پاسخ اجمالی:
«بنى اميّه» طايفه اى از قريش بودند كه به «اميّة بن عبد شمس بن عبد مناف» انتساب پيدا مي كردند. آنان از سرسخت ترين دشمنان اسلام و آتش افروزان اصلى بسيارى از جنگ ها در عصر پيامبر(ص) بودند كه تا آخرين نفس از هيچ تلاشي براى نابودى اسلام فرو گذار نكردند؛ ولى نقشه هاى شان به لطف خدا نقش برآب شد و سرانجام در نهايت ذلّت، تسليم اسلام شدند. بني اميه از سال 40 هجري در شام به حكومت رسيدند و طي 80 سال سلطنت ننگين خود، مرتكب جنايات زيادي شدند كه تاريخ از ذكر آنها شرم نموده است.
پاسخ تفصیلی:
«بنى اميّه»، طايفه اى از قريش هستند كه به «اميّة بن عبد شمس بن عبد مناف» منسوبند. ابوسفيان كه از نواده هاى اميّه است، سرسخت ترين دشمن اسلام بود و آتش افروز اصلى بسيارى از جنگ هاى عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله) محسوب مى شود كه تا آخرين نفس آنچه مى توانست براى نابودى اسلام تلاش و كوشش كرد؛ ولى نقشه هاى او به لطف پروردگار نقش برآب شد و سرانجام در نهايت ذلّت، تسليم سپاه نيرومند اسلام گرديد و چون ظاهراً اسلام آورده بود، پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) از جنايات او صرف نظر كرد؛ ولى معروف اين است كه تا آخر عمر در باطن ايمان نياورد.
«ابن ابى الحديد» از «شَعبى» - که يكى از معاريف تابعين است - نقل مى كند: هنگامى كه عثمان به حكومت رسيد بنى اميّه به خانه او آمدند و خانه پُر شد؛ سپس درِ خانه را بستند، ابوسفيان كه در آن روز نابينا بود رو به آنها كرد و گفت: آيا شخصى غير از شما بنى اميّه در اينجا حضور دارد؟ گفتند: نه! سپس اين جمله مشهورش را بيان كرد: «يَا بَنِي أُمَيَّةَ تَلَقَّفُوهَا تَلَقُّفُ الْكُرَةِ! فَوَ الَّذِي يَحْلِفُ بِهِ أَبُوسُفْيَانُ! مَا مِنْ عَذَابٍ وَ لَا حِسَابٍ وَ لَا جَنَّةٍ وَ لَا نَارٍ وَ لَا بَعْثٍ وَ لَا قِيَامَةٍ»(1)؛ (اى بنى اميّه! گوى خلافت را برباييد [و آن را در ميان خود نگهداريد] قسم به كسى كه ابوسفيان به او سوگند مى خورد [گويا اشاره به بتها است!] نه عذابى در كار است و نه حسابى و نه بهشت و دوزخى و نه رستاخيز و قيامتى). همان سخنى كه نظير آن را معاويه در داستان مغيره و يزيد در اشعار معروفش بعد از مشاهده سر بريده امام حسين(عليه السلام) بيان كرد. دوران حكومت بنی امیّه از معاوية بن ابوسفيان در سال 41 هجرى آغاز و به مروان حمار يا مروان دوم كه چهاردهمين آنان است در سال 132 هجرى ختم مى شود.
حكومت امويان اگر چه در سال 132 هجرى منقرض گرديد؛ ولى پس از چندى، شخصى از همين خاندان در اندلس حكومتى تشكيل داد. توضيح اين كه: اندلس در سال هاى بين 91 تا 93 هجرى به وسيله مسلمين فتح شد و از اين تاريخ تا سال 138 مانند ديگر ممالك اسلامى، حكّامى كه از سوى خلفاى اسلامى فرستاده مى شدند آن سرزمين را اداره مى كردند. در سال 138 هجرى، عبدالرّحمن اوّل يكى از نواده هاى هشام بن عبدالملك دهمين حاكم اموى _كه از قتل عباسيان رهايى يافته بود_ پس از چند سال سرگردانى، از اوضاع در هم ريخته اسپانيا (اندلس) و اختلاف بربرها و قبايل عرب استفاده كرد و مصمّم شد در آن سرزمين به رغم دستگاه عبّاسيان، حكومتى براى خود تشكيل دهد. «عبد الرّحمن» و نسل او مدت دو قرن در آن سرزمين حكومت كردند تا اين كه در آغاز قرن پنجم، شورش و انقلابى در آنجا بر پا شد و اين حكومت سرنگون گشت.(2)
درباره آیه: «وَ إِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَاناً كَبِيراً»(3)؛ (ياد بياور زمانى را كه به تو گفتيم: پروردگارت احاطه كامل به مردم دارد و ما آن رؤيايى را كه به تو نشان داديم، فقط براى آزمايش مردم بود؛ همچنين شجره ملعونه را كه در قرآن ذكر كرده ايم. ما آنها را بيم داده [و انذار] مى كنيم؛ امّا جز طغيان عظيم، چيزى بر آنها نمى افزايد)، جمعى از مفسّران شيعه و اهل سنّت نقل كرده اند كه اين خواب اشاره به جريان معروفى است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در خواب ديد ميمون هايى از منبر او بالا مى روند و پايين مى آيند، بسيار از اين مسأله غمگين شد، آن چنان كه بعد از آن، كمتر مى خنديد. (اين ميمون ها را به بنى اميّه تفسير كرده اند كه يكى بعد از ديگرى بر جاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نشستند در حالى كه از يكديگر تقليد مى كردند و افرادى فاقد شخصيّت بودند و حكومت اسلامى و خلافت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) را به فساد كشيدند).
فخر رازى در تفسير خود، روايتى در اين زمينه از ابن عبّاس مفسّر معروف اسلامى نقل مى كند. همچنين در حديثى از عايشه نقل شده كه رو به مروان كرد و گفت: «لَعَنَ اللّهُ أَبَاكَ وَ أَنْتَ فِي صُلْبِهِ فَأَنْتَ بَعْضُ مَنْ لَعَنَهُ اللّهُ»(4)؛ (خدا پدر تو را لعنت كرد در حالى كه تو در صلب او بودى؛ بنابراين، تو بخشى از كسى هستى كه خدايش لعن كرده است!).
علاوه بر آيه فوق، در تفسير آيه 26 سوره ابراهيم نيز، مطابق بعضى روايات، «شجره خبيثه» به «بنى اميّه» تفسير شده است.(5)
در كتاب «كنزالعمّال» كه از مجامع روايتى اهل سنّت است، روايت شده كه: «روزى ابوبكر با ابوسفيان در افتاد و با خشونت او را مذمّت نمود. پدرش ابوقحافه به وى گفت: با ابوسفيان بدين گونه سخن مى گويى؟! گفت: اى پدر! خداوند به سبب اسلام، خانواده هايى را بالا برد و اعتبار بخشيد و خانواده هايى را به زمين زد و از اعتبار بيانداخت. خاندان من از جمله خانواده هايى است كه خدا آن را بالا برد و خاندان ابوسفيان از آن خانواده هايى است كه خدا بر زمينشان زده است».(6)
از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود: «نخستين كسى كه سنّت مرا دگرگون مى سازد، مردى از بنى اميّه است».(7)
و نيز فرمود: «پس از من چه رنجها و مصيبت هايى همچون كشتار و آوارگى از سوى بنى اميّه به اهل بيتم وارد آيد و در ميان خويشاوندان ما، از همه سرسخت تر در بُغض و عداوت با ما، بنى اميّه اند و بنى مغيره و بنى مخزوم!».(8)
از اميرالمؤمنين(عليه السلام) روايت شده كه: «هر امّتى را آفتى باشد و آفت اين امّت بنى اميه است!».(9)
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در بعضى از خطبه هاى نهج البلاغه به بنى اميّه و تباهكارى هاى آنان و مفاسدى كه براى اسلام و مسلمانان به وجود آوردند، اشاره نموده است. خطبه هاى 77 و 93 و 98 از اين دسته اند.
حضرت على(عليه السلام) در خطبه 93 به صراحت حكومت بنى اميّه را به عنوان بزرگترين و وحشتناك ترين فتنه ها بر امّت اسلام معرفى مى كند و آن را فتنه اى كور و تاريك مى داند: «أَلَا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ...».(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.