پاسخ اجمالی:
آيات زيادى در قرآن تقوى و اهميت آن را مورد بررسى قرار داده است. قرآن تقوى را زمينه پذيرش هدايت و متّقين را شايسته آن مى داند و آن را زمينه مصاحبت با خودش معرفى مى نمايد. تقوى را موجب ازدياد بركات ارضى و سماوى و عامل مؤثر در بهبود اقتصاد می داند. تقوی را برای عبور از صراط بهترین توشه دانسته و می گوید: ارزش انسان به تقوای اوست و وارثان بهشت اهل تقوی هستند و... .
پاسخ تفصیلی:
آيات زيادى در قرآن تقوى و اهميت آن را مورد بررسى قرار داده که ما فقط به هفت آيه از آنها بسنده مى كنيم:
1. «ذلكَ الكِتابُ لارَيْبَ فيه هُدىً للمُتَّقين»(1)؛ (اين كتاب [يعنى قرآن] شك و ريبى در آن نيست و هدايتگر متقين است). خداوند در اين آيه، تقوى را زمينه پذيرش هدايت و متّقين را شايسته آن مى داند.
اگر سؤال شود ما به سوى قرآن مى رويم تا متقى شويم، و بعد از تحصيل ملكه تقوى ديگر لازم نيست به آن رجوع كنيم؛ زيرا اين رجوع اگر براى تحصيل ملكه تقوى باشد تحصيل حاصل است. جواب مى دهيم كه تقوى يك حقيقت مشككه و داراى مراحل مختلفى است؛ همان گونه كه نور داراى مراتب مختلفى است (40 وات، 60 وات، 100 وات و غيره)، حداقل مرتبه تقوى، تسليم حق بودن است اگرچه عقيده به خدا و پيغمبر نداشته باشد، و كسى اين مرتبه اول را دارد كه لااقل جستجوگر باشد، و طالب حق، افرادى مثل ابوجهل حداقل درجه تقوى را هم نداشتند؛ زيرا در كنار درياى عظيم معارف حقّه بودند و هر روز جوشش اين حقايق را از ميان دو لب پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى ديدند، ولى استفاده نمى كردند، در عوض كسانى هم بودند و هستند و خواهند بود كه مثلاً بعد از حدود 1400 سال با اين كه دورافتادگان از اين دريا بودند، ولى حقايق را از ميان امواج هوا گرفتند، و به پيامبرِ نديده ايمان آوردند.
پس مراد از متقين در آيه كسانى هستند كه لااقل زمينِ جان آنها شوره زار نباشد، و حداقل تقوى را داشته باشند و آماده پذيرش حق گردند و هرچه بيشتر به قرآن رجوع كنند روزنه وسيع ترى از نور هدايت به قلب و زمينِ تاريك وجود آنها مى تابد، تا در نهايت تمام وجود آنها نورانى مى شود به نور الهى كه فرمود: «اللّه نور السماوات و الارض».
اگر كسى بگويد هدايت تشريعىِ خداوند براى كافر و مسلمان است، چرا اينجا مى فرمايد براى متقين است؟ مى گوييم بله، هدايت تشريعى براى همه است، امّا نظر اين آيه به پذيرش و تأثر انسانهاست، كسانى از اين هدايت بهره مى برند كه حداقل مراتب تقوى را دارا باشند.
2. «وَ اعْلموُا اَنَّ اللّه مَعَ المُتَّقين»؛ (بدانيد كه خداوند مصاحب با متقين است). خداوند در اين آيه تقوى را زمينه مصاحبت با خودش معرفى مى نمايد، به طورى كه بهشت با تمام جلوه هايش در نظر متقين ديگر هيچ جلوه اى ندارد؛ زيرا بهشت هم با جلوه هاى ملكوتى خداوند، بهشت شده است.
3. «وَ لَو اَنّ اَهْلَ القُرى آمَنوُا وَ اتّقُوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكات مِنَ السّماء وَ الاَرْضِ»(2)؛ (اگر اهل قريه ها ايمان آورده و تقوا پيشه مى كردند، بركات زمين و آسمان را بر آنها مى گشوديم)، تقوى موجب ازدياد بركات ارضى و سماوى و عامل مؤثر در بهبود اقتصاد است. اين آيه اشاره دارد به اين كه: تقوى علاوه بر منافع معنوى و اخروى، منافع مادى و دنيوى هم دارد، و موجب رونق كسب و كار است. در سوره نوح هم به اين مطلب اشاره شده است، آنجا كه مى فرمايد: «فَقُلْتُ اِسْتَغْفِروُا رَبَّكُم اِنَّه كانَ غَفّاراً يُرسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِامْوال وَ بنين وَ يَجْعَل لَكُم جَنّات وَ يَجْعَل لَكُم اَنهاراً».(3) در اين آيه ها حضرت نوح به قوم خود مى فرمايد: (از روش خود توبه و بازگشت كرده، و به دامن ايمان و تقوى روى آوريد تا خداوند پس از خشكسالى فراوان، باران را بر شما نازل كند، و شما را داراى اموال، فرزندان، باغها و نهرها نمايد). جاى هيچ تعجب نيست كه تقوى مى تواند منشأ اين همه خيرات و بركات و مؤثر در بهبود اقتصاد باشد؛ زيرا مگر تمام علل در اين عالمى كه نظامش مبتنى بر قانون عليت است روشن شده كه در این مورد جاى تعجب باشد. بله همان طور كه معجزه انبيا مستثنى از قانون عليت نيست، و داراى علت است، منتها علت فوق عادى دارد كه اراده پيامبر است، آبادانى و رشد اقتصادى هم عللى دارد. منتها يكى از علل آن تقوى و ايمان به خداوند است، كه فوق علل مادى و عادى است، و به همين جهت كه سبب فوق اسباب عادى است، معجزه را عملى فوق العاده مى دانند، نه محال ذاتى كه امكانش در عهده كسى نباشد، يعنى اگر شخص ديگرى هم بتواند آن اراده نبوى را كسب كند، معجزه، تحقق ذاتى پيدا مى كند، ولى حكمت خداوند اجازه نمى دهد آن اراده را در اختيار افراد عادى قرار دهد.
4. «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ».(4) تقوى در اين آيه مايه كرامت و ارزشمندى انسانها معرفى شده، خداوند مى فرمايد: (اى مردم [اى جهانيان] ما شما را از يك مرد و يك زن خلق كرديم، و شما را شعبه شعبه و قبيله قبيله قرار داديم، تا با قرب و بعد نژادى و سببى يكديگر را بشناسيد [و در واقع با اين كار شناسنامه شما را كه وجه تميز شماست، صادر كرديم، امّا بدانيد كه قبيله و دسته و فرقه و گروه مايه كرامت نيست] بلكه كرامت در محور تقوا دور مى زند و خداوند عالم و آگاه بر نيك و بد مردم است).
5. «تَزَوَّدوُا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التّقوى»(5)؛ (زاد و توشه برگيريد؛ زيرا [اين سفر الى اللّه هم مثل بقيه سفرها توشه مى خواهد و] بهترين زاد و آذوقه در اين سير، تقوى است). خداوند در اين آيه تقوى را به عنوان بهترين زاد و توشه براى عبور از گذرگاه زندگى و رسيدن به قرارگاه آخرت معرفى مى كند كه: «الدُّنيا دارُ مَمَرٍّ وَ الاخِرَةُ دارُ مَقَّر» و بهترين آذوقه را نيز براى نجات از دار الفناء به دارالبقاء تقوى مى داند كه «الدُّنيا دارُ فَناء و الاخِرَةُ دارُ بَقاء».
شايسته است كه براى تاييد اين آيه به سراغ نهج البلاغه على(عليه السلام) برويم، تا ببينيم چگونه على(عليه السلام) مولاى متقيان، اين معلم بزرگ بشريت، راه زيستن را به يارانش نشان مى دهد؟ «قال على(عليه السلام): وَ قَدْ رَجَعَ مِنْ صِفَّينِ، فَاَشْرَفَ عَلى القُبُورِ بِظاهِر الكُوفَةِ: يا اَهْلَ الدِّيارِ المُوحِشَةِ و المَحالِّ المُقْفِرَةِ وَ القُبُورِ المُظْلَمَةِ يا اَهْلَ التَّوْبَةِ، يا اَهْلَ الغُرْبَةِ، يا اَهْلَ الوَحْدَةِ، يا اَهْلَ الوَحْشَة، اَنْتُم لَنا فَرَطٌ سابِقٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لاحِقٌ. اَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُكِنَتْ وَ اَمَّا الاَزْواجُ فَقَدْ نُحِحَتْ وَ اَمّا الاَموالُ فَقَدْ قُسِّمَتْ. هذا خَبَرُ ما عِنْدَنا فَما خَبَرُ ما عِنْدَكُمْ؟ ثُمَّ التَفَتَ اِلى اَصْحابِهِ فَقال: اَما لَوْ اُذِنَ لَهُمْ فِى الكَّلامِ لَأخَبُروكُمْ اِنَّ خَيْرَ الزّادِ التّقوى»؛ (على(عليه السلام) وقتى از جنگ صفين همراه با اصحاب خود بازمى گشتند، به قبرستان بيرون كوفه رسيدند، و خطاب كردند: اى ساكنين ديار وحشت، و محلهاى بى كسى و بى آب و علف، و اى اهل قبور تاريك، اى ساكنين خاك، اى اهل غربت، اى بى كسان، و اى اهل وحشت و ترس، شما پيشرو و جلودار ما بوديد كه رفتيد، و ما پيرو شماییم كه به شما ملحق مى شويم [اگر درباره دنيا و حالاتش از ما بپرسيد] مى گويم: امّا خانه هايتان را ساكن شدند، همسران شما ازدواج كرده و همسرى ديگران را برگزيدند، و اموال شما را نيز تقسيم كردند، اين خبرى است كه نزد ما است، شما چه خبر داريد از آنجا؟ سپس رو به اصحابش كرده، فرمود: اگر اذن سخن گفتن به آنها داده مى شد شما را خبر مى دادند به اين كه بهترين زاد و توشه اين سفر تقوا است).
6. «يا بَنى آدَم قَدْ اَنْزَلنا عَليكم لِباساً يُوارى سَؤآتِكُم و ريشاً و لباسُ التَّقوى ذلكَ خيرٌ ذلكِ مِنْ آياتِ اللّهِ لَعَلَّهُم يَذَّكَّرُونَ»(6)؛ (اى فرزندان آدم ما براى شما لباسى فرستاديم كه عورات و زشتىهاى شما را مى پوشاند، و براى شما زينت است، ولى لباس تقوى بهتر از لباس هاى عادى و ارزشمندتر است. اين همه از آيات الهى است، شايد كه متذكّر شويد).
خداوند متعال در اين آيه تقوى را به عنوان لباس معرفى نموده است. لباس داراى سه خصوصيت مهم است: 1. زينت انسان است 2. حافظ انسان از گرما و سرما و مجروح شدن و خراشيدگى بدن است 3. پوششى براى عيوب است. اين سه خصوصيت براى لباس معنوى يعنى تقوى نيز متصوّر است: هم زينت صاحبان تقوا است، و هم انسان را از مصائب و لغزشگاه هاى زندگى مى رهاند، و بالاخره عيب پوش انسان است؛ يعنى اگر عيبى هم در انسان باشد تحت الشعاع اين زينت الهى قرار مى گيرد.
7. «تِلْكَ الجَنّةُ الّتى نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَن كانَ تَقِيّاً»(7)؛ (اين بهشتى است كه بندگان متقى و پرهيزگار خود را وارث آن مى گردانيم). خداوند در اين آيه سند مالكيت بهشت را براى متقين صادر و در دفتر اسناد رسمى خود يعنى قرآن به ثبت مى رساند.
مرحوم خوئى نیز در ذيل خطبه 24 نهج البلاغه، 13 صفت و پیامد تقوا را بيان فرموده اند.(8)،(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.