پاسخ اجمالی:
تکبر از نظر منطق و عقل صفتی نکوهیده است؛ چرا که همه انسان ها بندگان خدا و از نظر آفرینش یکسانند و دلیلی ندارد که انسانی خود را از دیگران برتر بشمرد و به او مباهات کند. در واقع هر کس در وجود خود استعدادها و نقطه های روشن و مثبتی دارد و چنانچه خداوند به کسی موهبتی داده باشد این موهبت باید سبب شکر و تواضع وی گردد نه سبب کبر و غرور. از نظر عقل، عظمت و بزرگی تنها از آن خداست و انسانی که ذاتاً ضعیف و ناتوان است هیچگاه نمی تواند ادعای برتری داشته باشد.
پاسخ تفصیلی:
«تكبّر و استكبار» از نظر منطق و عقل بسيار نكوهيده است؛ چرا كه همه انسان ها بندگان خدا هستند و هر كس در وجود خود استعدادها و نقطه هاى روشن و مثبتى دارد، همه از يك پدر و مادر آفريده شده اند و همه از نظر آفرينش يكسانند و دليلى ندارد كه انسانى خود را از ديگرى برتر بشمرد و به او فخرفروشى كند و او را تحقير نمايد! گيرم خداوند موهبتى به او داده باشد اين موهبت بايد سبب شكر و تواضع گردد نه سبب كبر و غرور. زشتى اين صفت از بديهيّات است كه هر كس وجدان بيدارى داشته باشد به آن اعتراف مى كند به همين دليل افرادى كه به هيچ مذهبى پايبند نيستند تكبّر و خودبرتربينى را ناخوش مى دارند و آن را از زشت ترين صفات مى شمرند.
در واقع بخش مهمّى از مسئله حقوق بشر كه بوسيله جمعى از متفكّران غير مذهبى تنظيم شده نيز ناظر به مسئله مبارزه با استكبار است، هرچند در عمل گاه نتيجه معكوس داده است و به صورت ابزارى در دست مستكبران براى كوبيدن ديگران در آمده است.
اصولًا چگونه انسان مى تواند رداى تكبّر را بر دوش بيفكند، در حالى كه به گفته اميرمؤمنان علي(عليه السلام) در آغاز نطفه بى ارزشى بود و سرانجام مردار متعفّنى مى شود و درون وجودش مملوّ از آلودگى هاست!(1)
انسانى كه آنقدر ضعيف و ناتوان است كه يك پشه ناچيز او را آزار مى دهد و حتّى كوچكتر از پشه يعنى ميكروبى كه با چشم هرگز ديده نمى شود، او را بيمار مى سازد و در بستر بيمارى مى افكند، انسانى كه از مختصر گرمى هوا بى طاقت مى شود و از مختصر سرما رنج مى برد، اگر باران نيايد بيچاره است، اگر كمى بيش از حد ببارد باز هم بيچاره است، كمى فشار خون او بالا مى رود حيات او به خطر مى افتد و كمى پايين مى آيد باز جانش در خطر است! از سرنوشت خويش در يك ساعت آينده با خبر نيست و لحظه پايان عمر خود را هرگز نمى داند، نزديكترين دوستانش گاه قاتل او مى شوند و عزيزترين عزيزانش، دشمن جان او مى گردند، آبى كه مايه حيات اوست گاه موجب مرگ او مى شود و نسيمى كه به او حيات و نشاط مى بخشد اگر كمى سريعتر بوزد مبدّل به تندبادى مى شود كه خانه و كاشانه اش را بر سرش ويران مى كند.
از امورى كه نشانه ناتوانى فوق العاده انسان است بيماري هايى است كه دامن او را مى گيرد و غالباً از ميكروبها و ويروسها كه موجودات بسيار كوچكى هستند كه از خردى به چشم ديده نمى شوند ناشى مى گردد و انسانهاى نيرومند و قوى پيكر و قهرمان را به زانو در مى آورد!
بيمارى وحشتناك سرطان كه در عصر و زمان ما بيشترين كشتار را مى كند و تلاش و كوشش شبانه روزى هزاران دانشمند و صرف ميلياردها پول براى درمان آن به جايى نرسيده است از كجا سرچشمه مى گيرد؟ از اينكه يك سلّول كوچك بدن - كه تنها با ذرّه بين قابل رؤيت است - به طغيان و استكبار برمى خيزد و بدون هيچ گونه نظم و برنامه اى شروع به تكثير مثل مى كند، به گونه تصاعدى افزايش مى يابد و در زمان كوتاهى تشكيل غدّه سرطانى مى دهد.
بسيارى از فرماندهان بزرگ و سران زورمند جهان را - كه داراى ارتش هاى عظيمى بوده اند - همين بيمارى از پاى در آورده است، يعنى ارتش عظيم ميليونى آنها نتوانسته است جلو سركشى يك سلّول كوچك را بگيرد!
آرى چنين است ضعف و ناتوانى ذاتى انسان، با اين حال چگونه مى تواند دعوى بزرگى كند و لباس استكبار بر تن بپوشد، عظمت و بزرگى تنها از آن خداست و غير او ضعيف و ناتوانند!
اين سخن را با حديثى از اميرمؤمنان علي(عليه السلام) - كه اين بحث منطقى را به صورت فشرده و زيبا بيان فرموده است - به پايان مى بريم: «مِسْكِينُ بْنُ آدَمَ مَكْتُومُ الْاجَلِ، مَكْنُونُ الْعِلَلِ، مَحْفُوظُ الْعَمَلِ، تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ، وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ»(2)؛ (بيچاره فرزند آدم، سرآمد زندگيش نامعلوم، عوامل بيماريش ناپيدا و كردارش [نزد خدا و در نامه اعمالش] محفوظ است، پشه اى او را آزار مى دهد، مختصر آبى يا غذايى گلوگيرش مى شود و او را مى كشد و مختصر عرقى او را متعفّن و بدبو مى سازد!). آيا با اين حال سزاوار است خود را بزرگ ببيند و به ديگرى فخرفروشى كند؟(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.