پاسخ اجمالی:
در اسلام «قصاص» نه واجب است و نه مستحب؛ امّا براى جلوگيرى از جنايت جنايتكاران و تكرار موارد مشابه، اين حق به اولياء مقتول داده شده است و فلسفه آن، ادامه زندگى و حيات است، نه كينه و عداوت و انتقامجويى. برخورد با اراذل و اوباش جامعه، كه راهى براى جلوگيرى از شرّ آنها جز قصاص باقى نمانده، خشونت نمىباشد؛ بلکه مصداق روشن رحمت است تا ديگران بتوانند با آرامش به زندگى خويش ادامه دهند، همانطور كه طبيب، انگشتِ فاسدِ دست را - كه درمان ندارد - براي جلوگيرى از سرايت بيمارى قطع ميكند، آيا چنين طبيبى خشونت طلب است؟
پاسخ تفصیلی:
در پاسخ به اين سؤالات كه آيا قانون قصاص مظهر خشونت دينى است؟ چرا اسلام قانون قصاص را تصويب كرد؟ آيا قصاص نوعى خشونت نيست؟ آيا گرفتن جان يك انسان، هر چند گناهكار باشد، خشونت محسوب نمىشود؟ توجّه به نكات دقيقى لازم است تا شبهه را حل و اشكال را برطرف كند:
نكته اوّل
خداوند پس از بيان قانون قصاص در آيه 178 سوره «بقره» مىفرمايد: «اگر قصاص نكنيد و جانى را مورد عفو و بخشش قرار دهيد، بهتر است». يعنى قصاص واجب نيست؛ بلكه مستحب هم نمىباشد؛ امّا براى جلوگيرى از جنايت جنايتكاران و تكرار موارد مشابه، اين حق به اولياء مقتول داده شده و آنها مجاز به اين كار هستند؛ ولى قصاص نه واجب است و نه مستحب.(دقّت فرماييد)
نكته دوم
در آيه 179 همان سوره، فلسفه قصاص را ادامه زندگى و حيات و حمايت از زندگى زندگان بيان فرموده است، نه كينه و عداوت و انتقام جويى. اگر بر قاتل شرورى كه جان و مال و ناموس مردم در نظر او هيچ ارزش و احترامى ندارد، ترحّم شود و رحمت اسلامى او را فرا گيرد و او با سوء استفاده از اين رحمت و رأفت، روز به روز به جنايات گستردهترى دست بزند، آيا اين كار ترحّم بر پلنگ تيز دندان و خيانت در حقّ گوسفندان نمىباشد! برخورد با اراذل و اوباش جامعه - كه هيچ راه ديگرى براى جلوگيرى از شرّ آنها جز قصاص باقى نمانده - خشونت نمىباشد. بلكه مصداق روشن رحمت است، تا ديگران بتوانند با آرامش به زندگى خويش ادامه دهند.(1)
جالب است كه صداى اعتراض مدّعيان رأفت و رحمت و مناديان حقوق بشر، به هنگام اجراى قصاص اين انسانهاى جنايتكار سراسر جهان را پر مىكند؛ امّا زمانى كه دوستان جنايتكار آنها در فلسطين، افغانستان، بوسنىهرزگوين، چچن، جنوب لبنان، عراق و ديگر نقاط دنيا هولناك ترين جنايات را مرتكب مىشوند، هيچ صداى اعتراضى از آنها بلند نمىشود. گويا همه آنها كر و كور و خواب هستند!
اگر انگشتِ دستِ بيمارى فاسد گردد و طبيب حاذق و دلسوز تمام سعى خويش را براى درمان و بهبودى آن به كار گيرد و موفّق بر اين كار نگردد و براى حفظ ساير انگشتان و جلوگيرى از سرايت بيمارى به قسمتهاى ديگر بدن چارهاى جز قطع آن نداشته باشد و آن را قطع كند، آيا چنين طبيبى خشونت طلب است!؟ آيا مقتضاى رحمت و عطوفت اين است كه اين عضو فاسد به حيات خود ادامه دهد و بتدريج ساير اعضاى بدن را نيز فاسد كند و حتّى پيامآور مرگ براى تمام اعضاى كشورِ تن باشد!؟ آيا هيچ عقل و ؟منطقى اين نوع تفكّر را مىپسندد!
نتيجه اين كه قصاص، نوعى درمان است و براى جلوگيرى از سرايت فساد به ساير اعضاى جامعه و حفظ امنيّت و ايمنى ديگر اعضا، ضرورى و لازم است و با اين تحليل، قانون قصاص نه تنها خشونت محسوب نمىشود؛ بلكه با توجّه به مصلحت كلّ جامعه، شعبهاى از رحمت و رأفت الهى محسوب مىگردد.(دقّت كنيد)
تصوّر نمىكنيم هيچ انسان عاقلى ـ هر چند تابع دين مقدّس اسلام نباشد ـ معتقد باشد كه افراد شرور و قاتل و كسانى كه با قتل و غارت، امنيّت جامعه را به خطر مىاندازند و به هيچ كس رحم نمىكنند و پايبند به هيچ اصلى از اصول دينى و انسانى نيستند، در جامعه آزادانه رفت و آمد كنند و مرتكب هر جنايتى شوند؛ بلكه تمام عقلاى دنيا قصاص را به عنوان آخرين راه درمان اين اعضاء فاسد اجتماعى مىپذيرند و از آن استقبال مىكنند.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.