحي هاي نازل شده بر انبياء الهي شريعت آفرين مي باشد يعني دستورالعمل هايي از جانب خداوند براي زندگي فردي و اجتماعي پيروان خود مي آورند. در حاليکه در مکاشفات عرفاني چنين چيزي مشاهده نمي شود.(9)
6) مشاهدات و مکاشفات عرفا در معرض نوعي انحراف و سقوط و القاءات خطا و شيطاني است. فلذا عرفا براي صحت و سقم مکاشفاتشان رعايت موازيني را لازم و ضروري مي دانند. ابن عربي در اين باره مي گويد: «همه القائات بر اوليا، رباني نبوده، بلکه گاهي شيطان براي سالک تمثل يافته، باطلي را بر قلب او القا مي کند. سالک بايد کاملاً هوشيار باشد و آنچه بر قلب او القا مي شود با ميزان کتاب و سنت بسنجد و چنانچه ميان آنها ناسازگاري يافت، بداند که آن القا شيطاني است».(10)
در حاليکه وحي از سوی خداست و همواره مصون از وسوسه شیطان بوده و پيامبران در همه مراحل فهم، درک و دريافت آن معصوم هستند. در آیه 37 و 38 سوره یونس می خوانیم: «ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ * أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَة مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»؛ (و نتواند که این قرآن برخاسته غیر خداوند باشد؛ بلکه همخوان با چیزی است که پیشاپیش آن است و روشنگر آن کتاب است که درآن تردیدی نیست و از پروردگار جهانیان است؛ یا می گویند که [پیامبر] آن را برساخته است. بگو اگر راست می گویید سوره ای همانند آن بیاورید و هرکس را که می توانید در برابر خداوند [به یاری] فراخوانید).
در آیات 26 تا 28 سوره جن نیز آمده است: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُول فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصی کُلَّ شَیْء عَدَداً»؛ (اوست دانای نهان؛ کسی را در غیب خویش آگاه نمی سازد، مگر آن کس را که به پیامبری برگزید که پیشاپیش و پشت سر او نگاهبانی می گمارد تا معلوم بدارد که پیام های پروردگارشان را رسانده اند و خداوند بر آنچه نزد ایشان است احاطه دارد و عدد همه چیز را شمار کرده است).
در نتیجه قرآن کریم که وحی نبوت است با کشف و شهود اولیای الهی متفاوت است و بعد از ختم نبوت براى هميشه قطع مى شود، اما با ختم نبوت ارتباط با ماوراى جهان طبيعت قطع نمی شود و هم امامان (عليهم السلام) با عالم غيب ارتباط دارند و هم مؤمنان راستينى كه بر اثر تهذيب نفس، حجاب ها را از دل كنار زده اند و به مقام كشف و شهود نائل گشته اند. اصولًا اين ارتباط نتيجه ارتقاى نفس و پالايش روح و صفاى باطن است و ارتباطى به مسأله رسالت و نبوت ندارد؛ بنابراين در هر زمان مقدمات و شرائط آن حاصل گردد اين رابطه معنوى برقرار خواهد گشت و هيچ گاه نوع بشر از اين فيض بزرگ الهى محروم نبوده و نخواهد بود.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.