پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) خطاب به «خوارج» می فرماید: «زمانی كه سپاه معاويه قرآنها را بر سرنيزه كرد، خواستید به حكميت كتاب خدا راضی شویم». آنگاه یادآور می شود: «حکمیت ظاهرش ايمان و باطنش كفر بود اما شما آن را پذيرفتيد». حال که در دام آن گرفتار شده اید فريادتان بلند است. هم چنین مى فرمايد: «به خدا سوگند! اگر از پذيرش حكميت سرباز مى زدم، خداوند گناه آن را بر دوش من نمى گذاشت و اگر آن را پذيرفتم باز هم قرآن به حقانيت من گواهى مى دهد».
پاسخ تفصیلی:
هنگامى كه خوارج در مخالفت خود با مسأله حكميّت، پافشارى كردند امام علی(عليه السلام) به لشكرگاه آنان رفت و خطبه ای را به عنوان اتمام حجت بر آن ها ايراد فرمود:
امام (عليه السلام) دست آنها را گرفته و به گذشته نزديك مى برد و اشتباهات بزرگ و عصيان آنها را يادآور مى شود و به گروهى كه در «صفين» حضور داشتند، مى فرمايد: (مگر آن زمان كه سپاه معاويه از روى حيله و نيرنگ و مكر و خدعه قرآنها را بر سرنيزه ها بلند كردند، نگفتيد: اينها برادران ما هستند و اهل مذهب ما؛ از ما خواسته اند كه از آنان درگذريم و راضى به حكميّت كتاب خدا، قرآن شده اند، رأى صواب اين است كه از آنها بپذيريم و دست از آنان بكشيم؟)؛ «أَلَمْ تَقُولُوا عِنْدَ رَفْعِهِمُ الْمَصَاحِفَ حِيلَةً وَ غِيلَةً(1)، وَ مَكْراً وَ خَدِيعَةً : إخْوَانُنَا وَ أَهْلُ دَعْوَتِنَا، اسْتَقَالُونَا(2)وَ اسْتَرَاحُوا إلَى كِتَابِ اللهِ سُبْحَانَهُ، فَالرَّأْيُ الْقَبُولُ مِنْهُمْ وَ التَّنْفِيسُ(3)عَنْهُمْ».
آن گاه پاسخ خودرا در برابر اين فريب و نيرنگ به آنها يادآور شده و مى فرمايد: (به خاطر داريد كه من به شما گفتم: اين كارى است كه ظاهرش ايمان و باطنش كفر و عدوان است، آغازش رحمت و پايانش ندامت است)؛ «فَقُلْتُ لَكُمْ: هذَا أَمْرٌ ظَاهِرُهُ إيمَانٌ، وَ باطِنُهُ عُدْوَانٌ، وَ أَوَّلُهُ رَحْمَةٌ، وَ آخِرُهُ نَدَامَةٌ». (بر همين حال باقى باشيد، و از راهى كه پيش گرفته ايد منحرف نشويد و در اين مرحله سرنوشت ساز، به جهاد ادامه دهيد و در جهاد دندانها را بر هم بفشاريد و به هيچ صدايى اعتنا نكنيد، چرا كه اينها صداهايى است كه اگر به آن پاسخ موافق گويند گمراه مى كند و اگر رهايش سازند گوينده اش خوار و ذليل مى شود)؛ «فَأَقِيمُوا عَلَى شَأْنِكُمْ، وَالْزَمُوا طَرِيقَتَكُمْ، وَعَضُّوا عَلَى الْجِهَادِ بَنَوَاجِذِكُمْ، وَ لاَ تَلْتَفِتُوا إلَى نَاعِق نَعَقَ: إنْ أُجِيبَ أَضَلَّ، وَ إنْ تُرِكَ ذَلَّ».
(ولى مع الأسف اين كار [مسأله حكميّت] انجام گرفت و ديدم شما آن را پذيرفتيد)، اما اكنون در دام آنها گرفتار شده فريادتان بلند است. «وَ قَدْ كَانَتْ هذِهِ الْفَعْلَةُ، وَ قَدْ رَأَيْتُكُمْ أَعْطَيْتُمُوهَا».
راستى شگفت آور است! از يكسو امام(عليه السلام) را در آخرين لحظات سرنوشت ساز جنگ، كه گام هاى كوتاهى به سوى پيروزى باقى مانده بود، سخت در فشار مى گذارند كه به نيرنگ «ابن عاص» تن در دهد و حكميّت را بپذيرد، و حتى امام(عليه السلام) را تهديد مى كنند كه اگر «مالك اشتر» باز نكردد، جان خودت در خطر است، ولى هنگامى كه پرده ها كنار مى رود و نيرنگ ها فاش مى شود و به بن بست مى رسند به جاى آن كه بيايند و عذرخواهى كنند و در فكر جبران اين خطاى بزرگ برآيند، طلبكار مى شوند كه، چرا حكميّت را پذيرفتى؟!
به اين ترتيب امام(علیه السلام) با آنها اتمام حجت فرموده و سپس با سخن ديگرى، مطلب را براى آنها آشكارتر مى سازد. مى فرمايد: (به خدا سوگند! اگر من از پذيرش اين امر حكميّت سرباز مى زدم، متعهّد به لوازم آن نبودم و خداوند گناه آن را بر دوش من نمى گذاشت!)؛ «وَ اللهِ لَئِنْ أَبَيْتُهَا مَا وَجَبَتْ عَلَيَّ فَرِيضَتُهَا، وَ لاَ حَمَّلَنِي اللهُ ذَنْبَهَا».
اشاره به اين كه: اگر من در آغاز سخت با مسأله حكميّت مخالف بودم براى اين كه در برابر لوازم آن مسئوول نباشم. و گناه آن بر دوش من سنگينى نكند؛ چرا كه مسأله حكميّت سبب تقويت حاكميت جبّاران شام شد و خون هاى شهداى «صفين» را بر باد داد و طرفداران حق را ذليل و مأيوس كرد.
به دنبال آن مى افزايد: از سوى ديگر (به خدا سوگند! اگر آن را در پايان كار پذيرا شدم باز حق با من بود و قرآن با من است و به حقانيت من گواهى مى دهد از آن زمان كه با آن آشنا شده ام، هرگز از آن جدا نگشته ام)؛ «وَ اللهِ إنْ جِئْتُهَا إنِّي لَلْمُحِقُّ الَّذِي يُتَّبَعُ؛ وَ إنَّ الْكِتَابَ لَمَعِي، مَا فَارَقْتُهُ مُذْ صَحِبْتُهُ».
اشاره به اين كه، هنگامى كه ديدم در ميان شما در مسأله حكميّت چنان اختلافى افتاده كه اگر جلوى آن را نگيرم شما خودتان بر ضد يكديگر قيام مى كنيد و گروهى بر گروه ديگر شمشير مى كشد و اسباب بدبختى و رسوايى بزرگ فراهم مى شود، اين جا بود كه مجبور شدم و حكميّت را پذيرفتم.
و آنگهى، اگر در مسأله حكميّت قرآن، كار را به دست كسى مى گذاشتيد كه هميشه با قرآن بوده و از محتواى آن كاملاً آگاه است و به سراغ فرد ساده لوح و نادان و پستى همچون «ابو موسى اشعرى» نمى رفتيد، اين توطئه خنثى مى شد، و اگر زيان هايى داشت به حدّاقل مى رسيد؛ اما شما هم حكميّت را بر من تحميل كرديد، و هم ابو موسى اشعرى نادان را. و در اين دام بزرگ گرفتار شديد و حدّاكثر زيان هاى آن را پذيرفتيد.
حال حرف حساب شما چيست؟ آيا من بايد پاسخ گوى خلاف كاريهاى شما باشم؟ و جريمه جرايم سنگين شما را بپردازم؟
از آن چه در بالا گفته شد، نكات زير روشن مى شود:
1 ـ امام(عليه السلام) در اين بخش از سخنانش دو بار سوگند ياد كرده است. مخصوصاً در بخش دوّم با تاكيدهاى بيشتر تا نشان دهد كمترين كوتاهى از ناحيه او نبوده است.
2 ـ آنچه امام(عليه السلام) در اين دو سوگند بيان كرده دليلى بر ترديد آن حضرت در مسأله حكميّت نبوده است بلكه اشاره به دو حالت مختلف است. در آغاز سخت مخالف بود چون آن را فريب و نيرنگ خطرناكى مى دانست و بعد كه اصحاب و يارانش اختلاف كردند و گروه عظيمى از افراد بى خبر و نادان اصرار بر قبول حكميّت داشتند، براى پرهيز از ضايعات بيشتر، و دفع فتنه هاى فزونتر، تن به حكميّت داد. از اين رو، هم مخالفت اوّل حكيمانه بود و هم موافقت دوّم.
اما به هر حال، سخنان منطقى و پربار امام(عليه السلام) در اين زمينه كار خودرا كرد و گروه زيادى از «خوارج» در همان جا بيدار شدند و توبه كردند و از جنگ كناره گيرى نمودند، حتى در بعضى از تواريخ آمده اكثريت آنها به توبه كنندگان پيوستند.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.