پاسخ اجمالی:
براى علاج «غضب»، علماء اخلاق و روان پزشكان امور علمى و عملى را ذكر كرده اند، مانند اینکه انسان به مفاسد غضب فكر كند كه موجب هتك حرمت، قتل، کینه توزی، حسد و ... مى شود که هر يك از این مفاسد براى هلاكت انسان كافى است؛ یا در ابتداى عصبانیت نفس را منحرف نماید، مثلا از آن مکان برود يا تغيير حالت دهد، اگر نشسته است برخيزد و بالعکس يا به ذكر خداوند مشغول شود. البته براى معالجه اساسى غضب بايد ريشه غضب مثل عُجب، تكبر، لجاجت، حُبّ نفس و ... را پیدا كرده و با آن مبارزه نمود.
پاسخ تفصیلی:
براى علاج «غضب» در همان حالت غضب و اشتعال آن، امورى علمى و عملى را علماء اخلاق و روان پزشكان ذكر كرده اند، مانند:
1ـ علاج علمى؛ آن است كه در مفاسد غضب فكر كند كه موجب هتك حرمت و نواميس مردم مى شود، گاه موجب قتل يا به خاك مذلّت نشاندن مظلومى مى گردد. گاهى باعث كينه توزى و حسد و غيره مى شود و اين مفاسد هر يكى براى هلاكت انسان كافى است.
2ـ علاج عملى؛ که عمده آن، انصراف و منحرف كردن نفس در ابتداى پيدايش اين حالت است؛ زيرا كه آتش را در مراحل ابتدائى به راحتى مى توان مهار كرد، تا اين شعله بيشتر مشتعل نشده خود را به وسائلى منصرف كند، يا به رفتن از آن محل يا به تغيير حالت، اگر نشسته است برخيزد و اگر ايستاده است بنشيند يا به ذكر خداوند مشغول شود؛ بلكه بعضى ذكر خدا را در حال غضب واجب دانسته اند.
در نزد امام باقر(عليه السلام) سخن از غضب به ميان آمد، فرمودند: «همانا انسان، غضبناك مى شود و راضى نمى شود تا داخل آتش شود، پس هر كسى كه غضب بر كسى كرد و ايستاده است زود بنشيند؛ زيرا اين عمل موجب رفتن وسوسه شيطان از او مى شود...».(1)
اما براى معالجه اساسى و ریشه ای غضب نيز علمای اخلاق فرموده اند: بايد ريشه غضب را جستجو كرده و با آن مبارزه نمود، گاهى عُجب، افتخار، تكبر، لجاجت، مزاح و غيره است؛ ولى عمده آنها به دو چيز برمى گردد:
يكى «حُبّ نفس» است، كه از آن حُبّ مال و جاه و شرف و حُبّ نفوذ اراده و بسط قدرت توليد مى شود، و اينها نوعاً اسباب هيجان آتش غضب مى گردد؛ زيرا انسانى كه داراى اين چنين محبت هائى است، به اين امور خيلى اهميت مى دهد و موقعيت اينها در قلبش بزرگ است و اگر مختصر مزاحمتى در يكى از اينها برايش پيش آمد كند و يا احتمال مزاحمت دهد، بى موقع غضب می كند و جوش و خروش می نمايد و مالك نفس خود نمی شود؛ ولى اگر تمايلش چندان شديد نباشد و به اين امور اهميت ندهد، سكونت نفس و طمأنينه حاصل از ترك حُبّ جاه و شرف و ساير شُعَبات آن نمی گذارد نفس برخلاف رويه و عدالت قدمى گذارد و انسان بى تكلّف و زحمت در مقابل ناملايمات بردبارى كند و عنان صبرش گسيخته نشود و اگر حُبّ دنيا از دلش ريشه كن شود و قلع اين ماده فساد بكلّى شود، تمام مفاسد نيز از قلب هجرت كند و تمام محاسن اخلاقى در مملكت روح وارد گردد.
و سبب ديگر از مهيّجات غضب آن است كه انسان غضب و مفاسد حاصل از آن را كه از اعظم قبائح و نقايص و رذائل است به واسطه جهل و نادانى، كمال گمان كند و از محاسن شمرد، چنانچه بعضى از جهّال، آنها را از جوانمردى و شجاعت و شهامت و بزرگى دانند و از خود تعريف ها و توصيفها كنند كه ما چنين و چنان كرديم و شجاعت را كه از اعظم صفات مؤمنين است، با اين صفت زشت اشتباه كند بايد بداند كه شجاعت غير از اين رذيله است و موجبات، مبادى، آثار و خواص آن نيز غير آن است.
مبدأ شجاعت، قوت نفس و طمأنينه آن و اعتدال و ايمان و قلّت مبالات به زخارف دنيا و پست و بلند آن است؛ ولى غضب از ضعف نفس و سستى ايمان و عدم اعتدال مزاج و محبت دنيا و خوف از دست رفتن لذائذ دنيوى است و در مورد آثار نيز، فردِ غضبناك در حال شدت و فوران غضب مثل ديوانه ها، عنان گسيخته شده و چون حيوانات درنده گشته و بدون ملاحظه عواقب امور و بدون رويه و حكم عقل حمله كند و افعال و اطوار زشت و قبيح از او صادر شود، مالك زبان و دست و پا و سائر اعضاى خود نباشد چشم و لب و دهان را به طورى زشت و بدتركيب كند كه اگر در آن حال آئينه به دست او بدهند، از زشتى صورت خود خجل و شرمسار گردد.
بعضى از اينها به حيواناتى بى شعور بلكه به جمادات غضب كنند هوا و زمين و برف و باد و باران و سائر حوادث را سبّ كنند، اگر خلاف مطلوب آنها جريان پيدا كند، گاهى بر قلم و كتاب و كاسه و كوزه غضب كنند، آنها را درهم شكنند يا پاره كنند، ولى شخص شجاع در تمام اين موارد برخلاف عمل كند، كارهايش از روى رويّه و ميزان عقل و طمأنينه نفس است، به موقع غضب كند و در موقع خود حلم پيشه كند. هر چيزى او را به غضب در نياورد و موقع غضب به كلى از كنترل خارج نمى شود و با تميّز و عقل انتقام كشد، مى فهمد از كه انتقام كشد و به چه اندازه و به چه كيفيت باشد و از كه عفو و اغماض نمايد و بطور كلى كارى كند كه پشيمانى ندارد.(2)
يكى از حكماء جمله بسيار ارزنده اى دارد كه قابل توجه است، او مى گويد: «لايَفِى عِزُّ الغَضَبِ بِذِلَّةِ الاِعتِذَارِ»(3)؛ (عزت غضب به ذلت معذرت خواهى برابرى نمى كند)، يعنى فرد غضبناك فكر مى كند با اين عمل عزّتى براى خود كسب كرده و خود را مى گيرد و به خود مى بالد، ولى اين عزّت در برابر ذلّتِ پشيمانى و عذرخواهى قابل مقايسه نيست، اصلا در اين عمل هر چه هست ذلت است و نزد اربابِ بصيرت عزّتى نيست.
مردى به نزد «ربيع بن زياد حارثى» آمد و گفت: «فلانى غيبت تو را كرده و به تو دشنام داده، او گفت: به خدا قسم من از كسى كه به او امر كرده خشمگين و غضبناكم، مرد گفت چه كسى به او امر كرده است؟ گفت: شيطان، دشمن خدا، او را گمراه كرد تا به گناهش وادارد و اراده كرد تا مرا بر ضد او غضبناك كند و مجازاتش كنم و به خدا آنچه را دوست دارد به او ندهم، خداوند گناهان ما و آن مردى را كه پشت سر من غيبت كرد و ناسزا گفت، بيامرزد».(4)
رسول گرامى(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «مَا تَجَرَّعَ عَبدٌ جُرعَةً اَفضَلُ عِندَ اللّهِ مِنْ جُرعَةِ غَيظٍ كَظَمَهَا لِلِّهِ اِبتِغَاءَ وَجهِ اللّهِ»(5)؛ (هيچ بنده اى جرعه اى نخورد كه با فضيلت تر باشد نزد خداوند از جرعه غيظى كه آن را براى خدا و رسيدن به رضاى او خورد و كظم غيظ نمود). در جاى ديگر فرمودند: «كسى كه كظم غيظ نمود، خداوند درون او را پر از ايمان گرداند».(6)
امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «بنده هيچ جرعه اى ننوشد نزد خداى عزوجل كه محبوبتر باشد از جرعه خشمى كه هنگام غيظ در دل بنوشد، بوسيله صبر يا خويشتندارى».(7) در جاى ديگر فرمودند: «از محبوب ترين راهها به سوى خداوند عزوجل دو جرعه است: يكى جرعه غضبى كه با حلم رد كنى و ديگرى مصيبتى كه با صبر دفع كنى».(8)،(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.