پاسخ اجمالی:
اقطاب از نظر صوفيه اختيارات فوق العاده وسيعى دارند تا آنجا كه «منصور على شاه» كه خود از اقطاب صوفيه بوده مى نويسد: «حدود ادعاى قطب ده ماده است: 1- من داراى همان باطن ولايت هستم كه خاتم الانبياء(ص) داشت! 2- من از قيود طبع و نفس آزادم! 3- من در عقايد خودم آزادم! 4- من هميشه حاضر و ناظر احوال قلبى مريدم! 5- من تقسيم كننده بهشت و دوزخم! و ...».
پاسخ تفصیلی:
اقطاب از نظر صوفيه اختيارات فوق العاده وسيعى دارند تا آنجا كه نويسنده «استوارنامه» كيوان قزوينى ملقب به «منصور على شاه» كه زمانى خود از اقطاب صوفيه بوده است، مى نويسد «حدود ادعاى قطب ده ماده است:
اوّل: آنكه من داراى همان باطن ولايت هستم كه خاتم الانبياء(صلى الله عليه و آله) داشت و به نيروى آن تأسيس احكام تصوف را نمود! الا آنكه او مؤسس بود و من مروج و مدير و نگهبانم!
دوم: اينكه مى توانم عده اى را تكميل كنم به طورى كه روح قبايح را در تن آنها بميرانم يا از تن آنها بيرون كرده، به تن ديگران [كفار] بيندازم!
سوم: آنكه من از قيود طبع و نفس آزادم.
چهارم: آنكه همه عبادات و معاملات مريدان بايد به اجازه من باشد!
پنجم: هر اسم را كه من به مريدان تلقين كنم و اجازه دهم به دل يا به زبان بگويند، آن اسم خدا مى شود و بقيه از درجه اعتبار ساقط است!
ششم: آنكه معارف دينى و عقايد قلبى اگر با امضاى من باشد مطابق واقع است و الا عين خطا است!
هفتم: آنكه من مفترض الطاعة و لازم الخدمة و لازم الحفظ هستم!
هشتم: من در عقايد خودم آزادم!
نهم: من هميشه حاضر و ناظر احوال قلبى مريدم!
دهم: من تقسيم كننده بهشت و دوزخم!».(1)
البته اين عقايد همه فرق صوفيه نيست، اما منظور اين است كه اجمالا بدانيد چه اختيارات و مقاماتى براى اقطاب قائل هستند.
صوفيان حق هيچ گونه چون و چرا در برابر دستورات مرشد و قطب ندارند و كوچكترين مقاومتى در برابر آنها در حقيقت «ارتداد!» محسوب مى شود و شايد عنوان «سر سپرده» نيز به همين مناسبت گفته مى شود، يعنى همه چيز خود را به يك بار در طبق اخلاص گذارده و در اختيار قطب و مرشد قرار مى دهند و سر به آستانش مى سپارند.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.