پاسخ اجمالی:
«ذكر» خداوند و ياد اسماي حُسنی و مظاهر او، هم در «عقل نظري» ظهور دارد و هم در «عقل عملي»؛ زيرا هم معرفت خدا ذكر اوست و هم محبّت او، هم علم الهي ياد اوست و هم تخلق به اخلاق او و امتثال دستورها و اجتناب از نواهي او ذكر او است. پس هر چه سبب حضور خدا و اسما و صفات او است ذكر حق است. بنابراين، عنوان ذكر، وجه مشترك دو بال پرواز علم و عمل است، لذا مي توان امر به كثرت ذكر را با تداوم اشتغال علوم الهي امتثال كرد، همان طور كه مي توان آن را با استمرار اشتغال اعمال يا اخلاق ديني اطاعت نمود.
پاسخ تفصیلی:
ذكر خداوند و ياد اسماي حُسنی و مظاهر او، هم در عقل نظري به عنوان انديشه الهي ظهور دارد و هم از عقل عملي به عنوان گرايش ديني تجلّي مي كند؛ زيرا هم معرفت خدا ذكر اوست و هم محبّت او، هم علم الهي ياد اوست و هم تخلق به اخلاق او و امتثال دستورها و اجتناب از نواهي او ذكر او است، چون هر چه سبب حضور خدا و اسما و صفات او است ذكر حق است و در اين جهت هم شعبه هاي علمي سهم بسزايي دارند و هم شعبه هاي عملي.
بنابراين، عنوان ذكر، وجه مشترك دو بال پرواز علم و عمل است، لذا مي توان امر به كثرت ذكر را كه در آيه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثيراً»(1) بازگو شده، با تداوم اشتغال علوم الهي امتثال كرد، همان طور كه مي توان آن را با استمرار اشتغال اعمال يا اخلاق ديني اطاعت نمود؛ چنانكه مي شود با توزيع وقت و اختصاص پاره اي از آن، جهت فراگيري معرفتهاي ديني و اختصاص پاره اي از آن، براي تحصيل ملكات اخلاقي و فضايل عملي امتثال كرد و نيز مي توان آياتي كه زياد يادكنندگان خدا را معرفي مي كند يا آنان را مي ستايد و براي آنان پاداش بيان مي كند شامل سه گروه ياد شده دانست يعني گروهي كه قسمت مهم وقت خود را با اخلاص، صرف فراگيري علوم ديني مي كنند و گروهي كه بخش مهم فرصت خود را به تحصيل ملكات اخلاقي مصروف مي دارند و گروه سومي كه اوقات خود را توزيع كرده و پاره اي از آن را صرف علم دين و پاره ديگر آن را مصروف تأمين اخلاق و اعمال عبادي مي كنند همگان را مصداق آيات مزبور دانست.
غرض آنكه؛ هم در اِنشا و هم در اِخبار ميتوان توسعه قايل شد و تمام گروه هاي ياد شده را مشمول ذاكرين كثير دانست و مصداق امتثال كنندگان امر به ذكر فراوان تلقي نمود كه در يكي [وصف] اِخبار مطرح است و در ديگري [امر] انشاء. لذا مرحوم ملا محمد تقي مجلسي (مجلسي اول) در شرح «من لايحضره الفقيه» ضمن نقل حديثِ رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) «ارْتَعُوا فِي رِيَاضِ الْجَنَّةِ. فَقِيلَ لَه(صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ مَا رِيَاضُ الْجَنَّةِ َ فَقَال(صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) حَلَقُ الذِّكْرِ»؛ يعني در مرغزارهاي بهشت بهره هاي تغذيه اي ببريد، به آن حضرت گفته شد بوستان هاي بهشت چيست؟ فرمود: انجمن ذكر، مي گويد: متعارف از حلقه هاي ذكر، همان انجمن درس و تعليم است و گفته شده مراد از آن، حلقه هاي موعظه و اندرز است؛ زيرا تذكّر در آن منتشر است، ولي معناي عام و جامع كه هر دو قسم را شامل شود اولي و سزاوارتر است، در صورتي كه علم و درس با هدف ذكر الهي و تحصيل رضاي او باشد(2) آنگاه اهميت استماع و حضور آگاهانه و مستعدانه در حلقه درس را يادآور شده و اين شعر را بازگو كرد:
اين سخن شير است در پستان جان *** بي كشنده شير كي آيد برون(3)
يعني آمادگي مستمع و حضور و ظهور استعداد درخشان و تشنه او به منزله اِمْتِصاص و مكيدن شير است كه از جان معلّم و روح استادِ شاگردپرور مي جوشد. براي تأمين چنين كثرتِ محمود و ممدوحي چاره جز اين نيست كه سالكِ ذاكر، تمام شئون ادراكي خود را از قبيل: احساس، تخيّل، توهم، تحت رهبري عقل نظري قرار دهد و تمام مراتب تحريكي خود را مانند جذب و دفع، شهوت و غضب، ارادت و كراهت، محبّت و عداوت و سرانجام تولّي و تبرّي تحت مراقبت ويژه عقل عملي واقع سازد تا تمام گزارش هاي علمي و گرايش هاي عملي او به نام و ياد خدا حاصل شود. چنين سالكي دائم الذكر است و هر دائم الذكري دائم الصلاة و هر دائم الصلاة از گزند هَلُوع بودن و آسيب جزوع و مَنوع بودن مصون خواهد بود.(4)
غرض آنكه؛ نيروهاي علمي و عملي انسانِ سالكِ ذاكر بايد به اِمامتِ عقل، انديشه ها و كوشش هاي خود را سامان بخشند، در اين حال اِمامتِ عقلِ ذاكر و رهبري عاقله اي كه به ياد خداي سبحان تصديق و تكذيب يا تولّي و تبرّي دارد به منزله سرايت روح ذكر در سراسر ابدان نيروهاي مادون است، آنگاه تمام قواي علمي و عملي سالكِ ذاكر به مثابه امت واحد به زعامت امام فارِدِ ذاكر به سر مي برند و بنيان مرصوص آنها از رَخْنه اهرمنِ جهل علمي و ديو و دَد جهالت عملي مصون خواهد بود. البته مقام والاي انسانِ سالكِ ذاكر كه جامع بين علم صائب و عمل صالح است مَنْبع ظهورِ عقل نظر و حضور عقل عمل خواهد بود و آن مرحله برين، ضامن انضمام دو عقل مزبور است اولاً، آنگاه هر كدام از دو عقل ياد شده اِمامتِ زير مجموعه خود را به عهده مي گيرد ثانياً؛ يعني در حقيقت قلّه هرم انسانِ سالكِ ذاكر را همان مقام جمع الجمعي وي تشكيل مي دهد كه مرحله حيات متألّهانه اوست؛ زيرا آن حقيقتِ جامع است كه امام ائمّه بوده و تمام شئون برجسته نفس انساني به او اقتدا مي كنند، آنگاه نيروهاي مادون، به امامت ساير قواي برجسته و با توسّل آنها و با استشفاع به آنها به مقام والاي حيات انساني راه دارند گرچه او مظهر خدايي است كه در عين علوّ و برجستگي، دنوّ و تواضع و فروتني دارد، چه اينكه در عين قُرب و نزديكي كاملاً بالا و بلند و دور است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ... ِ الَّذِي بَعُدَ فَلَا يُرَى وَ قَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوَى»(5)«الدَّانِي فِي عُلُوِّهِ، وَ الْعَالِي فِي دُنُوِّه»(6) چون انسانِ سالكِ ذاكر، خليفه خداست و خليفه، مظهر و آيتِ مُسْتَخلف عنه است و مُسْتَخلف عنْه داراي مقام جمع الجمعي و شئون زير مجموعه است، خليفه او ناچار اين چنين خواهد بود.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.