پاسخ اجمالی:
معاویه در طول زندگی خود پیوسته تلاش می کرد با هر وسیله ای پایه های لرزان حکومتش را استوار سازد؛ همانند برافراشتن پیراهن عثمان و برپایی شورش در برابر امام علی(ع) و ... برخى از شارحان نهج البلاغه مى نويسند: «معاويه در آغاز به عنوان خون خواهى عثمان، در برابر امام على(ع) برخاست، اما پس از پيروزى هيچ برخوردى با قاتلان عثمان نداشت بلکه گاه عطايى به آنها مى بخشيد». هم چنین سعد وقاص به معاويه می گوید: «به خدا سوگند دوست ندارم خلافت را آن گونه كه تو با مكر و حيله بدست آوردى در اختيار بگيرم».
پاسخ تفصیلی:
كارهايى كه «معاويه» در طول تاريخ زندگى خود مخصوصاً در دوران حكومتش كرد، براى هر فرد با انصافى اين نكته را روشن مى سازد كه او نه به عدالت در ميان مسلمين مى انديشيد، و نه براى پيشرفت اسلام، دل مى سوزاند. او پيوسته در اين فكر بود، كارى كند كه پايه هاى حكومت لزرانش محكم شود، و به همين دليل، از تمام شيوه هايى كه حاكمان جبّار دنيا استفاده كردند استفاده مى كرد.
داستان برافراشتن پيراهن «عثمان» در «شام» و اشك هاى دروغين ريختن و برانگیختن مردم براى شورش در برابر اميرمؤمنان على(عليه السلام) و بر باد دادن خون مسلمين، يك نمونه آشکار آن بود.
پرداخت رشوه هاى كلان به سران قبايل و حتى بعضى از فرماندهان لشكر على(عليه السلام) و ايجاد تفرقه و نفاق در ميان آنها و در بين مردم و فرستادن گروه هاى غارتگر به نواحى مختلف براى ايجاد ناامنى، نمونه هاى ديگرى محسوب مى شود.
مسأله بلند كردن قرآن ها بر سرنيزه ها نيز در همين راستا ارزيابى مى شود. او نه آماده پذيرش حكميّت قرآن بود و نه اهميّتى به اين امر مى داد بلکه او فقط حكومت مى خواست.
بعضى از شارحان «نهج البلاغه» در اينجا اشارات قابل ملاحظه اى دارند. آنها می گویند: «معاويه در آغاز به عنوان خون خواهى عثمان، در برابر اميرمؤمنان على(عليه السلام) برخاست ولى پس از پيروزى با قاتلان عثمان، هيچ برخوردى نداشت. گاه به بعضى از آنها مى گفت: «اَلَسْتَ مِنْ قَتَلةِ عُثْمَانَ؟»؛ (آيا تو از قاتلان عثمان نيستى؟)، و گاه هم سكوت مى كرد و عطايى به آنها مى بخشيد». اين سخن را از «عقاد» در كتاب «معاويه» نقل مى كند.
واز كتاب «على بن ابى طالب(عليه السلام)» نوشته «عبدالكريم خطيب» نقل مى كند كه «عايشه» دختر «عثمان» از «معاويه» خواست قاتلان پدرش را قصاص كند. «معاويه» در جواب به او گفت: «لاَنْ تَكُونِي اِبْنَةَ عَمِّ أَمْيرِالمُؤْمِنينَ خَيْرٌ مِنْ أَنْ تَكُوني امْرأَةً مِنْ عَرَضِ النَّاسِ»؛ (تو دختر عموى اميرالمؤمنين باشى، بهتر از آن است كه يكى از زنان عادى به شمار روى).
منظورش اين است كه خونخواهى عثمان تمام شد هدف اين بود كه به حكومت نائل شوم كه تأمين شد. پافشارى بر خونخواهى ممكن است وضع مرا متزلزل سازد، تو هم قانع باش كه به منزله دختر عموى من هستى، دختر عموى حاكم مسلمين!
البتّه «معاويه» را از ياران نزديكش نيز مى توان شناخت، «عقاد» دانشمند معروف اهل سنت مى نويسد:
«روزى عمرو عاص به معاويه گفت: «اَتَرى اَنَّنَا خَالَفْنَا عَليًّا لِفَضْلِنَا»؛ (تو گمان مى كنى ما با على(عليه السلام) بدين جهت مخالفت كرديم كه از او برتريم؟)، «لاَ وَ اللهِ إنْ هِي إلاَّ الدُّنْيا نَتَكَالَبُ عَلَيْهَا»؛ (به خدا سوگند! چنين نيست هدف ما اين است كه به مقامات دنيا دست يابيم [و سخن از دين و اسلام و قرآن دستاويزى بيش نيست])».
«ابن اثير» مى نويسد: «سعد وقاص به معاويه گفت: «السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَلِكُ»؛ (سلام بر تو اى پادشاه!). معاويه گفت: چرا يا اميرالمؤمنين نگفتى؟ سعد وقاص پاسخ داد: «وَ اللهِ إنِّي مَا أُحِبُّ إنْ وَلَّيْتُهَا بِمَا وَلَّيْتَها»(1)؛ (به خدا سوگند من دوست ندارم خلافت را آن گونه كه تو [از طريق مكر و حيله] بدست آورده اى در اختيار بگيرم)».(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.