پاسخ اجمالی:
ایشان در بيان اوصاف متقین مي فرمايد: «روشني چشمش در چيزي است كه زوال در آن راه ندارد». به عقیده شارحین سه احتمال در معنای «امور باقى و زوال ناپذير» وجود دارد: 1- مراد خداوند است؛ زیرا می دانند همه چیز غیر از خدا نابود می شود. 2- منظور نعمت های دائمی بهشت است. 3- منظور فضایل و کمالات نفسانی انسان است.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در بخشي از خطبه متقين در بيان اوصاف آنها مي فرمايد: «قُرَّةُ عَينِهِ فِيمَا لَايَزُولُ»؛ (روشني چشمش در چيزي است كه زوال در آن راه ندارد). از كلمات شارحين نهج البلاغه استفاده مى شود كه سه احتمال در معنای «امور باقى و زوال ناپذير» وجود دارد:
1ـ مراد خداوند متعال است؛(1) خداوند لايزالی كه «كُلُّ شَىْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ»(2) لذا دل به او و محبت او بسته اند، و به مقتضاى اينكه مُحِبّ به دنبال محبوب است و هر چه او گويد و هر چه او خواهد عمل مى كند، از اين رو خداوند را براى خودش مى خواهد نه براى ثواب و بهشتش، او را عبادت مى كند چون او را اهل عبادت يافته است نه به خاطر شوق به بهشت و خوف از آتش جهنمش، چنانكه مولى المتقين علی(عليه السلام) يكى از اينها است كه فرمود: «لَمْ اَعبُدهُ خَوفاً وَ لَا طَمَعاً لَكِنِّى وَجَدتُهُ اَهلاً لِلعِبَادَةِ فَعَبَدْتُهُ»(3)؛ (عبادت به خاطر خوف [از آتش] و طمع [به بهشت] نكردم؛ بلكه او را اهل عبادت يافتم و عبادتش كردم).
اينها مقربين درگاه ربوبى هستند، چنانكه در روايتى آمده كه: «حضرت عيسى(عليه السلام) بر سه نفر گذر كردند كه بدن هايشان نحيف و رنگشان پريده بود، فرمود: چه به شما رسيده؟ گفتند: خوف از آتش، فرمود: بر خداوند است كسانى را كه از او مى ترسند ايمن كند. سپس عبور كرده به سه نفر ديگر رسيد كه از نظر لاغرى و تغيّر رنگ بدتر از سه تاى اولى بودند، فرمودند: چه به شما رسيد؟ گفتند: شوق به بهشت، فرمود: بر خدا است كه حاجت اميدوار به خود را، اعطا كند، سپس به سه نفر ديگر رسيد كه حالشان بدتر از ديگران بود و نور از سيمايشان نمودار بود، فرمود: چه رسيده به شما؟ گفتند: حُبّ خداوند عزوجل. فرمود: «اَنْتُمُ المُقَربون»؛ (شما مقربان درگاه خدائيد) و اين جمله را سه بار تكرار نمودند».(4)
يكى از عارفين گفته است: من راضى نيستم كه مثل اجير فرومايه اى باشم كه اگر به او اجرت داده شد راضى و خشنود شود، و اگر به او داده نشد ناراحت و غمگين شود، من او را براى خودش دوست دارم. «اِنَّمَا اُحِبُّهُ لِذَاتِهِ».
يكى از شعرا گفته:
فَهِجْرُهُ اَعْظَمُ مِنْ نَارِه *** وَ وَصْلُهُ اَطيَبُ مِنْ جَنَّتِهِ
(ترك كردن و دورى از او بدتر و ناراحتيش عظیم تر از آتش او است، و رسيدن به او بهتر از رسيدن به بهشت او است). و اين همان است كه مولى الموحدين علی(عليه السلام) در دعاى كميل مى فرمايد: «اِلَهِى وَ سَيِّدِى وَ مَولَاىَ وَ رَبِّى صَبَرتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيفَ اَصبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ وَ هَبْنِى صَبَرتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلَى كَرَامَتِكَ»؛ (خداى من و آقاى من و مولاى من و پروردگار من، گيرم كه بر عذاب تو صبر كردم، چگونه بر دورى تو صبر كنم، بر فرض بر گرمى آتش تو صبر كردم، چگونه بر دورى از كرامت تو و نظر بر آن صبر كنم!).
آنها در فراق از خداوند مى سوزند و به قول شاعر:
يَقُلون اِنَّ المَوتَ صَعْبٌ عَلَى الفَتى *** مُفارَقَةُ الاَحْبابِ و اللّه اَصعَب(5)
(مى گويند مرگ بر جوان سخت است، به خدا قسم دورى دوستان سخت تر و مشكل تر است) و چه دوستى بالاتر و بزرگتر از خداوند كه دوستيش چون خودش زوال ناپذير است؟!
2ـ نعمت هاى بهشتى؛ زيرا آنها زوال ناپذير و دائمى هستند و نعمت هاى دنيوى و عالم ماده فناپذير است.(6)
3ـ كمالات نفسانى؛ كه باقى ماندنی است مثل علم و حكمت و مكرمت هاى اخلاقى و اعمال صالح كه سعادت دائمى و لذت ابدى را به همراه دارد و در مقابل بى اعتنائى آنها به زينت هاى دنيوى است كه از حدّ و مرز دنياى پست فراتر نمى رود، به خلاف كمالات و اعمال صالح كه تا آخر همراه انسانند.(7)،(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.