پاسخ اجمالی:
در قرآن تأكيد شده كافران را به كنار دوزخ مى برند و به آنها مي گويند از درهاى جهنّم وارد شويد و جاودانه در آن بمانيد و چه بد جايگاهى است جايگاه متكبّران. در آيه ديگرى نيز آمده كه آيا در جهنّم جايگاه خاصّى براى متكبّران نيست؟! از ميان تمام صفات رذيله دوزخيان، تكيه بر تكبّر آنها شده و اين نشان مى دهد تا چه حدّ اين صفت رذيله در سقوط و بدبختى انسان مؤثّر است، تا آنجا كه انسان را به دوزخ مى كشاند و در دوزخ نيز جايگاه ويژه اى با عذابى سخت تر و دردناكتر برايش مهيّاست.
پاسخ تفصیلی:
در آيه 35 سوره «مؤمن»، به دنبال سخنان مؤمن آل فرعون آمده که احتمال دارد بخشى از سخنان او و يا جمله مستقل معترضه اى از آيات قرآن مجيد باشد مى خوانيم: «الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِى آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ اتَاهُمْ»؛ ([اسرافكاران وسوسه گر] كسانى هستند كه در آيات الهى به مجادله برمى خيزند بى آنكه حجّتى براى آنها آمده باشد!). سپس مى افزايد: «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَاللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا»؛ (اين كار [يعنى جدال بى اساس در مقابل حق] خشم عظيمى [براى آنها] نزد خدا و كسانى كه ايمان آورده اند بر مى انگيزد) و در پايان آيه در واقع به دليل اين اعمال؛ يعنى عدم تسليم آنها در برابر حق اشاره كرده، مى فرمايد: «كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبٍ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ»؛ (اين گونه خداوند بر قلب هر متكبّر جبّارى مهر مى نهد).
«يَطْبَعُ» از ماده «طَبْع» در اين گونه موارد به معنى مُهر نهادن است و اشاره به كارى است كه در گذشته و حال انجام مى شود كه هرگاه بخواهند چيزى دست نخورده باقى بماند و دخل و تصرّفى در آن نشود، آن را محكم مى بندند و گره مى زنند و روى آن گره را مادّه چسبنده اى گذاشته و بر آن مُهر مى نهند كه اگر كسى بخواهد در آن تصرّفى كند مجبور است مُهر را بشكند، در نتيجه عملش فاش خواهد شد و تحت تعقيب قرار خواهد گرفت و در فارسى امروز از آن تعبير به «لاك و مُهر» يا «سيم و سرب» مى كنند.
بنابراين، مُهر نهادن بر دلهاى متكبّران جبّار اشاره به اين است كه لجاجتها و دشمنى ها در برابر حق چنان پرده ظلمانى بر فكر آن ها مى اندازد كه به هيچ وجه قادر به درك حقيقتى نيستند، تنها خودشان را مى بينند و منافعشان و هوا و هوسهايشان را، فكر آنها به صورت ظرف دربسته اى در مى آيد كه نه محتواى فاسد را مى توان از آن بيرون كرد و نه محتواى صحيح را وارد آن ساخت، اين نتيجه «تكبّر» و «جبّاريّت» است كه در واقع صفت دوم نيز از صفت اوّل متولّد مى شود؛ زيرا «جبّار» در اين گونه موارد به معنى كسى است كه از روى خشم و غضب، مخالفان خود را مى زند و مى كشد و نابود مى كند و پيرو فرمان عقل نيست، و به تعبير ديگر كسى است كه به خاطر خودمحورى و خود بزرگ بينى، ديگران را مجبور به پيروى از خود مى كند (بنابراين جبّاريّت ثمره شوم تكبّر است).
البتّه اين واژه (جبّار) گاهى بر خداوند اطلاق مى شود كه مفهوم ديگرى دارد و به معنى شخص جبران كننده نقايص و اصلاح كننده شكستگى ها و كاستى هاست.
در آيه 72 سوره زمر می فرماید: هنگامى كه كافران را به كنار دوزخ مى برند: «قِيلَ ادْخُلُوا اَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ»؛ (به آنها گفته مى شود از درهاى جهنّم وارد شويد و جاودانه در آن بمانيد [سپس مى افزايد] چه بد جايگاهى است جايگاه متكبّران!). شبيه همين معنى در آيات متعدّد ديگرى نيز آمده است، از جمله در آيه 60 سوره زمر مى خوانيم: «اَلَيْسَ فِى جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرِينَ»؛ (آيا در جهنّم جايگاه خاصّى براى متكبّران نيست؟!).
اين نكته قابل توجّه است كه از ميان تمام صفات رذيله دوزخيان، تكيه بر تكبّر آنها شده است و اين نشان مى دهد تا چه حدّ اين صفت رذيله در سقوط و بدبختى انسان مؤثّر است، تا آنجا كه انسان را به دوزخ مى كشاند و در دوزخ نيز جايگاه ويژه اى كه عذابى سخت تر و دردناكتر دارد براى او مهيّا مى سازد.
اين نكته نيز شايان دقّت است كه «مَثْوى» از مادّه «ثَوى» به معنى قرارگاه و محلّ استقرار و يا اقامت توأم با استمرار است، اشاره به اينكه آنها خلاصى از دوزخ ندارند.
همچنین خداوند در آيه 146 سوره اعراف، سخن از متكبّران به ميان آورده و مى فرمايد: «سَاصْرِفُ عَنْ آيَاتِىَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِى الْاَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ انْ يَرَوا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِهَا وَ انْ يَرَوْا سَبيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَ انْ يَرَوا سَبِيلَ الْغَىِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذَلِكَ بِاَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ كَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ»؛ (به زودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق تكبّر ورزيدند از ايمان به آيات خود روىگردان مى سازيم، به گونه اى كه هر آيه و نشانه اى را [از حق] ببينند به آن ايمان نمى آورند، اگر راه هدايت را ببينند آن را انتخاب نمى كنند و اگر راه ضلالت را مشاهده كنند، آن را راه خود برمى گزينند! [همه اينها] به خاطر آن است كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل ماندند).
تعبيرات تكان دهنده اين آيه از عمق مصايبى كه متكبّران به آن گرفتار مى شوند خبر مى دهد، خداوند اين گونه افراد را چنان مجازات مى كند كه در برابر حق نفوذ ناپذير شوند، به گونه اى كه اگر تمام آيات الهى و معجزات گوناگون را ببينند باز ايمان نمى آورند، اگر راه راست را مقابل پاى آنها بنهند از آن راه نمى روند و اگر طريق گمراهى را مشاهده كنند فوراً آن را به عنوان طريق و مسلك خود مى پذيرند.
تعبير به «بغير الحقّ» در واقع قيد توضيحى است؛ چرا كه عظمت و كبريايى تنها خدا را مى سزد كه وجودش بى نهايت در بى نهايت است، امّا براى انسان كه ذرّه ناچيز و بى مقدارى در پهنه عالم هستى است هرگونه خود بزرگ بينى غلط و ناحق است.
بعضى آن را به اصطلاح قيد احترازى شمرده اند و گفته اند تكبّر دو گونه است، تكبّر در مقابل اولياء اللَّه «ناحق» است، ولى در مقابل دشمنان خدا «حق» است.
امّا با توجّه به جمله «يَتَكَبَّرُونَ فِى الْاَرْضِ»؛ (آنها در روى زمين تكبّر مى ورزند) روشن مى شود كه اين تفسير مطابق محتواى آيه نيست؛ زيرا تكبّر در زمين (استكبار در روى زمين و در برابر بندگان خدا) به هر صورت مذموم و نكوهيده است.
به هر حال در ادامه اين آيه به يكى از مهمترين آثار زيانبار تكبّر اشاره كرده مى فرمايد: «آنها هر آيه و نشانه اى را از حق ببينند به آن ايمان نمى آورند و به عكس اگر راه ضلالت و گمراهى را مشاهده كنند فوراً به آن متمايل مى شوند».
آرى كبر و غرور حجابى است كه سبب مى شود انسان حق را باطل و باطل را حق ببيند، حجابى كه شاهراه هاى سعادت را از نظر پنهان مى كند و كوره راه هاى خطرناك ضلالت را شاهراه سعادت نشان مى دهد، چه بدبختى از اين بالاتر كه انسان تمام نشانه هاى حق را ناديده بگيرد و قدم در راه ضلالت بگذارد و گمان كند در مسير سعادت گام برمى دارد.
آیه دیگری که خداوند در آن از عاقبت تکبر و مجازات متکبران سخن گفته، آيه 172 سوره نساء است كه طبق شأن نزولى كه مفسّران ذكر كرده اند ناظر به گفتگوى گروهى از مسيحيان نجران می باشد، مى فرمايد: «لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ اَنْ يَكُونَ عبْداً لِلّهِ و لَا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً»؛ (مسيح هرگز از اين استنكاف نداشت كه بنده خدا باشد و نه فرشتگان مقرّب او [از بندگى خدا استنكاف دارند] و آنها كه از عبوديّت و بندگى او خوددارى كنند و تكبّر ورزند به زودى همه آنها را در قيامت محشور خواهد كرد [و مجازاتشان مى كند]). در آيه بعد به عنوان تأكيد بيشتر بر اين اصل مهمّ سرنوشت ساز، مى فرمايد: «فَامَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ اُجُورَهُمْ وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا وَ اسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً اَلِيماً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيّاً وَ لَا نَصِيراً»؛ (امّا آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پاداش آنان را به طور كامل خواهد داد و از فضلش بر آنها خواهد افزود و آنها را كه استنكاف كردند و تكبّر ورزيدند مجازات دردناكى خواهد نمود [و در برابر اين مجازات سخت الهى] براى خود غير از خدا يار و ياورى نخواهند يافت!).
اين آيات ناظر به ادّعاهاى بى اساس گروهى از مسيحيان است كه به الوهيّت مسيح(عليه السلام) قائل بودند و تصوّر مى كردند اگر كسى مسيح(عليه السلام) را از مقام خدايى پايين آورد و او را بنده خدا بداند اهانتى به مقام والاى او نموده است.
قرآن مى گويد: نه مسيح و نه هيچ يك از فرشتگان مقرّب خدا چنين مقامى براى خود قائل نبوده و نيستند، همه خود را بنده خدا مى دانند و در برابر ساحت مقدّسش خاضعند و رسم عبوديّت بجا مى آورند. سپس به عنوان يك اصل كلّى مى گويد: هر كس حتّى پيامبران بزرگ الهى يا فرشتگان از عبوديّت او روى برگردانند و به استكبار روى آورند، مجازات دردناكى خواهند ديد و هيچ كس نمى تواند در برابر اين مجازات آنها را يارى دهد.
قابل توجّه اينكه: در آيه اخير، ايمان و عمل صالح در نقطه مقابل استكبار و خودبرتربينى قرار گرفته است و از آن به خوبى مى توان نتيجه گرفت آن ها كه راه استكبار را در پيش مى گيرند نه ايمان درستى دارند و نه عمل صالحى!
استنكاف در اصل از مادّه «نَكْف» (بر وزن نصر) در اصل به معنى پاك كردن قطرات اشك از صورت به وسيله انگشتان است، بنابراين استنكاف از عبوديّت خداوند به معنى دور شدن و فاصله گرفتن از اوست كه ممكن است منشأهاى گوناگونى از قبيل جهل و نادانى، سستى و تنبلى و غير آن داشته باشد، ولى هنگامى كه جمله «اِسْتَكْبَرُوا» بعد از آن قرار مى گيرد، اشاره به استنكافى است كه سرچشمه آن كبر و غرور است و ذكر اين جمله پشت سر يكديگر اشاره به همين نكته لطيف است. (دقّت كنيد).
به هر حال تعبيرات كوبنده اين آيات دليل بر اهميّت خطراتى است كه صفت زشت استكبار براى هر انسانى به بار مى آورد.
در ششمین و آخرين آيه مورد بحث به يكى ديگر از پيامدهاى دردناك استكبار اشاره كرده، مى فرمايد: «اِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَاتُفَتَّحُ لَهُمْ اَبْوَابُ السَّماءِ وَ لَايَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِى سَمِّ الْخِيَاطِ وَ كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُجْرِمِينَ»(1)؛ (كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و در برابر آن تكبّر ورزيدند، درهاى آسمان به روى آنان گشوده نمى شود و هرگز داخل بهشت نمى شوند، مگر اينكه شتر از سوراخ سوزنى بگذرد! اين چنين ظالمان را كيفر مي دهيم!).
در اين آيه اوّلًا «تكذيب آيات الهى» در كنار «استكبار» قرار گرفته، و همانگونه كه سابقاً نيز اشاره شد يكى از علل مهمّ انكار آيات خدا و قيام در برابر پيامبران، مسئله «استكبار» بوده است، گاه مى گفتند: اين پيامبر(صلى الله عليه و آله) چه برترى بر ما دارد؟ چرا آيات الهى بر ما نازل نشده است؟ و گاه مى گفتند: گرداگرد او را گروهى از جوانان فقير و تهيدست گرفته اند! ما اجازه نمى دهيم آنها با ما در يك صف قرار گيرند، اگر پيامبر(صلى الله عليه و آله) اين مؤمنان فقير را كنار نزند شركت ما در مجلس او امكانپذير نخواهد بود! و به اين بهانه ها و امثال آن از پذيرش آيات خداوند سر باز مى زدند.
تعبير به «لَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِى سَمِّ الْخِيَاطِ» كه تنها در همين مورد در قرآن مجيد آمده است، تأكيد واضحى است بر عظمت گناه استكبار و برترى جويى، يعنى همانگونه كه عبور شتر [يا مطابق تفسير ديگرى طناب ضخيم(2)] از سوراخ سوزن خيّاطى غير ممكن است، ورود افراد متكبّر در بهشتِ پر نعمت الهى نيز محال مى باشد؛ گويى راه بهشت به قدرى باريك است كه تشبيه به سوراخ سوزن شده و جز متواضعان و آنها كه خود را كوچك مى شمرند كسي قادر بر عبور از آن نيست.
جمله «لَاتُفَتَّحُ لَهُمْ ابْوَابُ السَّماءِ»؛ (درهاى آسمان براى آنان گشوده نمى شود) اشاره به مطلبى است كه در احاديث اسلامى نيز وارد شده و آن اينكه هنگامى كه مؤمنان از دنيا مى روند، روح و اعمال آنها را به سوى آسمانها مى برند و درهاى آسمانها به روى آنان گشوده مى شود و فرشتگان از آنان استقبال مى كنند؛ امّا هنگامى كه روح و اعمال كافران و متكبّران را به سوى آسمانها مى برند درها به روى آنان گشوده نمى شود و منادى صدا مى زند آن را برگردانيد و به سوى جهنّم ببريد!(3)،(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.