پاسخ اجمالی:
تقیه به عنوان عملی که موجب حفظ مصالح با اهمیت تر جامعه اسلامی می شود، موارد مشخصی دارد و هنگام از دست رفتن مصالح بسیار با اهمیت دین، مانند از بین رفتن ضروریات فقه یا آموزه های کلامی شیعه، نه تنها مطلوب نیست که حرام می باشد. ضوابط و قواعد تشخیص موارد تقیه ای هم برای علما و حدیث شناسان مدوّن(فراهم) و روشن است. علاوه بر آن، همیشه موارد تقیه ای کلام معصومین یک بار به صورت صحیح و غیرتقیه ای نیز بیان شده است. ائمه اهل بیت(ع) آنجا که لازم بوده تا ضرورت دینی را آموزش دهند، تقیه نکرده اند؛ ایشان در عین مراعات تقیه، هیچ وقت مأموریت و رسالت خود را در پیشوایی و راهبری امت فراموش نکرده و همواره وظیفه هدایت و دستگیری از مردم را با بیان ضروریات عقیده و فقه، به نحو احسن انجام داده اند. اگر امامان اهل بیت(علیهم السلام) همواره در بیان ضروریات عقیده و فقه، تقیه کرده اند، پس چرا مکتبی جدا از «مکتب خلافت» داشته و آن مکتب در طول تاریخ در دیگر مذاهب ادغام و هضم نشده و به ما رسیده است؟! اگر آنها همواره تقیه می کردند، مکتب فکری و تفسیری و قرائت آنها از اسلام به جای نمی ماند و تشیّع در تسنّن حل می شد.
پاسخ تفصیلی:
«تقیه» از ماده «و ق ی» و به معنای پرهیز و نگاهداری و پنهان کردن است.(1) در معنای اصطلاحی اما مفسران، متکلمان و فقهیان، بیان های مختلفی از آن ارائه داده اند که هویت واحدی دارد و در همه آنها این عناصر وجود دارند: «ﭘﻨﻬﺎن ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺣﻖ»، «اﻇﻬﺎر ﺧﻼف حق» و «دﻓﻊ ضرر دینی یا دنیایی». شاید غلط نباشد اگر با ارجاع به تعاریف آن علما(2) و در نظر گرفتن قدر مشترک شان، تعریف اصطلاحی «تقیه» را این گونه ارائه دهیم: «پنهان کردن حق و پوشاندن اعتقاد قلبی به آن، با اظهار موافقت صرفا زبانی با گفتار یا رفتار مخالفین حق، به منظور حفظ جان یا اجتناب از ضرر دینی یا دنیایی».
تقیه آموزه ای قرآنی
تقیه آموزه ای برساخته مذهب یا فرقه خاصی نیست و مراجعه به آیات قرآن نیز ما را به لزوم آن رهنمون می سازد؛ برای مثال در آیه 28 سوره آل عمران می خوانیم: «لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّـهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّـهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّـهِ الْمَصِيرُ»؛ (مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان به دوستى بگيرند و هر كه چنين كند در هيچ چيز [او را] از [دوستى] خدا [بهره اى] نيست مگر اينكه از آنان به نوعى تقيّه كند و خداوند شما را از [عقوبت] خود مى ترساند، و بازگشت [همه] به سوى خداست). خطاب این آیه به همه مسلمانان است. طبق آن مؤمنان صدر اسلام که با آزارها و سخت گیری های مشرکان روبرو بودند از اطاعت آنان منع شدند ولی در صورت وجود شرایط اضطراری و ترس شدید از آنان، مجاز به عمل به تقیه گردیدند و برای همین بسیاری از مفسران و عالمان شیعه و اهل سنت نیز از این آیه جواز تقیه را استنباط کرده اند.(3)
علاوه بر این در آیه 106 سوره نحل می خوانیم: «مَن كَفَرَ بِاللَّـهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَـٰكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّـهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»؛ (هر كس پس از ايمان آوردن خود، به خدا كفر ورزد [عذابى سخت خواهد داشت] مگر آن كس كه مجبور شده و[ولى] قلبش به ايمان اطمينان دارد. ليكن هر كه سينه اش به كفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برای شان عذابى بزرگ خواهد بود). به تصریح بسیاری از مفسرین، این آیه درباره عمار یاسر و رفتار تقیه ای او (تظاهر به کفر) در برابر مشرکان برای رها شدن از شکنجه آنان نازل شده است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با تأیید کار عمار به وی فرمود که اگر بار دیگر در چنان شرایطی قرار گرفت همان کار را انجام دهد.(4)
جواز تقیه از مسلمانان
مطالعه حیات پربرکت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) نشان می دهد که موضوع تقیه در زمان ایشان نیز مصداق داشته است. برای مثال می بینیم با اینکه موضوع معراج برای آن حضرت در مکه اتفاق افتاد اما ایشان این موضوع را در مدینه برای مسلمانان نقل کردند. در مورد این رفتار پیامبر گفته شده است که این عمل ایشان به علت تقیه از کفار و مشرکان مکه از طرفی و از طرف دیگر تقیه در مقابل افراد تازه مسلمان بود که طاقت و ظرفیت شنیدن این مطالب را نداشتند. مشرکان و افراد کم ظرفیت تازه مسلمان حقیقت اسراء را با اینکه یک امر زمینی بود نمی پذیرفتند حال چگونه امر معراج را که امری فرا زمینی بود را قبول می کردند. لذا پیامبر در ماجرای معراج در مکه اشاره چندانی نداشتند و آیات مکی نیز آن را باز نکردند بر خلاف مدینه که ظرفیت افراد بیشتر بود و بهتر آن را قبول می کردند.(5)
در سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) موارد دیگری نیز از رفتارهای این چنینی نقل شده است. مثلا می بینیم که عايشه روايت کرده است شخصی خواست نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) وارد شود؛ ایشان فرمود به او اجازه دهيد که از قوم و عشيره بدی است. اما وقتی وارد شد، آن حضرت به نرمی با وی صحبت کرد. من گفتم: ای رسول خدا! آن جملات را گفتيد و سپس اين گونه با او سخن گفتيد؟ آن حضرت فرمود: «ای عائشه! بدترين مردم کسی است که مردم او را به خاطر پرهيز از زبان او ترک کنند و او نيز بدزبان بود و من به همين علت با او به خوبی سخن گفتم تا به من دشنام ندهد.(6) در اين روايت می بینیم که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در برابر شخص بدزبان مسلمان تقيه می كند تا از آسیب های زبانی وی در امان بماند. نیز از عایشه در حدیث دیگری روايت شده است که آن حضرت فرمود: «آيا نمی دانی که قوم تو وقتی کعبه را ساختند آن را از پايه هایی كه حضرت ابراهيم(علیه السلام) قرار داده بود کوچک تر گرفته اند؟» گفتم: چرا شما آن را به حالت اول باز نمی گردانيد؟ ایشان فرمود: «اگر قوم تو تازه مسلمان نبودند (ايمان شان قوی بود) چنين می کردم».(7)
شاید با استناد به همین کنش های پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) است که می بینیم موضوع تقیه در میان برخی از صحابه نیز مورد عمل قرار می گرفته است. برای مثال در باره صحابه ای چون ابن مسعود و حذیفه و عثمان می خوانیم که روزی ابن مسعود و حذیفه بن یمان بر عثمان وارد شدند. عثمان خطاب به حذیفه گفت: اين چه خبرهایی است که در مورد تو به من می رسد؟ حذیفه پاسخ داد: من آنها را نگفته ام. عثمان گفت: تو نیکوکارترین ایشان و بهترین ایشان هستی. وقتی که عثمان بیرون رفت، ابن مسعود به او گفت: آيا تو اين سخنان را نگفته بودی؟! حذیفه پاسخ داد: بله گفته بودم اما به وسيله قسمتی از دين خود (بر زبان آوردن کلمات از روی ترس) بقيه دين خود را حفظ می کنم.(8)
به هر حال موضوع تقیه فقط مختص به شیعیان نیست و می توان آثار آن را حتی در میان فقه اهل سنت نیز یافت و بزرگان آنها نیز به جواز تقیه فتوا دادهاند. مثلا می بینیم که ابن عباس تقیه زبانی را جایز می داند(9) و از مروان بن عوف نیز نقل شده که تقیه – جز در مواردی که منجر به قتل نفس شود – جائز است.(10) یعنی اگر تقیه کردن و پنهان کردن حق، باعث قتل نفس دیگران می شود، جایز نیست و در موارد دیگر جایز است.
تقیه دستوری با ضابطه و قانون مند
موضوع تقیه موضوع بی ضابطه ای نیست؛ تقيه در همه جا يک حكم ندارد؛ بلكه گاهى واجب و گاهى حرام و زمانى نيز مباح است. مثلا واجب بودن تقيّه در صورتى است كه بدون فايده اى جان انسان به خطر بيافتد. اما در موردى كه تقيه موجب ترويج باطل و گمراه ساختن مردم و تقويت ظلم و ستم و به خطر افتادن اساس دین و اسلام و قرآن و نظام های اسلامی مى گردد تقيه حرام و ممنوع است و بايد در اين گونه موارد از خود گذشتگى به خرج داد و از هر گونه خطرى در اين راه استقبال كرد و عقاید را اظهار کرد. ما معتقدیم مرز تقیه ای بودن یا تقیه ای نبودن رفتارها و تصمیمات ائمه معصومین(علیهم السلام) را نیز با پیروی از همین قاعده می توان تشخیص داد. برای مثال می بینیم که امام حسين(عليه السلام) در عاشورا درست با تبعیت از همین قاعده و در راستاى همين هدف حماسه عظیم کربلا را آفرید. چرا كه حكام بنى اميه اساس اسلام را به خطر افكنده بودند و قيام حضرت سیدالشهدا(عليه السلام) پرده از كار آنها برداشت و جلوی خطر را گرفت.(11) به همین خاطر و به استناد میراث حدیثی شیعه است که فقها تقیه را در موارد متعددی حرام شمرده اند؛ مواردی هم چون: محو کردن قرآن، از بین بردن کعبه، نفی احکام ضروری یا اصول دین یا مذهب، مواردی که کاربرد تقیه به خونریزی و قتل میانجامد، شرب خمر، مسح بر کفش در وضو، بیزاری جستن از ائمه معصومین(علیهم السلام).(12)
حفظ هویت مکتب و تشخّص(هویت ممتاز و معین) معصومین به عنوان پیشوایان شیعه، در عین مراعات تقیه
با توجه به توضیحات فوق می گوییم، ائمه اهل بیت(علیهم السلام) آنجا که لازم بوده تا ضرورت دینی را آموزش دهند تقیه نکرده اند؛ ایشان در عین مراعات تقیه، هیچ وقت مأموریت و رسالت خود را در پیشوایی و راهبری امت فراموش نکرده و همواره وظیفه هدایت و دستگیری از مردم را با بیان ضروریات عقیده و فقه، به نحو احسن انجام داده اند.
اگر امامان اهل بیت(علیهم السلام) همواره در بیان ضروریات عقیده و فقه، تقیه کرده اند، پس چرا مکتبی جدا از «مکتب خلافت» داشته و آن مکتب در طول تاریخ در دیگر مذاهب ادغام و هضم نشده و به ما رسیده است؟! اگر آنها همواره تقیه می کردند، مکتب فکری و تفسیری و قرائت آنها از اسلام به جای نمی ماند و تشیّع در تسنن حل می شد.
اگر اهل بیت همه جا تقیه می کردند، پس چرا همیشه با خلفای مخالف خود از ابوبکر تا خلفای بنی امیه و بنی عباس دچار اختلاف بوده و در نتیجه یا از صحنه سیاست برکنار بودند یا به شهادت می رسیدند؟! آیا امام علی از ابوبکر، عمر و یا عثمان تقیه می کرد؟! آیا امام حسن و امام حسین از معاویه یا یزید تقیه می کردند؟! بله امامان شیعه در برهه هایی از زمان تقیه می کردند ولی «در اصل نظر و درک خود از دین تقیه نمی کردند».
ضوابط شناخت روایات تقیه ای
بر اساس چنین درکی از جایگاه و موارد تقیه، در میان علما و متخصصین علوم حدیث، قواعد بسیار مدونی برای شناخت احادیث و روایاتی که به صورت تقیه ای از ائمه معصومین صادر شده اند، وجود دارد؛ برخی از آن قواعد عبارت اند از:
1). وجود تعارض بین روایات: اصل در شناخت حدیث تقیه آمیز این است که در بین سایر روایات معارض داشته باشد. زیرا چنانچه حدیثی از روی تقیه بیان شده باشد باید در محل مناسب دیگری توسط خود آن امام یا امامی دیگر، حکم و فتوای واقعی بیان شود.(13)
2). قرینه موجود در روایت: گاهی امام(علیه السلام) با اشـاره ای سریع، تقیه ای بودن حدیث را برای پرسش کننده نمایان می کند. این اشاره ممکن است به صورت نهی از پرسش یا گفتن جوابی غیر منطبق با سؤال خود را نمایان سازد.(14)
3). موافقت حدیث با رأی و فتولی اهل سنت: آزار و اذیت ائمه و پیروان ایشان، جو خفقان و ارعاب و تهدید از مسلمات تاریخی است. امامان شیعه نیز به منظور دفع آزار و اذیت ها و فشارهای موجود نسبت بـه پیروان خود، فتواهای موافق اهل سنت صادر نموده اند و خودشان نیز به اخـذ بـه حـدیث مخالف اهل سنت به عنوان یک اصل اشاره کرده اند.(15)
4). تصریح امام به تقیه آمیز بودن روایت: گاهی امامان معصوم برای حفظ حیات پیروان خود، سخنان خلاف واقع صـادرمی کردهاند تـا بـدین وسیله گزند معاندان را از دوستان خود دور کـنند. این مـطلب از خـلال احادیثی که از ائمه معصوم نقل شده، قابل حصول است.(16) از جمله می توان به سخن امام صادق(علیه السلام) خطاب به زراره اشاره کرد که حضرت فرمودند: «اقْرَأْ مِنِّي عَلَى وَالِدِكَ السَّلَامَ وَ قُلْ إِنَّمَا أَعِيبُكَ دِفَاعاً مِنِّي عَنْكَ فَإِنَّ النَّاسَ وَ الْعَدُوَّ يُسَارِعُونَ إِلَى كُلِّ مَنْ قَرَّبْنَاهُ وَ حَمِدْنَا مَكَانَه»(17)؛ (پدرت را از جانب من سلام برسان و بگو من برای دفاع از تو، بر تو عیب گرفتم زیرا مردم ودشمنان بـه کـسی کـه او را به خودمان نزدیک کنیم و جایگاهش را بستاییم حساس شده و او را آزار و اذیت می کنند).
5). تصریح اصحاب امام به تقیه آمیز بودن روایت: گاهی یکی از اصحاب امام بـه صـادر شدن حدیث در شرایط تقیه اذعان میکند. البته باید توجه داشت که این فرد باید از اصـحاب بـاشد یعنی بـعد از زمان ائمه اثنی عشر(علیه السلام) کسی نمی تواند با جزم قاطع حدیثی را (البته با در نظر گرفتن ایـن مـلاک) تقیه آمیز معرفی کند زیرا این اصحاب بودند که با ائمه از نزدیک آشنا و هم نشین بوده و می توانستند بـا قـطع و یقین تقیه آمیز بودن حدیثی را گوشزد نمایند.(18)
6). ظروف مکانی و زمانی حدیث: ائمه معصوم(علیهم السلام) در تقیه موقعیت یـک سانی نـداشته اند؛ زیرا زمـان و مکان و موقعیت اجتماعی برخی از آنها به گونه ای بـود کـه احتمال تقیه را در حق آنان منتفی می ساخت و یا نزدیک به صفر می رساند، درحالی که بعضی از ایشان در شـرایطی قـرار گرفته بودند که در بسیاری از مـواقع چـاره ای جز تـقیه نـداشتند.(19) برای نمونه حـضرت علی(علیه السلام) در دوران امامت خود در مـدینه و کـوفه در برابر روایات فقهی کم تر به تقیه مجبور می شد.(20) امّا در مقابل می بینیم که امام صادق(علیه السلام) با اینکه یکی از طولانی ترین دوران امامت را داشـتند و بیشترین روایـات فقهی از زبان ایشان صادر شـده است، اما با این حال بـیشترین موارد حمل بر تـقیه را در روایـات آن حضرت مشاهده می کنیم.(21) این به خاطر شرایط زمانی ایشان بود که به خاطر حساسیت حکومت وقت(22)، پراکندگی اصحاب و شاگردانشان از مذاهب مختلف و اجبار به واگذاری حکم هر کدامشان به مذهب خود(23)، حفظ جان اصحاب(24) و شکاک و ناباور بودن برخی از شاگردان شان(25) ناگزیر از تقیه بودند.
(7). مخالفت با مبانی کلامی شیعه: اگر روایـتی در ضـمن بیان یک مسأله، حاوی مسأله ای کلامی بود که با مبانی کلامی شیعه تعارض داشت، می توانیم این تعارض را قـرینه ای بـرای حـمل روایت بر تقیه بگیریم. مثلا در روایتی از امام صادق می خوانیم: «مَنْ حَفِظَ سَهْوَهُ فَأَتَمَّهُ فَلَيْسَ عَلَيْهِ سَجْدَتَا السَّهْوِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَلَّى بِالنَّاسِ الظُّهْرَ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ سَهَا فَسَلَّمَ فَقَالَ لَهُ ذُو الشِّمَالَيْنِ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ نَزَلَ فِي الصَّلَاةِ شَيْءٌ فَقَالَ وَ مَا ذَاكَ قَالَ إِنَّمَا صَلَّيْتَ رَكْعَتَيْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ تَقُولُونَ مِثْلَ قَوْلِهِ قَالُوا نَعَمْ فَقَامَ ص فَأَتَمَّ بِهِمُ الصَّلَاةَ وَ سَجَدَ بِهِمْ سَجْدَتَيِ السَّهْو»(26)؛ (هر کس غفلتش را به خاطر بسپارد و نمازش را به پایان ببرد دو سجده سـهو بـر او واجب نیست. رسول خدا دو رکعت از نماز ظهر را با مردم خواند پس غفلت کرد و سلام داد. ذو الشـمالین بـه او گـفت: ای فرستاده خدا آیا در نماز چیزی نازل شد؟ فرمود:چه چیزی؟ گفت: دو رکعت نمازخواندی. پس رسول خدا فرمود: شما هم حرف او را مـی گویید؟ گفتند: بله.پس پیـامبر برخاست و نماز را با آنان تمام کرد و دو سجده سهو به جا آورد). با در نـظر گـرفتن ایـن اصل که شیعه معتقد به عصمت انبیاء و ائمه(علیهم السّلام) است، در صورت قطعیت صدور حدیث از معصوم(علیه السلام) راهـی جـز حـمل آن بر تقیه نمی ماند.(27)
(8). مخالفت با ضرورت فقه شیعه: شیعه همان گونه که در بخش کلام، عقایدی خـاص هـمچون عدل، امامت، عصمت و... دارد، در فقه نیز دارای برخی احکام فقهی است که در طول تاریخ به آنها شناخته شده است. مانند متعه، حرمت آمین گفتن بعد از حمد در نماز، حرمت تکتف در نماز و... کـه درصـورت مسلم شدن صدور حدیثی از معصوم(علیه السـلام) در مـعارضت بـا این احکام، باید آن را حمل بر تقیه نـمود.(28) برای نـمونه شیخ طوسی پس از نقل حدیثی مبنی بر حرمت نکاح متعه به همین اصل اشـاره کرده می نویسد: «این روایت براساس تقیه و برمبنای آنچه مخالفان شیعه معتقدند وارد شـده و عـلم به این مطلب برای هرکس که احـادیث را شنیده باشد حاصل است کـه مـباح بودن متعه از شیوه امامان ماست».(29)
بنابراین قواعد روشن و مدون که مرز وضعیت احادیث را از لحاظ تقیه ای یا غیر تقیه ای بودن روشن می کند، هیچ شبهه ای نمی تواند موجب دست کشیدن شخصیت های عالم و فاضل و فقیه از برخی احادیث، به بهانه شائبه تقیه ای بودن گردد.
با این توضیحات می گوییم:
اولا: «تقیه» نه تنها هیچ منافاتی با موضوع «عصمت» پیدا نمی کند؛ بلکه تکمیل کننده آن است. تقیه ای که بنا بر توضیحات فوق الذکر تأمین کننده منافع و مصالح مهم تر و والاتر جامعه اسلامی و آحاد آن است و سبب حفظ جان و مال و آبروی بسیاری از مؤمنین می گردد و وظیفه خطیر ائمه معصومین(علیهم السلام) را در اتخاذ تصیم های ظریف و پیچیده در عین مصونیت از گناه، برای همگان پررنگ تر می نماید.
ثانیا: همان طور که اشاره شد، تقیه در همه امور جا ندارد و در مورد موضوعات با اهمیتی که جزء ضروریات دین و مذهب هستند، بیانات تقیه ای از سوی حضرات معصومین(علیهم السلام) ایراد نشده و بنابراین چنین موضوعاتی خطیری هیچ گاه نقض نمی شوند.
ثالثا: موارد تقیه بر اساس قواعد مدون شده در علوم حدیثی، هیچ وقت ناشناخته نیستند، با ضروریات فقه شیعه تناقض نمی یابند، مخالفتی با مبانی کلامی شیعه و آموزه های اهل بیت(علیهم السلام) ندارند و در بیانات دیگر معصومین(علیهم السلام) صورت های صحیح آن موارد(یعنی صورت غیرتقیه ای آنها) بیان می شود.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.