پاسخ اجمالی:
یکی از امتیازات اسلام و سایر ادیان این است که در کنار تعیین هدفی عالی، به تعیین الگوهای آن نیز می پردازند تا انسان ها با پیروی و با در نظر گرفتن سیره عملی آنان، به سعادت واقعی نائل شود. از سویی روان شناسان معتقدند که با تعیین الگوی کامل، می توان انسان ها را به حق و حقیقت راهنمایی کرد. بر این اساس خداوند پیامبر(ص) را الگوی مسلمانان قرار داده است.
پاسخ تفصیلی:
یکی از امتیازات ادیان این است که اگر هدفی عالی را برای انسان مشخص کرده، راه رسیدن به آن را نیز ترسیم می کنند، «الگو» و نمونه ای را نیز برای آن مشخص می نمایند تا با در نظر گرفتن سیره عملی او، و اقتدا و پیروی از او، انسان ها بهتر بتوانند به سرمنزل مقصود برسند؛ زیرا طبق نظر روان شناسان و روان کاوان، با الگوی کامل، بهتر می توان انسان ها را به حقّ و حقیقت و هدف راهنمایی کرد. خداوند متعال پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را الگوی خوبی برای مسلمین معرفی کرده، می فرماید: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»(1)؛ (به یقین براى شما در زندگى پیامبر خدا سرمشق نیکویى بود).
باید دانست که موقعیت ها و مواقفی بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پدید آمد که هرگز در عصر پیامبر(صلی الله علیه ) پدید نیامده بود، تا آن حضرت را در آن مواقف «الگو» قرار دهیم، از آن جمله اتفاقی بود که در عصر امام حسین(علیه السلام) پدید آمد که حاکمی به اسم اسلام ولی بر ضدّ اسلام به اسم «یزید»، حاکم بر کشورهای اسلام شود، در آن وقت تنها کسی که بهترین «الگو» را تا روز قیامت به جامعه انسانی عرضه کرد امام حسین(علیه السلام) بود. این «الگو» برای جامعه شیعه و پیروان اهل بیت(علیهم السلام) از جمله امام حسین(علیه السلام) است، که «اهل سنّت» چنین الگویی ندارند.
بحث از امامت و خلافت بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) اگر چه از جهتی تاریخی است، ولی همین تاریخ صدر اسلام است که انسان ساز است. بحث از امامت بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) در حقیقت بحث از این موضوع است که امام باید قابلیت امامت داشته باشد و از جانب خداوند منصوب گردد. بحث از این که امام بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) چه کسی بوده، در حقیقت بحث از این است که چه کسی باید تا روز قیامت برای جامعه اسلامی، بلکه جامعه بشریت «الگو» باشد؛ آیا مثل امام علی (علیه السلام) «الگو» باشد که جامع همه صفات کمال است، در «شجاعت»، «عدالت»، «سخاوت»، «عبادت»، «زهد»، «تقوا»، «فروتنی»، و دیگر صفات که نظیر نداشت، یا آن که «ابوبکر» الگو باشد که به قول «عبدالکریم خطیب»، نویسنده «مصری»: «هیچ موفقیتی در هیچ جنگی نداشته است؟ یا مثل عمر بن خطاب که فرّار غیر کرار در جنگ ها بوده است. امّت اسلامی احتیاج به الگوهایی جامع در بین بزرگان صدر اسلام دارد، که بتوانند محرّک آنان تا روز قیامت باشند. و مردم با خواندن مواقف و فضایل و کمالاتشان در راه آنان قرار گرفته، به حق و حقیقت نزدیک شوند».
مگر نه این است که «ماهاتما گاندی» به عنوان «الگو» و نمونه ضد استعمار در شبه قاره هند مطرح است؟ مگر نه این است که دهقان فداکار به عنوان الگوی فداکاری و از خودگذشتگی در کتاب های کودکان مطرح می شود، تا از ابتدا کودکان با ترسیم موقعیت او در روح و روان و ذهنشان فداکار بار آیند. چرا امّت اسلامی در خواب است در حالی که دشمنان اسلام و مسلمانان بر بلاد آنان غلبه و سیطره پیدا کرده و دین و منابع مادی آنان را به غارت می برد؟ مگر خداوند متعال در قرآن کریم نمی فرماید: «وَلَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی المُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»(2)؛ (و خداوند هرگز راهى براى تسلّط کافران بر مؤمنان قرار نداده است). مگر اسلام نفرموده است: «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْه»(3)؛ (اسلام بر هر دینی برتری دارد و هیچ دینی بر او علوّ و برتری ندارد).
چرا مسلمانان باید در خدمت به «استعمار»، حتّی بر ضدّ دیگر بلاد اسلامی سبقت گرفته و مسابقه دهند؟ چرا باید یک کشور اسلامی به خاطر خوش خدمتی به «استعمار»؛ به خاطر اشغال یکی از بلاد اسلامی به اشغالگر مدال افتخار عطا کند؟ چرا در خوابیم؟ چرا غافلیم؟ چرا ملت «افغانستان» با ده ها سال انقلاب و شهادت صدها هزار بلکه میلیون ها شهید، به پیروزی نرسید؟ چرا ملت «تاجیکستان» با تقدیم دویست هزار شهید و دو میلیون آواره به پیروزی نرسید؟ ولی ملّت ایران با تقدیم کمترین شهید در حدود شصت هزار ظرف یک سال، حکومت طاغوتی 2500 ساله را بر انداخت، این به جهت داشتن الگوهایی همانند امام علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) بود. کدام کشوری می توانست هشت سال جنگ را که از سوی «استکبار» و «استعمار» تحمیل شده بود، از همان اوایل پیروزی انقلابش تحمّل کند و در نهایت، سرفراز از جنگ بیرون آید؟ آیا غیر از داشتن الگوهایی همچون امام حسین و اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) بود؟ آیا به غیر از داشتن الگویی همچون حضرت اباالفضل العباس(علیه السلام) بود؟ این ادعا از من نیست که یک نفر شیعی هستم، بلکه این ادعای افراد و شخصیت های بزرگ سیاسی و انقلابی برخی از کشورهای اسلامی است، که از بی تحرّکی امّتشان رنج می برند. در قضیه «فلسطین» متأسفانه شاهد بوده و هستیم که برخی از کشورهای اسلامی از خود هیچ گونه تحرکی نشان ندادند، حتّی در سطح یک راهپیمایی، که در حقیقت به نفع خودشان بود؛ زیرا «اسرائیل» چشم طمع به تمام کشورهای اسلامی دوخته است، ولی گویا که هیچ اتفاقی برای ملّت فلسطین که هم نوع و هم دین آنان است نیفتاده است و آنان همانند پرنده ای که سر به زیر برف کرده و شکارچی را نمی بیند و می گوید دشمن وجود ندارد، مشغول عیش و نوش خود هستند، اما زهی غفلت که یک مرتبه دشمن بر بالای سر آنان آمده و همه را شکار کرده و نابود کنند ولی ملّت مسلمان شیعه دوازده امامی با پیروزی بر «استکبار»، به فکر تمام ملت های اسلامی است، و از «فلسطین» و «افغانستان» و «چچن» و «عراق» گرفته تا بوسنی و سایر ملت های مسلمان درصدد یاری رساندن به آنان از هر طریق ممکن برآمده است؛ اگر چه در این راه بهای سنگینی را پرداخته است. این ها نیست مگر آن که شیعه امامی الگوهایی دارد که برای او درس هایی تا پایان تاریخ به یادگار گذاشته است. شیعه الگویی مثل امام علی(علیه السلام) دارد که معتقد است اگر به خاطر ربودن خلخال از پای زن یهودی، انسان بمیرد جا دارد. شیعه الگویی دارد مثل حضرت حسین بن علی(علیه السلام) که می گوید: «نه ظلم کن به کسی نی به زیر ظلم برو»؛ کسی که می گوید: «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة»؛ کسی که می گوید: «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است»؛ کسی که معتقد است به خاطر امر به معروف ونهی از منکر گاهی باید جان داد.
بحث از امامت در این زمان در حقیقت بحث از این الگوهاست. بحث از امامت در حقیقت بحث از الگو در تمام زمینه هاست: در زمینه «عبادت»، «نظام خانواده»، وظایف فردی و اجتماعی، و... این الگوها هستند که آینده انسان را ترسیم کرده ورق می زنند. فرزند خردسالی که از کودکی پرچم «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة» را بر پیشانی می بندد و در مجالس امام حسین(علیه السلام) شرکت کرده و او را الگوی خود می بیند، هرگز در سنین بالاتر زیر بار ذلت نمی رود، همان گونه که مولایش حسین(علیه السلام) چنین بود. انسان، الگو را نصب العین خود قرار می دهد، تا به او اقتدا کرده و به او نزدیک شود، نزدیکی به او همان، و نزدیک شدن به خدا همان، پس چه بهتر که در الگو، بهترین ها انتخاب شوند، آنانی که در طول عمر خود هرگز گناهی انجام نداده و هرگز خطا و اشتباهی از آنان سرنزده است. امام حقیقی است که برای انسان حق را از باطل، نیک را از بد، و مضر را از مفید تمییز می دهد. با ارتباط به خطّ امامت است که راه انسان از هر یک از دو طرف جدا می شود. اگر من پیرو حسین بن علی باشم هرگز دست بیعت به حاکم فاسق و فاجر نمی دهم، ولی اگر پیرو فردی مانند عبداللَّه بن عمر باشم، حاضرم حتّی با پای حجاج بن یوسف ثقفی، آن خون خوار معروف تاریخ هم بیعت کنم، همان گونه که «احمد بن حنبل» با الگو قرار دادن «عبداللَّه بن عمر»، با «متوکّل» بیعت کرد. امامت است که معیارها و شعارها را مشخّص می کند. پس بحث از «امامت» و «غدیر» بحثی تاریخی و بی ثمر و عقیم نیست، بحث روز است، بحثی است زنده که حیات جامعه اسلامی بلکه بشری به آن وابسته است. امامت امری است که با حقیقت و شالوده و روح انسانی ارتباط دارد. امامت مسیر و آینده انسان را روشن می کند، امامت مربوط به دنیا و آخرت انسان است، امامت حقیقتی است که در جای جای زندگی انسان تأثیرگذار است.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.