پاسخ اجمالی:
حالت تعادل در هر كارى و به خصوص در غذا خوردن پسنديده است؛ زیرا بى خوراكى، انسان را به سستى و ضعف مى كشاند و پرخورى علاوه بر اینکه اسراف است موجب بیماری های جسمی و روحی مى گردد. امیرالمؤمنین(ع) کم غذایی را از نشانه های متقین بر می شمارد؛ چرا که یکی از نتایج آن، صفای باطن و نورانیت قلب است و پیامبر(ص) پرهیز در خوراک را اصل و اساس در درمان جسم می دانند.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در فرازي از خطبه متقين در مورد بيان اوصاف ايشان مي فرمايد: «مَنْزُوراً أكْلُهُ[اُكُلُه]»(1)؛ ([مى بينى پرهيزکاران را كه] غذايش قليل و [بهره اش از دنيا] اندك است).
مولى علی(عليه السلام) در اين فراز به كم خورى پرهيزکاران به عنوان صفتى پسنديده اشاره مى كنند. كم خورى و اعتدال در غذا كه از عِفاف آنها سرچشمه مى گيرد مسئله ساده اى نيست، مسئله اى است داراى ابعاد گوناگون جسمى، اخلاقى، عبادى، اجتماعى و غيره.
پزشكان بسيارى از امراض را از پرخورى مى دانند؛ خصوصاً در عصر ما كه تلاش هاى جسمى كم شده و ماشين جايگزين نيروى انسانى شده است، اين عدم تحرك موجب جمع شدن چربي ها در بدن گرديده و كانونى از عفونت را به همراه مى آورد، اين زوائد بار قلب را سنگين و كار كليه را مشكل و به طور كلى سنگينى و ناتوانى بدن را به همراه دارد و «صُومُوا تَصِحُّوا»؛ (روزه بگيريد تا سالم باشيد) سرّش همين است چون كم خورى موجب سلامتى است. يكى از اطباء گفته بود: «تجربه بيست سال پزشكى من در مورد سلامتى انسان دو چيز است: فعاليت جسمانى و امساك در غذا».
سعدى در گلستان می گويد: «يكى از ملوك عجم، طبيبى حاذق را به خدمت محمد مصطفى(صلى الله عليه وآله) فرستاد، سالى در ديار عرب بود و كسى تجربه پيش او نياورد و معالجه از وى نخواست. پيش پيغمبر(صلی الله علیه و آله) آمد و گله كرد كه بنده را براى معالجه اصحاب فرستاده اند و در اين مدت كسى به من التفات نكرد تا خدمتى كه بر بنده معين است به جا آورم. حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) فرمود: اين طائفه را طريقتى است كه تا اشتها غالب نشود نخورند و هنوز اشتها باقى بوده كه دست از طعام بردارند. حكيم گفت: اين است موجب تندرستى، زمين ببوسيد و رفت».(2)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مي فرمايند: «المِعْدَةُ رأسُ كُلِّ دَاءٍ وَ الحَمِيَّةُ رَأسُ كُلِّ دَوَاءٍ»؛ (معده اساس هر بيمارى و پرهيز ريشه و سرآمد همه دواها است).
اين از نظر پزشكى، امّا از نظر اخلاقى نيز معلمين و اساتيد اخلاق و رهروان راه حقيقت مرتباً و بدون استثناء سفارش و توصيه مى كنند كه كم بخوريد تا نورانيت قلب و صفاى باطن پيدا كنيد، نه اين كه به قدرى نخوريد كه به ضعف كشيده شويد و به بيمارى مبتلا گرديد و به تعبير عاميانه آن قدر عقب رويم كه از آن طرف بيفتيم؛ بلكه مراد آنها، پرهيز از پرخورى است. همينطور كه پرخورى مانع تحرك و كار و عبادت است، كم خورى كه مايه ضعف شود نيز مانع تحرك و عبادت مى باشد. از اين رو حضرت علي(عليه السلام) از جمله صفات متقيان، كم خوراكى را مى شمارند، نه بى خوراكى را، زيرا قوام جسم و بدن و روح انسان خوراك و غذا است.
حالت تعادل در هر كارى و به خصوص در غذا خوردن پسنديده است، نه بى خوراكى و نه پرخوراكى كه به اسراف و تبذير منجر شود، بى خوراكى انسان را به سستى و ضعف مى كشاند و پرخورى موجب اسراف مى گردد و اسراف كنندگان اهل آتشند؛ «أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ»(3) و همچنين پرخورى باعث تبذير مى شود و اهل آن، برادران شيطان هستند؛ «إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ».(4) دین اسلام جامع ترین و کامل ترین ادیان است و باید به تمام شئون انسان رسیدگی کند. جامع ترین و کوتاه ترین تعریف درباره دین و مذهب این است که دین، آئین حیات و آئین زندگی است. این تعریف از قرآن قابل استفاده است: «يَا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اِسْتَجِيبُوا لِلِّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُم...»(5)؛ (اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا و رسول او را هنگامى كه شما را به سوى آنچه به شما حيات و زندگى مى بخشد دعوت مى كنند، اجابت كنيد).
خدا و رسول، ما را به چيزى دعوت مى كنند كه ما را حيات مى بخشد و اين حيات اعم از مادى و معنوى است، از اين رو بايد هم به امور زندگى مادى و دنيوى كه خوردن و آشاميدن است برسد و هم به امور معنوى و اخروى بپردازد(6) و بحث ما در اين فراز راجع به قسمت اول و يكى از مسائل زندگى مادى است كه بى ارتباط با زندگى اخروى نيست.
كتاب «مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة»(7) رواياتى را از بزرگان دين نقل مى كند كه به آنها اشاره مى كنيم: نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمودند: «فرزند آدم ظرفى را پر نكرد كه بدتر از شكمش باشد[؛ زيرا مايه قساوت قلب و بدبختى انسان است]». حضرت داود(عليه السلام) فرمود: «تَرْكُ لُقْمَةٍ مَعَ الضَّرُورَةِ اِلَيْهَا أَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ قِيامِ عِشْرِينَ لَيلَةً»؛ (ترك كردن لقمه اى با اين كه به آن نياز است، نزد من از عبادت بيست شب محبوب تر است).
آرى اين پيامبر الهى، به اثر آن لقمه آگاه تر است، تا ما كه بى خبريم گاه آن لقمه اثرى مى گذارد كه عبادت بيست شب نمى تواند اثر آن را خنثى كند.
رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «مؤمن در يك معده چيزى مى خورد و منافق در هفت معده». به اصطلاح مؤمن يك شكم مى خورد و منافق هفت شكم! و اين كنايه از كم خورى مؤمن و پرخورى منافق است. در حديثى ديگر فرمودند: «واى بر مردم از «قَبْقَبَيْنْ» سؤال شد مراد از دو قبقب چيست؟ فرمودند: شكم و فرج [كه اشاره به شهوت جنسى است]».
عيسى بن مريم(عليهما السلام) فرمود: «قلبى مريض نمى شود به شديدتر از قساوت، و نفسى مريض و بيمار نمى گردد به سخت تر از بُغْضِ گرسنگى و اين دو بيمارى دو مهارند براى مطرود شدن و دور گشتن از رحمت الهى و نزديك شدن به شقاوت و گمراهى».
نخستين قدم براى مهيا شدن در مسير سير و سلوك، پرهيز كردن از خوردن بيش از حدّ لازم است تا بتوان همیشه خود را مهياى خضوع و خشوع و عبادت نمايد.
در مقدار خوردن و اعتدال در آن، بايد مثل همه كارها به اسوه هاى اخلاق و راهيان راه الهى توجه كرد، پيامبران و اوليائى كه با روش و سير خود، راه را به ما نشان مى دهند.
مولى على(عليه السلام) در نهج البلاغه(8) در مورد چند پيامبر بزرگوار الهى چنين مى فرمايد: در مورد حضرت موسى كليم اللّه مى فرمايد: آن حضرت مى گفت: «رَبِّ إِنِّى لِمَا أَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ»(9)؛ (پروردگارا! به آنچه از خير و نيكوئى برايم فرستادى فقير و محتاجم).
سوگند به خدا که موسى(عليه السلام) از خدا نخواسته بود، مگر نانى را كه بخورد؛ زيرا گياهِ زمين را مى خورد و به جهت لاغرى بيش از اندازه، سبزى گياه از زير پوست او ديده مى شد.
درباره حضرت داود(عليه السلام) كه صاحب مزامير و زبور و خواننده اهل بهشت است مى فرمايد به دست خود از ليف خرما زنبيل مى بافت(10) و به همنشينان خویش مى گفت: كدام يك از شما در فروختن آنها مرا كمك مى كنيد[شايد مرادش اين بود كه كداميك مى خريد؟] و از بهاى آنها براى خود غذا تهيه مى كرد كه يك عدد نان جو بود.
در مورد حضرت عيسى بن مريم(عليه السلام) مى فرمايد: سنگ را پشتى خود قرار داده و لباس خشن مى پوشيد و طعام سفت مى خورد و خورش او گرسنگى بود(11) و چراغ او در شب روشنائى ماه بود و سايه بان او مشرق و مغرب زمين بود، يعنى جائى بود كه آفتاب مى تابيد و خانه اى براى سكونت نداشت[ممكن است مراد از مشرق صبح و مغرب عصر باشد چنانكه مرحوم خوئى ذكر كرده است] و ميوه و سبزى خوشبوى او گياهى بود كه زمين براى چهارپايان مى روياند، نه زنى داشت كه او را به فتنه و تباهكارى افكند و نه فرزندى كه او را اندوهگين سازد و نه دارائى كه او را از توجه به خدا بازدارد و نه[به دنيا و اهل آن] طمعى كه او را خوار كند، مركب او دو پا بود[پياده راه مى رفت] و خدمتكار او دو دستش[بود و هر كارى را خود انجام مى داد].
در مورد پيامبر خاتم نبى اكرم(صلی الله علیه و آله) نيز مى فرمايد: لقمه دنيا را به اطراف دندان مى خورد [نه به پُرى دهان؛ يعنى در دنيا زيادتر از آنچه را كه ناچار به استفاده بود، فرا نمى گرفت و يا مراد از به اطراف دندان خوردن، اين است كه غذاى سخت و خشك مثل نان خشك مى خورد، كه با دندان هاى محكم آسيا جويده و خُرد مى شود نه چيزهاى نرم كه با تمام دهان خورده مى شود] و دنيا را به گوشه چشم نمى نگريست[مثل آدم هائى كه حسرت آن دارند و دل به آن بسته اند]، از جهت بدن لاغرتر و از جهت شكم گرسنه ترين اهل دنيا بود، دنيا به او پيشنهاد شد[خداوند نيز بوسيله جبرئيل اختيار كردن دنيا را به او پيشنهاد فرمود](12) از قبول آن امتناع نمود... او بر روى زمين[بى آنكه سفره اندازد] غذا مى خورد(13) و مانند نشستن بنده مى نشست[دو زانو مى نشست و پا روى پا نمى انداخت](14). به دست خود پارگى كفشش را دوخته و جامه اش را وصله مى كرد و بر خر برهنه سوار مى شد و پشت سر خويش ديگرى را سوار مى كرد... .
مرحوم خوئى در شرح كلمات فوق در مورد حضرت موسى(عليه السلام) مى گويد: وقتی که از شهر فرعون به حال ترس خارج شد، بدون مركب و توشه بود، گاه زمين مى خورد و گاه بلند مى شد، تا اين كه به زمين «مدين» رسيد و فاصله شهر فرعون و [مدين] سه روز و به قولى هشت روز بوده، با پاى برهنه خارج شد... و در مدت سفرش به جز گياه صحرا و روئيدني هاى زمين چیز دیگری نخورد.
مرحوم خوئى در مورد حضرت عيسى(عليه السلام) مى گويد: در «عدّة الداعى» از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده كه فرمودند: «در انجيل آمده كه عيسى(عليه السلام) گفت: خدايا در صبح گرده نانى از جو و در عصر نيز گرده نانى از جو روزيم گردان، و بيشتر از اين به من مده كه طغيان مى كنم».
سپس در مورد ابراهيم خليل اللّه گويد: «لباسش پشمين و غذايش از جو بود [مثل نان جو] و حضرت يحيى بن زكريا(عليهما السلام) لباسش از ليف خرما و غذايش برگ درخت بود، سليمان(عليه السلام) نيز غذايش را از طريق زنبيل بافى با ليف خرما مانند پدرش به دست مى آورد».(15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.