پاسخ اجمالی:
امام(ع) درباره «طلحه» و «زبير» كه در تحريك مردم بر ضدّ «عثمان» و سپس قتل او شركت كردند فرمود: «آنها حقّى را مطالبه مى كنند كه خود آن را ترك نموده اند و انتقام خونى را مى خواهند كه خود، آن را ريخته اند. اگر من در ريختن اين خون فرضاً شريك آنها بودم آنان نيز در آن سهمى دارند، و اگر خودشان به تنهايى اين كار را كرده اند بايد انتقام را از خود بگيرند و نخستين مرحله عدالت اين است كه خود را محكوم كنند. به خدا سوگند حوض آبى براى آنها فراهم سازم كه فقط خودم بتوانم آب آن را بكشم! به يقين آنها از آن سيراب برنمى گردند، و پس از آن ديگر آبى نخواهند نوشيد».
پاسخ تفصیلی:
شك نيست كه «طلحه» و «زبير» از كسانى بودند كه مردم را بر ضدّ «عثمان» تحريك مى كردند و به گفته دوست و دشمن در قتل عثمان شريك بودند، همان گونه كه «عايشه» نيز مخالفت خود را با كارهاى او با صراحت بيان مى كرد؛ ولى عجب اين كه هنگامى كه امام على(عليه السلام) با بيعت عامّه مردم، زمام حكومت را بدست گرفت هم طلحه، زبير و عایشه بر ضدّ او برخاستند، و جالب اين كه بهانه آنها در اين كار خونخواهى عثمان بود و تاريخ از اين عجايب و فرصت طلبى هاى طالبانِ زر و زور، فراوان به خاطر دارد.
به هر حال امام(عليه السلام) در خطبه 137 نهج البلاغه اشاره به همين مطلب كرده، نخست مى فرمايد: (به خدا سوگند! آنها آتش افروزان جنگ جمل هيچ ايراد منطقى بر من نداشتند و ميان من و خود، انصاف را مراعات ننمودند)؛ «وَ اللهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً، وَ لَا جَعَلُوا بَيْنِي وَ بيْنَهُمْ نِصْفاً(1)».
سپس مى فرماید: (آنها حقّى را مطالبه مى كنند كه خود آن را ترك نموده اند و انتقام خونى را مى خواهند كه خود آن را ريخته اند)؛ «وَ إنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقًّا هُمْ تَرَكُوهُ، وَ دَماً هُمْ سَفَكُوهُ».
آن گاه براى توضيح بيشتر با تکیه به دليل روشنى مى فرمايد: (اگر من در ريختن اين خون فرضاً شريك آنها بودم آنان نيز در آن سهمى دارند، و اگر خودشان به تنهايى اين كار را كرده اند بايد انتقام را از خود بگيرند و نخستين مرحله عدالت اين است كه خود را محكوم كنند)؛ «فَإنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ، فَإنَّ لَهُمْ نَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَ إنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا الطَّلِبَةُ إلَّا قِبَلَهُمْ. وَ إنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُكْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ».
به يقين امام(عليه السلام ) در خون عثمان شريك نبود، هر چند بسيارى از صحابه، عثمان را مستحق چنين امرى مى دانستند ولى امام(عليه السلام) نه تنها در اين كار شركت نكرد؛ بلكه فرزندان خود امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) را براى دفاع از او فرستاد، امّا در برابر بهانه جويى هاى طلحه و زبير و به اصطلاح خلع سلاح آنان مى فرمايد: احدى نگفته است كه من به تنهايى قاتل عثمان بوده ام به فرض كه من در اين كار شركت داشته ام، شما نيز شريك من بوده ايد بنابراين با كدام منطق، چيزى را كه در آن شريك بوده ايد بر ديگرى عيب مى گيريد و اگر عامل اصلى تنها شما بوده ايد تمام ملامت متوجه شماست و شما بايد قبل از هر كس خود را محكوم كنيد.
به هر حال امام(عليه السلام) بهانه را از دست بهانه جويان گرفته و نقشه آنها را نقش بر آب مى كند تا مردم بدانند آنان عاملان قتل عثمانند كه به لباس خونخواهان برآمده اند و هدفشان منافع شخصى خويش است؛ نه به فكر مردمند و نه به فكر خونخواهى خليفه پيشين.
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به حديثى اشاره مى كند كه از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) درباره پيمان شكنان جمل شنيده بود، مى فرمايد: (من بصيرت و بينايى خويش را به همراه دارم و حقايق كاملاً بر من روشن است امرى را بر كسى مشتبه نساخته ام و چيزى نيز بر من مشتبه نشده است، [آنان همان گروه سركش و ستمگرند كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) از آنها به من خبر داد و فرمود:] فساد و زيان و اشتباه كارى تيره و تار با آنهاست ولى مطلب براى هوشياران واضح است، باطل از ريشه كنده شده و زبانش از فتنه انگيزى بريده است)؛ «إنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي(2)مَا لَبَسْتُ وَ لَا لُبِسَ عَلَيَّ وَ إنَّهَا لَلْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فِيهَا الْحَمَأُ وَ الْحُمَّةُ، وَ الشُّبْهَةُ الْمُغْدِفَةُ؛ وَ إنَّ الاَمْرَ لَوَاضِحٌ وَ قَدْ زَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ نِصَابِهِ، وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ شَغَبِهِ(3)».
اين كلام مبارك امام(عليه السلام) اشاره به حديث معروفى است كه از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) صادر شده، آن جا كه می فرماید: «لَا تَذْهَبُ اللَيَّالِيَ وَ الاَيّامَ حَتّى تَتَنَابَحَ كِلَابُ مَاءٍ بِالْعِراقِ يُقَالُ لَهَا الحُوأَبُ اِمْرَأَةٌ مِنْ نِسَائِي فِي فِئَةٍ بَاغِيَةٍ»(4)؛ (شبها و روزها نمى گذرد تا زمانى كه سگ هاى آبادى معروفى در «عراق» كه به آن «حُوأَب» گفته مى شود در برابر زنى از زنان من كه در ميان گروه ستمگرى قرار گرفته، پارس مى كنند).
اين همان حادثه معروفى است كه «اصحاب جمل» به هنگامى كه از مدينه به سوى «بصره» مى آمدند وقتى به سرزمين حوأب رسيدند سگ هاى زيادى در اطراف عايشه پارس كردند، او به ياد اين حديث افتاد و بسيار وحشت كرد و فرياد كشيد و گفت: مرا به مدينه بازگردانيد ولى سياست بازان حرفه اى گروهى از مردمِ محل را بسيج كردند كه گواهى دهند اين جا سرزمين «حُوأب» نيست.(5)
ابن عساكر در «تاريخ دمشق» و متقى هندى در «كنز العمال» اين حديث را نقل كرده اند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) خطاب به على(عليه السلام) فرمود: «يَا عَلِيُّ(عليه السلام) سَتُقَاتِلُ الْفِئَةُ البَاغِيَةُ وَ اَنْتَ عَلَى الْحَقِّ فَمَنْ لَمْ يَنْصُرْكَ يَومُئِذٍ فَلَيْسَ مِنّي»(6)؛ (اى على گروه ستمگر به جنگ با تو برمى خيزد در حالى كه تو بر حق هستى، هر كس تو را يارى ندهد از من نيست).
سپس در پايان اين بخش از اين خطبه امام(عليه السلام) آنها را به شديدترين وجهى تهديد مى كند مى فرمايد: (به خدا سوگند حوض آبى براى آنها فراهم سازم كه فقط خودم بتوانم آب آن را بكشم! به يقين آنها از آن سيراب برنمى گردند، و پس از آن ديگر آبى نخواهند نوشيد)؛ «وَ اَيْمُ اللهِ لَاَفْرِطَنَّ(7)لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ(8)لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ بِرِيٍّ(9)وَ لَا يَعُبُّونَ(10)بَعْدَهُ فِي حَسْيٍ!(11)».
و آن گونه كه تاريخ مى گويد امام(عليه السلام) به گفتار خود جامه عمل پوشانيد، سردمداران اصلى جنگ جمل كشته شدند و «عايشه» با شرمندگى تمام به «مدينه» بازگشت و فتنه انگيزان رسوا و پراكنده شدند.(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.