پاسخ اجمالی:
«خوراج» جمعیتی گمراه و گرفتار تضادها و تناقض های فکری بودند و به کوچک و بزرگ رحم نمی کردند، و به تعبیر امام علی(ع) آنان شمشيرهايشان را بر دوش گذاشته و به هر بهانه اى خون مى ريختند. همانند کشته شدن «عبدالله بن خباب» فرزند صحابى پيامبر(ص) و همسر باردارش كه نمونه ديگرى از جنايات وحشتناك آنهاست اين در حالى است كه اگر يكى از آنها خوكى را مى كشت او را مصداق مفسد در ارض می دانستند.
پاسخ تفصیلی:
در تاريخ اسلام گروهى مانند «خوارج» ديده نمى شوند، متعصبانى كه زندگى آنها مملوّ از تضادّها و تناقض ها بود. به آسانى خون مى ريختند و بر صغير و كبير و حتى بچه ها در شكم مادرانشان رحم نمى كردند همان گونه كه مولا علی(عليه السلام) در خطبه 127 نهج ابلاغه به آنها فرمود، شمشيرهايشان را بر دوش گذارده بودند و به هر بهانه اى خون مى ريختند. در منطقه حاكميت آنان كه خوشبختانه ديرى نپاييد، هيچ كس در امان نبود، گويى آنها مالكان بودند و مردم بردگان متخلّف، كه آنها به خود اجازه مى دادند هر تصميمى درباره آنان بگيرند مرگ، حيات، شكنجه و آزادى.
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه چنين آورده است:
هنگامى كه «خوارج» عازم «نهروان» بودند دو نفر را ديدند يكى مسلمان و ديگرى مسيحى، مسلمان را كشتند زيرا او را پيرو افكار خود نمى دانستند و كافر و مرتد مى شمردند و مسيحى را نوازش كردند، بدين سبب كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) درباره اهل ذمه سفارش به نيكى كرده بود.
«واصل بن عطا» كه از دانشمندان معروف عصر خود بود، به اتفاق جمعى از يارانش به راهى مى رفتند از دور گروهى از «خوارج» را ديدند سخت احساس خطر نمودند. «واصل» به ياران خود گفت: اگر آنها سؤالى كردند، جواب را به من حواله دهيد و شما ساكت باشيد. هنگامى كه با آنها ملاقات كردند
«خوارج» از «واصل» و همراهانش پرسيدند: شما بر كدام مذهب هستيد؟ «واصل» گفت: ما گروهى مشرك هستيم كه به شما پناه آورده ايم تا كلام خدا را از زبانتان بشنويم و با احكام و معارف اسلام آشنا شويم. آنها گفتند: ما شما را به پناه خود پذيرفتيم.
«واصل» گفت: پس احكام خدا را به ما بياموزيد، آنها شروع كردند احكام خدا را به آنان آموختن.
«واصل» گفت: من و همراهانم دين اسلام را پذيرفتيم اكنون ما را به جايگاه امن خود برسانيد چون قرآن شما مى گويد: «وَ إنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِيْنَ اسْتَجارَكَ فَإجِرْهُ حَتّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللهِ ثُمَّ اَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ»(1)؛ «هر گاه يكى از مشركان از تو پناه جويد به او پناه ده تا كلام خدا را بشنود، سپس او را به محل امنش برسان). آنها به يكديگر نگاه كردند و سپس گفتند: درست است، حق همين است سپس آنان را همراهى كردند تا از منطقه قلمرو «خوارج» سالم بيرون روند.(2)
داستان سربريدن «عبدالله بن خبّاب» فرزند صحابى معروف پيامبر(صلى الله عليه وآله) و همچنين كشتن همسر باردارش كه در بسيارى از تواريخ آمده است، نمونه ديگرى از جنايات وحشتناك آنهاست. اين در حالى بود كه اگر يكى از آنها خوكى را مى كشت بر او اعتراض مى كردند كه اين مصداق فساد در ارض است و تو مفسد در ارض هستى.(3)
به نظر مى رسد جهل و نادانى و تعصب و بدآموزى و خود بزرگ بينى، از عوامل اصلى به وجود آمدن اين گروه سفاك و خون ريز و جنايت پيشه بود. آيا سزاى آنها اين نبود كه با حملات پى درپى و مؤثر لشكر على(عليه السلام)، بعد از اتمام حجت كافى و توبه افراد فريب خورده، بقيه همگى نابود شوند آن گونه كه در «نهروان» اتفاق افتاد؟!(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.