پاسخ اجمالی:
سبب ترقی جوامع سه عنصر فرهنگ، علم و ارزشهای انساني است که اسلام هر کدام از آنها را در سطح بالایی دارد. همچنین مسلمین قرنها در تمدن آفرینی و ایجاد نظامهای عالی اجتماعی بر همه برتری داشتند؛ پس اسلام مانع پیشرفت نیست. پس رفت مسلمین مربوط به درک غلط از مفاهیم دینی، تعطیل کردن برخی تعالیم اسلام، فراموشی مجاهدت های علمی، تعارضات اجتماعی - سیاسی و ظهور پدیده استعمار و... می باشد. مسیحیتی هم که مانع پیشرفت اروپاییها بود بواسطه تحریف و تفتیش عقاید کلیسای خرافی بود و قابل مقایسه با اسلام دانش گرا، نیست.
پاسخ تفصیلی:
برخی می پندارند، کشورهایی مثل کشورهای اروپایی که دین(مسیحیّت) را از عرصه سیاست و اجتماع بیرون رانده اند پیشرفت کرده اند اما کشورهای اسلامی به خاطر دخالت دادن دین در همه امور دست خود را از پیشرفت و تمدن کوتاه کرده اند؛ ضمن اینکه اندیشه و عقاید دینی مثل تسلیم دربرابر قسمت، قضا و قدر ، زهد گرایی و ... مسلمانان را از حرکت باز داشته است. آنها بر اساس پندار خویش می گویند، اگر دين مانع پيشرفت نيست، چرا كشورهاي اسلامی عقب مانده اند!؟ برای روشن شدن پاسخ آنها باید به چند نکته توجه شود:
تعالیم اسلامی منافات با پیشرفت ندارد:
دانشمندان و متفکرین سبب پیشرفت و ترقی را سه عنصر فرهنگ، علم و وجود ارزشهاي انساني در جامعه می دانند.(1) هر کدام از آن ها به درجه اعلی خود در اسلام وجود دارد. به لحاظ فرهنگی اسلام آن آن قدر غنی است که وقتی - در سرزمين حجاز كه از لحاظ تمدن و فرهنگ يكي از عقب مانده ترين مناطق جهان بوده است و از آن به «عصر جاهليت» ياد ميكنند - ظهور کرد، به حدی فرهنگ اعراب جاهلی را به رشد و شکوفایی رساند که از بت پرستي، بدويت، جنگ و درگیری به خداپرستي، مدنيت، قانونگرايی، برادری و نظم كشيده شدند.
چنانکه خداوند متعال در آیه 103 سوره آل عمران به تصریح می کند: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»؛ (و همگى به ريسمان خدا [قرآن و اسلام، و هر گونه وسيله وحدت]، چنگ زنيد، و پراكنده نشويد! و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد، و او ميان دلهاى شما، الفت ايجاد كرد، و به بركتِ نعمتِ او، برادر شديد! و شما بر لبِ حفرهاى از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد؛ اين چنين، خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى سازد؛ شايد پذيراى هدايت شويد). همچنین حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 95 نهج البلاغه به ضعف تمدنی و فرهنگی اعرابی جاهلی قبل از اسلام اشاره و درباره متحول شدن و نایل آمدن آنها به حکمت، با ظهور اسلام چنین می فرماید: «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلَّالٌ فِي حَيْرَةٍ وَ حَاطِبُونَ فِي فِتْنَةٍ قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْوَاءُ وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْكِبْرِيَاءُ وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِيَّةُ الْجَهْلَاءُ حَيَارَى فِي زَلْزَالٍ مِنَ الْأَمْرِ وَ بَلَاءٍ مِنَ الْجَهْلِ فَبَالَغَ (صلى الله عليه وآله) فِي النَّصِيحَةِ وَ مَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ وَ دَعَا إِلَى الْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»(2)؛ (خداوند پيامبر را وقتى فرستاد كه مردم در وادى گمراهى حيران بودند، و در فتنه كوركورانه مى رفتند، هواهاى نفسانى عقل و خرد را از آنان ربوده، كبر و خود پسندى آنان را دچار لغزش كرده، و جاهليت تاريك سبك سر و بى اعتبارشان نموده بود. در كارها نا آرام و سرگردان، و ملتى گرفتار نادانى بودند. رسول حق(صلّى اللّه عليه و آله) خير خواهى را نسبت به آنها به نهايت رساند، به راه حق حركت كرد، و آنان را به حكمت و موعظه حسنه دعوت فرمود).
مستشرقين و اسلام شناسان غربي نیز دين مبین اسلام را داراي عاليترين و پوياترين فرهنگها و كتاب آسماني می دانند و معترفند که مسلمانان دارای بهترين و ارزشمندترين كتابي هستند كه داراي قوانين علمي مهم است كه اكنون نيز براي بشر ناشناخته است.(3) پيرسيمون لاپلاس: منجم و رياضي دان بسيار معروف فرانسوي در قرن 18 و 19 ميلادي در مورد دين مبين اسلام چنین می نویسد: «گرچه ما به اديان آسماني عقيده نداريم، ولي آيين حضرت محمد(ص) و تعاليم او دو نمونه اجتماعي براي زندگي بشريت است. بنابراين اعتراف ميكنيم كه ظهور دين او و احكام خردمندانهاش بزرگ و با ارزش ميباشد و به همين جهت از پذيرش تعاليم حضرت محمد بينياز نيستيم».(4)
از منظر اسلام اهميت و عظمت مقام علم؛ در حدي است که خداوند در قرآن به پيامبرش مي فرمايد: «... قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُون ...»(5)؛ ([اي پيامبر!] بگو: آيا کسي که عالم است با کسي که نمي داند برابر است).
و نیز اولین سوره که بر نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) نازل شده است با کمله خواندن آغاز می شود: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق»(6)؛ که این خود حکایت از اهمیت علم و خواندن در مکتب نورانی اسلامی دارد.
نبي مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) نيز در راستاي اهميت علم مي فرمايد: «طَلَبُ عِلْمِ فريضه عَلِيِّ کل مُسْلِمِ الَّا انَّ اللَّهَ يُحِبُّ بغاه عَلِمَ»(7)؛ (دانش آموختن بر هر مسلماني واجب است همانا خدا، طلب کنندگان دانش را دوست دارد).
ارزشهای انسانی، مثل عفوف ایثار و... در جامعه و مکتب اسلام نیز در اوج خود قرار دارد؛ چنانکه امام رضا(علیه السلام) در حدیث در باره عفو جنین می فرماید: «مَا التَقَت فِئَتانِ قَطُّ إِلاّ نُصِرَ أَعظَمُهُما عَفوا»(8)؛ (هرگز دو گروه با هم روياروى نشدند، مگر اين كه با گذشت ترين آنها پيروز شد). امام صادق(علیه السلام) نیز در این باره می فرماید: «أَلَا أُحَدِّثُكَ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ الصَّفْحُ عَنِ النَّاسِ وَ مُوَاسَاةُ الرَّجُلِ أَخَاهُ فِي مَالِهِ وَ ذِكْرُ اللَّهِ كَثِير»(9)؛ (آيا به شما بگويم كه مكارم اخلاق چيست؟ گذشت كردن از مردم، كمك مالى به برادر [دينى]خود و بسيار به ياد خدا بودن).
مسلمانان نیز در تاریخ خود شکوفایی تمدنی داشته اند:
بعد از دوران رسالت پيامبر(صلی الله علیه و آله) دوران خلافت آغاز شده تا قرن دوازدهم استمرار يافت و در خلال اين سالها جهان اسلام داراي درخشان ترين تمدن ها بوده است. خصوصاً در قرن سوم، چهارم و پنجم دانشمندان كم نظيري در تولد علم و فن كوشيده و خدمات چشمگيري به تمام علوم نمودهاند، كه از باب نمونه ميتوان به فارابي، ابوريحان، ابن سينا، خواجه نصيرالدين طوسي و رياضيدانان و حكماي بزرگ اسلامی اشاره كرد. بر خلاف غرب که چنانکه از منابع تاريخي به دست می آید، در اين دوره براي آن ها سابقه پيشرفت و توسعه و توليد علمي ديده نشده است، بلكه بربريت و استبداد و استثمار بر سراسر اروپا حاكم است و بخش هايي از اروپا و غرب در تصرف مسلمين و تابع خلافت اسلامي ميباشد. قرن هشتم تا يازدهم ميلادي عصر طلايي اسلام نام گرفته است.(10) چنانکه شهید مطهری در «کتاب انسان وسرنوشت» بر این مطلب تاکید می کند: «مسلمین قرن ها در علوم و صنایع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامهای عالی اجتماعی بر همه ی جهانیان برتری داشتند و دیگران از خرمن فیض آنها توشه می گرفتند، تمدن عظیم و حیرتانگیز جدید اروپایی که چشمها را خیره و عقل ها را حیران کرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد، به اقرار و اعتراف محققان بی غرض غربی، بیش از هر چیز دیگر، از تمدن باشکوه اسلامی مایه گرفته است».(11)
علت پیشرفت غربیها چه بوده ؟
عوامل بسيارى مى تواند موجب پيشرفت شود كه اساسى ترين آنها تلاش و فعاليت در جهت شناخت سنن و قوانين حاكم بر جهان هستى و استفاده درست از امكانات مى باشد؛ چنانکه خداوند متعال در آیات متعددی از جمله آیات 39و 40 سوره مبارکه نجم بر آن تاکید می کند: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى»؛ (براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست، و اينكه تلاش او بزودى ديده مى شود).
امّا درباره مسیحیت و نقش منفی دین در کشورهای اروپایی و غربی باید گفت که کشور های اروپایی و کلیسای حاکم در آنجا با تحریف دین حضرت عیسی(علیه السلام) و وارد کردن خرافات متعددی در این دین، آن را تبدیل به یک دین ضد علم کردند که مانع پیشرفت و نو آوری می شد. امّا بعد از از ظهور پروتستانتیسم، اصلاحات کلیسایی و محدود شدن اختیارات کلیسا و آزادی تحقیقات علمی و فکری، اروپا وارد مرحله شکوفایی شد. و این به معنی است که دین حقیقی و عاری از خرافات دینی مانع پیشرفت نیست؛ زیرا دینی که جلو پیشرفت آن ها را گرفته بود، دینی بود که دچار تحریف و از مسیر صحیح خویش خارج شده بود. چنین دین تحریف شده ای قابل مقایسه با دین مبین اسلام نیست که پیروانش را همواره به فرا گیری علم توصیه می کند.
بنابراین علت عقب ماندگی جوامع اسلامی دینداری نیست؛ بلکه می توان آن را به در عوامل ذیل خلاصه کرد:
درک غلط مسلمین از مفاهیم دینی:
یکی از عوامل عقب ماندگی مسلمین را می توان در درک نادرست آنان از مفاهیمی چون تسلیم در برابر قضا و قدر، قبول قسمت، زهد، قناعت و... دانست؛ چنانکه شهید مطهری می گوید: «بايد اعتراف كنيم كه حقيقت اسلام به صورت اصلي در مغز و روح ما موجود نيست بلكه اين فكر اغلب در مغزهاي ما به صورت مسخ شده موجود است ، توحيد ما توحيد مسخ شده است ، نبوت ما نبوت مسخ شده است ، ولايت و امامت ما مسخ شده است ، اعتقاد به قيامت ما كم و بيش همينطور. تمام دستورهاي اصولي اسلام در فكر ما همه تغيير شكل داده . در دين صبر هست ، زهد هست ، تقوا هست ، توكل هست. تمام اينها بدون استثناء به صورت مسخ شده در ذهن ما موجود است».(12) در حالیکه عقاید خاص اسلامی مثل قناعت و اعتقاد به قضا و قدر، توکل، زهد و تسلیم در برابر مشکلات و بلایا و ... اگر درست درک و تفسیر شود، نه تنها باعث عقب ماندگی نیست، بلکه باعث شکوفایی و بالندگی نیز خواهد شد؛ زیرا:
اولاً: دلیل سفارش دین به فضائلی مثل زهد، قناعت و... این است که این صفات و فضائل اخلاقی از جمله «قناعت» باعث مى شود انسان تن به ذلّت، حرص و طمع ندهد و براى برطرف ساختن عطش كاذب درونى خود، در برابر هر كس سر فرود نیاورد و به هر گونه پستى تن ندهد و آزادگى خود را از دست نداده، و بنده زر و زور نگردد و در برابر بسيارى از گناهان و خلافكاريها بيمه شود. عجيب اين است آنها كه به ما در اين زمينه ايراد مى كنند، به هنگام شمردن امتيازات پيشوايان خود، زندگى ساده آنان را كه از روح قناعت حكايت مى كند، يك امتياز بزرگ مى شمارند، ولى در اين جا آن را عامل تخدير مى دانند.(13)
ثانیاً: هرچند «قضا» در لغت به معنای حکم، قطعی، حتمیّت و فیصله دادن به امری است(14) و در اصطلاح نیز به معنای فراهم شدن اسباب تحقّق امور است و اینکه هر چيز و هر حادثه و پديده اى در عالم علّت و سببی دارد که با فراهم شدن آن اسباب، خداوند آن را قطعا محقّق خواهد کرد؛ امّا این بدین معنی نیست كه سرنوشت هر انسانی از نظر سعادت و شقاوت، اطاعت و معصيت، خوشبختى و بدبختى، به طور اجبارى از پيش تعيين شده باشد. بلکه قضا و قدر الهى اشاره به قانون عليت دارد، به اين معنى كه خدا مقدّر كرده است افرادى كه مثلا سعى و كوشش كنند موفق شوند و افراد سست و تنبل ناموفق باشند. همچنين قضا و قدر الهى به اين تعلّق گرفته است كه مطيعان، سعادتمند و عاصيان بدبخت گردند و در مسائل اجتماعى، ملت هاى متحد و يكپارچه، نيرومند و پيروز گردند و آنها كه راه تفرقه و اختلاف را مى پويند مغلوب و شكست خورده شوند.
می توان گفت، جنبه تخديرى تفسیر غلط قضا و قدر الهی - بر اینکه سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اطّلاع و حضور او، تعيين شده است و قابل دگرگونى نيست - قابل انكار نيست؛ زيرا چنين تفسيرى به ما مى گويد، اگر يك روز كسانى مانند «بنى اميّه خونخوار» و يا «بنى عبّاس غارتگر» و يا «ارتش مغول» به ما حمله كرده و بر ما چيره شدند، بايد تسليم باشيم، چون قضا و قدر الهى است!
امّا بررسى منابع اسلامى نشان مى دهد كه چنان تفسيرى بشدّت از طرف اسلام محكوم شده است و قبول و پذيرش آن، تمام مفاهيم مسلّم اسلامى را، از قبيل تکلیف، جهاد، سعى و كوشش، استقامت، پاداش و كيفر، بهشت و دوزخ، سؤال و حساب و... به هم مى ريزد، و مفهومى براى آنها باقى نمى گذارد.(15) اسلام همواره انسان را تشویق به کوشش و تلاش می کند و او را بشدت از تنبلی و یأس باز می دارد؛ چنانکه در آیه 39 سوره مبارکه نجم می خوانیم: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى». همچنین اسلام از هر مسلمانی می خواهد برای دنیایش چنان تلاش کند که انگار همیشه در آن زنده خواهد بود و برای آخرتش طوری عمل کند که انگار فردا در این دنیا نیست؛ چنانکه امام کاظم (علیه اسلام) می فرماید: «اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداٌ».(16)
ثالثا: زهد که بعضی ها آن را به معنی دنیا گریزی و دیر و خانقاه نشینی معنی می کنند، هیچ جایگاهی در اسلام ندارد؛ بلکه زهد در اسلام بر می گردد به اینکه انسان خود را موجود این دنیایی نداد و اگر چیزی از دنیا به دست آورد غرور بی جا او را نگیرد و اگر از چیزی از آن را از دست داد، دچار غم اندوه نگردد(17)؛ چنانکه امام زین العابدین(علیه السلام) به آن تصریح می فرماید: «...أَلَا وَ إِنَّ الزُّهْدَ فِي آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ»(18)؛ (... همانا تمام زهد در يك آيـه از كـتـاب خـداى عـزوجـل اسـت: «بر آنچه از دست شما رفته افسوس نخوريد و به آنچه به شما رسيده شادى نكنيد).
بنابر این اگر مسلمین درک درستی از مفاهیم دینی داشته باشند نه تنها باعث عقب ماندگی نمی شود؛ بلکه خود این مفاهیم دینی عامل پیشرفت و بالندگی خواهند بود.
فراموش کردن تلاش و اخلاص در راه خدا:
[در جوامع مسلمین] جهاد در صحنههاى علمى، فرهنگى، سياسى، اقتصادى و نظامى به دست فراموشى سپرده شده، حُبّ نفس، عشق به دنيا، راحت طلبى، كوته نگرى و اغراض شخصى بر آنها چيزه شده تا آنجا كه كشتگانشان به دست خودشان بيش از كشتگانى است كه دشمن از آنها قربانى مىگيرد! خودباختگى گروهى غربزده و شرقزده، خود فروختگى جمعى از زمامداران و سران و يأس و انزواى دانشمندان و متفكران، هم جهاد را از آنها گرفته و هم اخلاص را. هر گاه مختصر اخلاصى در صفوف ما پيدا مىشود و مجاهدان ما تكانى به خود مى دهند پيروزيها پشت سر يكديگر فرا مىرسد. زنجيرهاى اسارت گسسته مىشود. يأسها تبديل به اميد و ناكاميها مبدل به كاميابى، ذلت به عزت و سربلندى، پراكندگى و نفاق به وحدت و انسجام تبديل مى گردد.(19)
فراموشی اسلام راستین و مشغول شدن به کشور گشایی و قدرت طلبی:
ما مسلمانان به بیشتر دستورات مترّقى و نجات بخش اسلام عمل نكرده ايم، و ديگران با عمل كردن به آن راه ترقّى و تكامل را پيموده اند. اگر مسلمانان با خلوص نيّت به اين دستورات عمل مى كردند، بدون شك اكنون وضع مناسب ترى داشتند.(20) اسلام راستین بعد از وفات نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) جز اندک زمانی به دست خلفائی راسیتن قرار نداشت؛ بلکه به دست کسانی افتاد که هدفی جز کشور گشایی و قدرت طلبی نداشتند و هرگز در صدد نشر معارف زلال اسلام راستین نبودند و رشد و توسعه فرهنگی اسلامی را دنبال نمی کردند. «بندیکس» معتقد است که «اسلام، همانند لوتریسم مسیحی، قربانی دیکتاتوری حکومتی شد و دین ابزار و دست آویزی برای مال اندوزی قدرتمندان دینی قرار گرفت و اعراب به خاطر ثروتهای کشورها آنها را مورد هجوم قرار می دادند و هیچ یک از فتوحات زمان امویان [که مخالفان اصلی پیامبر در دوران آغاز نبوت بودند] برای گسترش فرهنگ اسلامی نبود و بر اساس ارزشهای اسلام و اصول اسلامی انجام نگرفت».(21)
«ویل دورانت» نیز در کتاب «تاریخ تمدن» خویش بر این مطلب تاکید می کند و چنین می نویسد: «دست یافتن به غنایم سرشار و زمینها و اسیران جنگی بود. نتیجه ی این دیکتاتوریها در قلمرو اسلام، استمرار جنگ و خونریزی بود که مانع پیشرفت شد و هرگز نمی توان اینها را به حساب اسلام گذاشت؛ چون تولید علم و فرهنگ سازی و قدرت نوآوری و ابتکار، همیشه در بستر صلح و آرامش امکان پذیر است، نه در گرو جنگ و ستیز».(22)
وجود جنگهاي داخلي و درگيريهاي نظامي:
جنگهای داخلی و در گیری های نظامی در قلمرو جغرافيايي جهان اسلام را می توان عامل دیگری از عقب ماندگی مسلمین، دانست؛ به عبارت بهتر حمله هاي نظامي مخرب و ويرانگر به تمدن اسلام و كشورهاي اسلامي مانند حملات مغول، جنگهاي امويان، عباسيان و انقراض حكومت آنها از جمله عوامل مهمي بوده است که باعث عقب ماندگی جهان اسلام شده است. شهید مطهری در کتاب «انسان و سر نوشت» می نویسد: «وجود جنگهای مستمر، در جهان اسلام، بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) وحدت و پیشرفت جای خود را به نفاق و خونریزی داد و تاکنون این روند استمرار دارد. در ایران، جنگهای دورهی غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان و مغولان، تیمور و جنگهای داخلی قدرتطلبانه، جنگهای فرقهای و قومی و کتابسوزیها و ویران کردن مظاهر تمدن اسلام و ارزشهای دینی که انرژی و نیروی فکری و جسمی را تلف کرده و امنیت و رفاه و آسایش را که بنیان تفکر و تولید علم است، از بین برده بود بزرگترین مانع ترقی و پیشرفت بود».(23)
ظهور پديده استعمار:
یکی از عوامل مهم عقب ماندگی جوامع اسلامی ظهور استعمار گران به اشكال مختلف می باشد که با استعمار جوامع مسلمان نه تنها ثروت های آن ها را به غارت می بردند، بلکه تا می توانستند آن ها را عقب مانده و محتاج نگه می داشتند. پژوهشگران می گویند: «استعمار با طرح تجزیه ی امپراطوری عثمانی و ایجاد مرزهای مصنوعی بین کشورهای اسلامی، از جمله کشورهای خاورمیانه، و به وجود آوردن دولتهای دست نشانده در عراق، لبنان، مصر، عربستان، و اردن و ایجاد اسراییل، زمینه های درگیری و جنگ را در میان کشورهای اسلامی فراهم و عقب ماندگی را پایدار نموده است در هر زمانی بهانه ی نزاع و درگیری در این منطقه وجود دارد. استمرار استیلای استبداد با حمایت استعمار، حافظ منافع استعمارگران و عامل دوام عقب ماندگی در کشورهای استعمارزده است».(24)
فقدان وحدت:
از جمله عوامل عقب ماندگی مسلمانان را می توان فقدان وحدت و ثبات لازم برای پیشرفت و باز شدن پای استعمار گران و دشمنان اسلام در جهان اسلام دانست؛ چنانکه سمیح عاطف در کتاب «ریشه ضعف و عقب ماندگی مسلمین» خویش چنین می نویسد: «فقدان وحدت و زمينههاي هم فكري در گستره جغرافيايي جهان اسلام و انقراض خلافتهاي بزرگ اسلامي از جمله خلافت عثماني كه زمينه ساز فروپاشيدن امپراطوری ديرين اسلامي گرديده كه پاي استعمار را به كشورهاي اسلامي گشود».(25)
خلاصه اینکه عدم پیشرفت جوامع اسلامی در دینداری و پيشرفت غرب در دين گريزى نیست؛ بلکه علت اساس عقب ماندگی جهان اسلام عمل ننمودن به آموزه های راستین اسلام و تحت سلطه قرار گرفتن آنان به دست حکام مستبد و بی دین که تحت حمایت استعمار گران کافر بوده اند می باشد؛ همچنین مسلمانان جهاد در صحنههاى علمى، فرهنگى، سياسى، اقتصادى و نظامى را فراموش کرده اند و نيت های آنها آلوده شده است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.