پاسخ اجمالی:
داستان «غرانيق» از اين قرار بود كه پيامبر(ص) هنگام تلاوت آيات سوره نجم، وقتى به آيه «اَفَرَأَيْتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى و مَناةَ الثالِثَةَ الاُخْرَى» رسيد شيطان، اين دو جمله را بر زبان پيامبر(ص) جارى ساخت: «تِلْكَ الْغَرانِيْقُ الْعُلَى وَ اَنَّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجَى!»؛ چيزى نگذشت كه جبرئيل نازل شد و اين دو جمله را تكذيب كرد و جعلي دانست. اين داستان به خاطر آن كه در صحاح سته و منابع اهل بيت(ع) نيامده است و تنها در بعضى از منابع دست دوم اهل سنّت آمده مجعول است و اعتباري ندارد.
پاسخ تفصیلی:
داستانى در اين زمينه نقل كردهاند كه به داستان «غرانيق» معروف شده، اين داستان مىگويد: پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) مشغول خواندن سوره «نجم» در برابر مشركان بود، وقتى به اين آيه رسيد: «اَفَرَأَيْتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى و مَناةَ الثالِثَةَ الاُخْرى»؛ (به من خبر دهيد آيا بتهاى لات و عزى و منات كه سومين آنها است [دختران خدا هستند؟]) در اين هنگام شيطان اين دو جمله را بر زبان پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) جارى ساخت: «تِلْكَ الْغَرانِيْقُ الْعُلَى وَ اَنَّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجَى!»(1)؛ (آنها پرندگان زيباى بلند مقامى هستند و از آنها اميد شفاعت مىرود!). مشركان با شنيدن اين دو جمله، غرق شادى شدند و گفتند: «محمد» تاكنون نام خدايان ما را هرگز به نيكى نبرده بود، در همين حال رسول خدا سجده كرد و آنها نيز سجده نمودند مشركان قريش همگى خوشحال شدند و متفرق گشتند؛ ولى چيزى نگذشت كه جبرئيل نازل شد و به پيامبر اطلاع داد كه اين دو جمله را من براى تو نياورده بودم! اين از القائات شيطان بود!! و آيه «وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِىٍّ اِلَّا اِذَا تَمَنّى اَلْقَى الشَّيْطانُ فِى اُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللّهُ ما يُلقِى الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللّهُ آياتِهِ وَ اللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»(2)؛ (ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هر گاه آرزو مىكرد، شيطان القائاتى در آن مىانداخت؛ اما خداوند القائات شيطان را از ميان مىبرد، سپس آيات خود را استحكام مىبخشيد و خداوند عليم و حكيم است)، نازل گرديد و به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) و مؤمنان هشدار داد.(3)
اگر اين حديث پذيرفته شود مسئله مقام عصمت انبياء را حتى در قسمت دريافت وحى نيز مخدوش مىكند و اعتماد به آنها را زايل مىنمايد. در اينجا بايد نخست متن آيه 52، سوره «حج» را از روايات مجعولى كه پيرامون آن ساختهاند جدا كنيم و ببينيم آيه چه مىگويد، سپس به نقد و بررسى روايات بپردازيم:
تحقيقاً متن اين آيه، قطع نظر از حواشى دروغين نه تنها خدشهاى در عصمت انبياء وارد نمىكند؛ بلكه يكى از دلائل عصمت آنها است، زيرا مىگويد: هنگامى كه آنها آرزوى مثبتى داشتند (امنية به هر گونه آرزو گفته مىشود؛ ولى در اينجا به معنى يك طرح مثبت و سازنده براى پيشبرد اهداف انبياء است؛ زيرا اگر سازنده نبود شيطان القائى در آن نمىكرد) آرى هنگامى كه آنها آرزو و طرح و امنيه مثبتى داشتند شيطان به آن حمله ور مىشد؛ اما پيش از آنكه تأثيرى در اراده و عمل آنها بگذارد خداوند القائات شيطانى را خنثى مىكرد و آياتِ خود را تحكيم مىبخشيد. (توجه داشته باشيد كه «فاء» در «فَيَنْسَخُ اللّهُ» اشاره به ترتيب بدون فاصله است، يعنى بلافاصله خداوند القائات شيطان را نسخ و زائل مىنمود) شاهد اين سخن آيات ديگر قرآن است كه با صراحت مىگويد: «وَ لَوْلا اَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ اِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً»(4)؛ (اگر ما تو را ثابت قدم نمىساختيم [و در پناه مقام عصمت مصون از انحراف نبودى] نزديك بود كمى به آنها تمايل پيدا كنى!).
با توجه به اينكه آيه 72 همين سوره «اسراء» - كه قبل از اين آيه است نشان مىدهد كفار و مشركان كوشش داشتند با وسوسههاى خود، پيامبر را از وحى آسمانى منحرف كنند، روشن مىشود كه خداوند هرگز اجازه نداد آنها با وسوسههاى خود چنين موفقيتى را به دست آورند. (دقت كنيد) و نيز در آيه 113 سوره «نساء» مىخوانيم: «وَ لَوْ لافَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ اَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ اِلّا اَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَىْءٍ»؛ (اگر فضل و رحمت الهى بر تو نبود گروهى از آنان تصميم داشتند تو را گمراه سازند؛ اما آنها جز خودشان را گمراه نمىسازند و هيچ گونه زيانى به تو نمىرسانند).
اينها همه نشان مىدهد كه خداوند با تأييدات و امدادهاى خويش هرگز اجازه نمىداد وسوسههاى شياطين جن و انس در پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) نفوذ كند و او را از هر گونه انحراف مصون نگه مىداشت.
اينها همه در صورتى است كه «امنيه» را به معنى «آرزو» يا «طرح» و «نقشه» بدانيم (؛ زيرا ريشه اصلى اين كلمه به «تقدير و تصوير و فرض» باز مىگردد). ولى اگر «امنيه» را به معنى تلاوت بگيريم، همانگونه كه بسيارى از مفسران احتمال دادهاند و حتى بعضى اشعار «حسان بن ثابت» را شاهدى براى اثبات اين مدعى ذكر كردهاند(5) و فخر رازى نيز در تفسير خود مىگويد: «تمنى» در لغت به دو معنى آمده است: نخست تمنى و آرزوى قلبى است و دوم تلاوت و قرائت است.(6) در اين صورت مفهوم آيه چنين مىشود كه وقتى پيامبران الهى در برابر كفار و مشركان آيات و مواعظ خدا را مىخواندند شياطين (و شيطان صفتان) حرفهاى خود را در لابلاى سخنان آنها براى اغفال مردم القاء مىكردند، همانگونه كه در مورد پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) نيز چنين كارى را انجام مى دادند، چنانكه در آيه 26 سوره «فصلت» مىخوانيم: «وَ قالَ الَّذينَ كَفَروا لاتَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرآنِ وَ اَلْغَوْا فيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ»؛ (كافران گفتند: گوش به اين قرآن فرا ندهيد و به هنگام تلاوت قرآن، سخنان بيهوده بگوئيد تا پيروز شويد).
طبق اين معنى مفهوم آيه بعد(7) نيز روشن مىشود كه مىگويد: (خداوند القائات شيطان را امتحانى براى آنها كه در قلبشان بيمارى است و براى سنگدلان قرار مىدهد)؛ «لِيَجْعَلَ ما يُلْقِى الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ».(8)
امروز نيز معمول است كه وقتى مصلحان جوامع انسانى در ميان گروهى از جامعه به سخنان مفيد و سودمند مىپردازند گاهى منحرفان بيماردل با جار و جنجال و شعارهاى انحرافى و تعبيرهاى شيطانى تلاش مىكنند آثار آن گفتههاى سازنده را با سخنان بيهوده خود از ميان ببرند و اين در حقيقت امتحانى براى افراد جامعه است و اينجاست كه بيماردلانِ سنگدل از جاده حق منحرف مىشوند، در حالى كه مايه آگاهى هر چه بيشتر مؤمنان به حقانيت انبياء مىگردد و در برابر دعوت آنها خضوع مىكنند: «وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ اُوتُوا الْعِلْمَ اَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ».
به هر حال از مجموع آنچه در بالا گفته شد دانستيم كه در آيه مورد بحث، چيزى كه مخالف مسأله عصمت انبياء از خطا و انحراف بوده باشد وجود ندارد؛ بلكه همان گونه كه اشاره شد آيه تأكيدى بر مسأله عصمت است؛ زيرا مىگويد خداوند انبياء خود را به هنگام دريافت وحى يا تصميمات بر كارهاى ديگر از القائات شيطانى حفظ مىكرد.
حال بايد به سراغ روايات و افسانههائى برويم كه در اين قسمت نقل شده و حتى كار به جائى رسيده كه اخيراً بعضى از شياطين براى ايجاد فتنه و سمپاشى پيرامون پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) به سراغ نوشتن كتاب «آيات شيطانى» رفتهاند و ببينيم ارزش اين گونه روايات و افسانهها چه اندازه است؟
نقد روايات مربوط به افسانه غرانيق
همانگونه كه در بالا اشاره شد، در متن آيات گذشته نه تنها چيزى كه دلالت بر خلاف عصمت انبياء كند وجود ندارد؛ بلكه دليل بر عصمت آنها است؛ ولى در رواياتى كه در بعضى از منابع دست دوم اهل سنّت آمده مطالبى ديده مىشود كه از هر نظر عجيب است و بايد جداگانه مورد بررسى قرار گيرد: اين روايات را كه در آغاز سخن آورديم گاه از ابن عباس، گاه از سعيد بن جبير و گاه از بعضى ديگر از صحابه يا تابعين نقل كردهاند.(9)
در حالى كه اين روايات در هيچ يك از منابع پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) ديده نمىشود و به گفته جمعى از دانشمندان اهل سنّت، در كتب صحاح ششگانه نيز وجود ندارد تا آنجا كه مراغى در تفسير خود مىگويد: «اين احاديث بدون شك ساخته و پرداخته زنادقه و بيگانگان از اسلام است كه در هيچ كتاب معتبرى نيامده و اصول دين اسلام آنها را تكذيب مىكند و عقل سليم به بطلان آنها گواهى مىدهد... و بر همه علماء واجب است آن را به پشت سر انداخته و وقت خود را صرف تأويل و تفسير آنها نكنند، به خصوص كه راويان ثقات تصريح به ساختگى و دروغين بودن آنها نمودهاند».(10)
همين معنى را به صورت ديگرى در تفسير «جواهر» طنطاوى مىخوانيم: او مىگويد: «اين احاديث در هيچ يك از كتب صحاح مانند «موطّأ» مالك، «صحيح» بخارى، «صحيح» مسلم، «جامع» ترمذى، «سنن» ابى داود و «سنن» نسائى، در هيچ يك از اين كتب ششگانه نيامده است(11) و لذا در كتاب «تيسير الوصول لجامع الاصول» كه روايات تفسيرى كتب ششگانه را جمعآورى كرده است، اين حديث را در تفسير آيات سوره «نجم» نياورده است، بنابراين شايسته نيست كه براى اين حديث ارزشى قائل باشيم و ذكرى از آن به ميان آوريم، تا چه رسد به اينكه در مقام ايراد و جواب برآئيم... اين حديث يك دروغ آشكار است!».(12)
«فخر رازى» از شواهدى كه براى مجعول بودن اين حديث نقل مىكند اين است كه در «صحيح بخارى» از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده كه وقتى سوره «نجم» را تلاوت فرمود مسلمانان و مشركان و انس و جن سجده كردند و در آن سخنى از حديث «غرانيق» نيست، همچنين اين حديث (كه از صحيح بخارى نقل شد) از طرق متعددى نقل شده و كمترين اثرى از حديث غرانيق در آن نيامده است.(13)
نه تنها مفسّران نامبرده، افراد ديگرى نيز مانند قرطبى در تفسير «الجامع»؛ سيد قطب در «فى ظلال» و غير آنها و عموم بزرگان مفسّران شيعه نيز اين روايت را از خرافات و مجعولات شمرده و به دشمنان اسلام نسبت دادهاند. با اين حال عجيب نيست كه دشمنان اسلام و مخصوصاً مستشرقان معاند سرمايهگذارى زيادى روى اين روايت كرده و آن را با آب و تاب نقل كردهاند و ديديم در اين اواخر نويسندهاى از تبار شياطين را وادار كردند كتابى تحت عنوان «آيات شيطانى» بنويسد و با تعبيرات بسيار موهن و زننده ضمن يك داستان تخيلى نه تنها مقدسات اسلام را زير سؤال برد؛ بلكه حتى نسبت به انبياء بزرگى كه همه اديان آسمانى براى آنها احترام قائلند (همچون ابراهيم على نبينا و آله عليه السلام) اهانت كند.
و باز عجيب نيست كه متن انگليسى اين كتاب با سرعت عجيبى به زبانهاى مختلفِ كفر ترجمه شود و در دنيا پخش گردد و هنگامى كه امام خمينى(قدس سره الشريف) فتواى تاريخى خود را دائر بر مرتد بودن نويسنده اين كتاب يعنى «سلمان رشدى» و لزوم قتل او صادر كردند، چنان حمايتى از ناحيه دولتهاى استعمارى و دشمنان اسلام از نويسنده كتاب شد كه در دنيا سابقه نداشت، اين حركت عجيب، حقيقت را روشن ساخت كه سلمان رشدى در اين كار تنها نبوده و مسأله از تاليف يك كتاب ضد اسلامى فراتر است و در واقع توطئهاى است كه از سوى غرب استعمارگر و صهيونيستها براى كوبيدن اسلام طراحى شده و جدّاً پشت سر آن ايستادهاند.
ولى ايستادگى محكم امام خمينى(قدس سره) در فتواى خود و ادامه راهش از سوى جانشينان او و پذيرش اين فتواى تاريخى از سوى غالب تودههاى مسلمين جهان، سبب ناكامى توطئهگران گشت و تا اين تاريخ كه ما اين بحث را مىنويسيم نويسنده كتاب مزبور در اختفاى كامل به سر مىبرد و از سوى دول استعمارى دقيقاً مراقبت مىشود و ظاهراً مجبور است تا آخر عمر چنين زندگى كند و شايد به دست خود آنها به قتل برسد تا از اين رسوائى نجات يابند.
بنابراين آنچه علت «مُحدِثه» اين روايت مجعول بوده علت «مُبقِيه» آن هم مىباشد، يعنى توطئهاى از سوى دشمنان شروع شده و بعد از هزار سال و بيشتر از سوى گروهى ديگر از آنها در سطحى گسترده تر ادامه مىيابد.
با اين حال ضرورتى نمىبينيم كه توجيهاتى را كه مثلاً در تفسير «روح المعانى» به طور گسترده و در تفاسير ديگر به طور فشرده آمده است درباره اين حديث نقل كنيم؛ زيرا حديثى كه اساس آن خراب است و بزرگان علماى اسلام بر ساختگى و مجعول بودن آن تأكيد دارند نيازى به توجيه و تفسير ندارد.
تنها لازم مىدانيم كه براى توضيح بيشتر در اينجا نكاتى را يادآور شويم:
1. مبارزه پيگير و آشتى ناپذير و بى وقفه پيغمبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) با بت و بت پرستى از آغاز دعوت تا پايان عمر، چيزى نيست كه بر كسى از دوست و دشمن مخفى باشد و مهمترين مطلبى كه هرگز انعطاف و مصالحه و سازشى در مقابل آن نداشت همين مطلب بود، با اين حال چگونه ممكن است بتهاى مشركان را با چنين الفاظى بستايد و از آنها به نيكى ياد كند؟
تعليمات اسلام مىگويد: تنها گناهى كه هرگز بخشوده نخواهد شد شرك و بت پرستى است، لذا كوبيدن كانونهاى بتپرستى را به هر قيمت كه باشد واجب مىشمرد و سراسر قرآن شاهد و گواه اين مطلب است، اين خود قرينه روشنى بر مجعول بودن حديث غرانيق است كه در آن از بتها و بت پرستى مدح و ستايش شده!
2 ـ از اين گذشته افسانهپردازان غرانيق به اين موضوع توجه نكردهاند كه يك مرور ساده بر آيات سوره «نجم» اين خرافه را باطل مىكند و نشان مىدهد كه هيچ گونه انسجامى در ميان مدح و ستايش بتها و جمله «تِلْكَ الْغَرانيقُ الْعُلى و اَنَّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجى» و آيات قبل و بعد از آن نيست؛ چرا كه در آغاز همين سوره با صراحت آمده است كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد و هر چه در زمينه عقائد و قوانين اسلامى مى گويد وحى الهى است: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى اِنْ هُوَ اِلّا وَحْىٌ يُوحَى».(14) و تصريح مىكند كه پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) هرگز از راه حق منحرف نمىشود و مقصد خود را گم نمىكند: «ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوَى».(15)
چه گمراهى و انحرافى از اين بالاتر كه در لابلاى آيات توحيد سخن از شرك و ستايش بتها به ميان آيد؟ و چه نطق و بيانى از روى هوى و هوس از اين بدتر كه به كلام خدا سخن شيطانى «تِلْكَ الْغَرانيقُ الْعُلى» بيفزايد؟! جالب اينكه آيات بعد از آيات مورد بحث نيز با صراحت مذمت بتها و بتپرستان را مىكند و مىگويد: (اينها [لات و عزى و مناة] فقط نامهائى است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهايد [و اسمهائى است بى مسمى] هرگز خداوند دليل و حجتى بر آنها نازل نكرده و پيروان اين بتها فقط از گمانهاى بى اساس و هواى نفس خود پيروى مىكنند)؛ «اِنْ هِىَ اِلاّ اَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها اَنْتُمْ وَ آبَائُكُم مَا اَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطَانٍ اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهوَى الاَنْفُسُ».(16)
كدام عقل باور مىكند كه شخص فرزانه و باهوشى در مقام نبوت و ابلاغ وحى در جمله قبل مدح بتها كند و در دو جمله بعد از آن، اين چنين بتها را شديداً مذمت نمايد؟! اين تناقض گوئى آشكار را در دو جمله پى در پى چگونه مىتوان توجيه كرد؟
اينجاست كه بايد اعتراف كرد انسجام آيات قرآنى با يكديگر آنچنان است كه هرگونه ناخالصى را كه از سوى معاندان و مغرضان بر آن افزوده شود بيرون مىريزد و به خوبى نشان مىدهد وصلهاى است ناهمرنگ و زائدهاى است نامربوط، اين سرنوشتى است كه حديث غرانيق در لابلاى آيات سوره «نجم» به آن گرفتار شده است.
در اينجا يك سؤال باقى مىماند و آن اينكه چرا مطلبى تا اين حد بى پايه و بى اساس اين چنين شهرت يافته است؟
پاسخ اين سؤال نيز چندان پيچيده نيست؛ زيرا شهرت اين حديث تا حد زيادى مديون تلاشهاى دشمنان و بيماردلان است كه فكر مىكنند دستاويز خوبى براى خدشه دار ساختن مقام عصمت پيغمبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) و اصالت قرآن پيدا كردهاند، بنابراين دليل شهرتش در ميان دشمنان به خوبى معلوم است و اما شهرت آن در ميان مورخان اسلامى به گفته بعضى از دانشمندان اسلامى ناشى از اين است كه جمعى از مورخان هميشه به دنبال حوادث و مطالب تازه و هيجان انگيز و استثنائى مىروند، هر چند اصالت تاريخى آن زير سؤال باشد، تا كتابهاى خود را جالبتر و جنجالىتر كنند و از آنجا كه داستانى مثل افسانه غرانيق در زندگانى پيغمبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) بىسابقه است، لذا بدون توجه به سستى اسناد آن و بى پايه بودن محتوايش آن را در كتاب تاريخى و گاه روائى آوردهاند، گروهى نيز آن را به خاطر نقد و بررسى مورد توجه قرار دادهاند.
نتيجه اين كه از مجموع آنچه در بالا گذشت اين مسئله روشن شد كه در آيات قرآن مجيد نه تنها چيزي كه با مقام عصمت انبياء منافات داشته باشد وجود ندارد؛ بلكه در همين آيات كه تصور منافات آنها شده است نشانههاى روشنى بر تأكيد مقام عصمت آنها است.(17)،(18)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.