پاسخ اجمالی:
اين حديث به طور گسترده در كتابهاى معروف اهل سنت، مانند: صحيح مسلم، سنن ترمذى، سنن دارمى، مسند احمد، سنن نسائى، مستدرك الصحيحين، الصواعق المحرقه، اسد الغابه فى معرفة الصحابة، احياء الميت، السنن الكبري، المعجم الكبير، منهاج السنه و دهها كتاب ديگر اهل سنت ذكر شده است.
پاسخ تفصیلی:
اين حديث را از آن جهت «حديث ثقلين» ناميده اند كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) در آن فرمود: «اِنى تارِكُ فيكُمُ الثِّقْلَينِ ... »(1)
اين حديث به طور بسيار گسترده از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) در كتابهاى معروف شيعه و اهل سنت (و در منابع معروف دست اول) نقل شده است، به طورى كه ترديدى در صدور اين حديث از پيامبر(صلى الله عليه و آله) باقى نمى ماند، و از مجموع اين احاديث به خوبى استفاده مى شود كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) اين حديث را تنها يكبار بيان نفرموده، كه حديث يكى و راويان بسيار باشند؛ بلكه در موارد مختلف بيان فرموده و روايات كاملا متعدد است.
در اينجا به قسمتى از كتب معروف اسلامى كه اين حديث در آن آمده است اشاره مى شود.
1ـ در صحيح مسلم كه از معروف ترين منابع دست اول اهل سنت مى باشد تا آنجا كه [بعد از صحيح بخاري] مهمترين صحاح ششگانه محسوب مىشود، از زيد بن ارقم نقل مى كند كه گفت: «...قَامَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) يَوْماً فِينَا خَطِيباً بِمَاءٍ يُدْعَى خُمّاً بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ وَعَظَ ثُمَّ ذَكَرَ وَ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا أُبَشَّرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَنِي رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ، وَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ، أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ، فِيهِ الْهُدَى وَ النُّورُ، فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَ اسْتَمْسِكُوا بِهِ، فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ رَغَّبَ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ وَ أَهْلُ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي...»(2)؛ (رسول خدا(صلى الله عليه و آله)، در ميان ما برخاست و خطبه خواند؛ در محلى كه آبى بود كه خُم ناميده مى شد [غدير خم] و در ميان مكه و مدينه قرار داشت(3) پس حمد خدا را بجا آورد و بر او ثنا گفت و موعظه كرد و پند و اندرز داد؛ سپس فرمود: اما بعد اى مردم من بشرى هستم و نزديك است فرستاده پروردگارم بيايد و دعوت او را اجابت كنم و من در ميان شما دو چيز گرانمايه به يادگار مى گذارم نخست كتاب خدا كه در آن هدايت و نور است، پس كتاب خدا را بگيريد، و به آن تمسك جوئيد ـ پيامبر(صلى الله عليه و آله) تشويق و ترغيب فراوانى درباره قرآن كرد ـ سپس فرمود: و اهل بيتم را به شما توصيه مى كنم كه خدا را درباره اهل بيتم فراموش نكنيد، به شما توصيه مى كنم كه خدا را درباره اهل بيتم فراموش نكنيد، به شما توصيه مى كنم كه خدا را درباره اهل بيتم فراموش نكنيد [اشاره به اينكه مسئوليت الهى خود را در مورد اهلبيت(عليهم السلام) فراموش نكنيد]).
قرار دادن اهل بيت(عليهم السلام) در كنار قرآن، به عنوان دو چيز گرانمايه، و سه بار تأكيد كردن بر يادآوردن مسئوليت الهى در مورد آنان، نشان مى دهد كه اين امر، با سرنوشت مسلمين و هدايت آن ها و حفظ اصول اسلام، پيوند و ارتباط داشته و دارد، و گرنه در كنار هم قرار نمى گرفت.
2ـ در همان كتاب از همان راوى روايت ديگرى با كمى تفاوت نقل مى كند.(4)
جالب اينكه در ذيل اين حديث هنگامى كه از زيد بن ارقم سؤال مى شود كه آيا منظور از اهل بيت(عليهم السلام) او، همسران او هستند؟ مى گويد: نه، منظور از اهل بيت،(عليهم السلام) اهل و بستگان نسبى او هستند كه صدقه بر آنها حرام شده است.
3ـ در كتاب معروف سنن ترمذى كه به صحيح ترمذى نيز معروف است، در بحث مناقب اهل بيت(عليهم السلام) از قول جابربن عبدالله مى خوانيم كه مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه و آله) را هنگام حج روز عرفه ديدم كه بر شتر مخصوص خود سوار بود و خطبه مى خواند، شنيدم كه مى فرمود: «يا اَيُّهَا النّاس اِنى قَدْ تَرَكْت فيكُمْ ما، اِنْ اَخَذْتُمْ بِه لَنْ تَضِلُّوا، كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتى، اَهْلَ بَيْتى»(5)؛ (اى مردم من در ميان شما دو چيز گذاردم كه اگر آنها را بگيريد [و دست به دامن آنان زنيد] هرگز گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و عترتم اهل بيت).
سپس ترمذى مى افزايد: همين معنى را ابوذر، و ابو سعيد(خدرى)، و زيد بن ارقم، و حذيفه نيز نقل كرده اند.
4ـ در همين كتاب، كمى بعد از آن از ابوسعيد و زيد بن ارقم نقل مى كند كه هر دو گفتند «قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه و آله) اِنّى تارِكٌ فيكُمْ ما، اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِه، لَنْ تَضِلُّوا بَعْدى: اَحَدُهُما اَعظَمُ مِنَ الآخَرِ، كِتابُ اللهِ حَبْل مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ اِلَى الاَرْضِ، وَ عِتْرتى اَهْلُ بَيْتى، وَ لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوْضَ، فَانْظُرُوا كَيْفَ تُخْلِفونى فيهما»(6)؛ (رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: من در ميان شما چيزى به يادگار مى گذارم كه اگر به آن تسمك جوييد بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد، يكى از آن دو، بزرگتر از ديگرى است. كتاب خدا كه ريسمانى است كشيده شده از آسمان به سوى زمين، و [ديگر] عترت و اهل بيتم، و اينها هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند، پس ببينيد بعد از من چگونه درباره آنها رفتار خواهيد كرد!».
5ـ در سنن دارمى كه آن نيز از كتب بسيار معروف است؛ شبيه روايت زيد بن ارقم از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) نقل شده است و با تصريح به نام ثقلين و تصريح به نام «كتاب الله و اهل بيت»، مطلب را به پايان مى برد.(7)
فراموش نكنيد كه دارمى بنا به تصريح بعضى از آگاهان، استاد مسلِم و ابوداود و ترمذى مى باشد، و كتاب سنن دارمى يكى از شش كتاب معتبر معروف نزد اهل سنت است (هر چند بعضى به جاى آن، سنن ابن ماجه را ذكر كرده اند).
6ـ در مسند احمد كه از ائمه چهارگانه معروف اهل سنت است، در حديثى از زيد بن ثابت مى خوانيم كه مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه و آله) فرمود: «اِنّى تارِكٌ فيكُمْ خَليفَتَيْنِ: كِتابُ اللهِ حَبْلٌ مَمْدودٌ ما بَيْنَ السَّماءِ وَ الارْضِ اَوْ مابَيْنَ السَّماءِ اِلَى الاَرْضِ، وَ عِتْرَتى اَهْلُ بَيْتى وَ اِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلىَّ الحَوْضَ»(8)؛ (من دو خليفه [جانشين] در ميان شما از خود يادگار مى گذارم، كتاب خدا كه ريسمانى است كشيده شده ميان آسمان و زمين و عترتم، اهل بيتم، اين دو، هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند).
توجه داشته باشيد كه در بعضى از اين روايات، تعبير «ثقلين» آمده (مانند روايت صحيح مسلم) و در بعضى «خليفتين» (مانند روايت اخير كه از سنن احمد نقل شد) و در بعضى ديگر هيچ يك از اين دو نيست، اما مفهوم و محتواى اين دو است، و در واقع همه به يك چيز باز مى گردد.
7ـ احمد بن شعيب نسائى كه او نيز از بزرگان اهل سنت محسوب مى شود، و كتاب سنن او نيز يكى از صحاح سته(كتب ششگانه معروف) است در كتاب خصائص از زيدبن ارقم نقل مى كند كه مى گويد: هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) از حجة الوداع باز مى گشت و به غدير خم وارد شد دستور داد سايبان هايى درست كنند و زير آنها را پاك و پاكيزه نمايند، سپس فرمود: «كَاَنّى دُعيتُ فَاجَبْتُ وَ اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ اَحَدُهُما اَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ، كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتى فَانْظُرُوا كَيْفَ تُخْلِفُونى فيهما، فَاِنَّهُما لَنْيَفْتَرِقا حتى يَرِدا علىَّ الحَوْضَ، ثُمَ قالَ اِنَّ اللهَ مَوْلاىَ وَ اَنَا مَوْلى كُلِ مُؤمِن، ثُمَّ اَخَذَ بِيَدِ عَلىٍّ عَلَيْه السَّلامُ، فَقالَ مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذا وَليُهُ، اَللهُمَ والِ مَنْ وَالاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ»(9)؛ (گويى من [از سوى خدا] دعوت شده ام و اجابت كرده ام ـ و به زودى از ميان شما ميروم ـ و من دو چيز گرانمايه را در ميان شما به يادگار مى گذارم. يكى از ديگرى بزرگتر است، كتاب خدا و عترتم اهل بيتم، پس بنگريد چگونه بعد از من با آنها رفتار خواهيد كرد؛ چرا كه آنها از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. سپس فرمود: خداوند مولا [وسرپرست] من است و من ولى هر مؤمنى هستم. سپس دست على(عليه السلام) را گرفت و فرمود: هر كس من ولى اويم، اين ولى او است. خداوندا! دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس كه با او دشمنى كند). در پايان حديث آمده است كه راوى دوم حديث، ابوطفيل مى گويد به زيد بن ارقم گفتم تو خود اين سخن را از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) شنيدى؟ گفت: هر كسى در زير آن سايبانها بود اين صحنه را با دو چشم خود مشاهده كرد و با دو گوش خود اين سخنان را شنيد!)
اين حديث به خوبى نشان مى دهد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين سخن را در ملأ عام و در حضور گروه كثيرى در غدير خم بيان فرموده، و همه با گوش خود شنيده اند.
8ـ حاكم نيشابورى از علماى قرن چهارم هجرى در كتاب «مستدرك الصحيحَين» _كه از منابع معروف اهل سنت و متضمن احاديثى است كه در صحيح بخارى و صحيح مسلم نيامده در حالى كه از نظر وزن و ارزش در حد آنها بوده است_ اين حديث را از «ابن واصله» نقل مى كند كه او مى گويد: من از زيد بن ارقم شنيدم كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در ميان مكه و مدينه به درختانى رسيد كه پنج سايبان در آنجا بود، در آنجا پياده شد و مردم زير درختان را جارو كردند، سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) بعد از نماز عصر، خطبه خواند و حمد و ثناى خدا بجا آورد و موعظه فراوان كرد سپس فرمود: «اَيُّهَا النّاس اِنّى تارِكٌ فيكُمْ اَمْرَيْنِ لَنْتَضِلُّوا اِنِ اتَّبَعْتُموهُما: وَ هُما كِتابُ اللهِ وَ اَهُلُ بَيْتى عِتْرَتى»؛ (اى مردم من در ميان شما دو چيز وا مى گذارم كه اگر از آن دو پيروى كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و اهل بيتم عترتم را).(10) سپس حاكم مى افزايد: اين حديث مطابق شرط بخارى و مسلم، صحيح است.(11)
9ـ ابن حجر هيثمى مفتى حجاز كه از مخالفين سرسخت شيعه بوده است در كتاب «الصواعق المحرقه» مى گويد: «فى رِوايَةٍ صَحيحَةٍ، كَانّى قَدْ دُعيتُ فَاَجَبْتُ، اِنى قَدْ ترَكْتُ فيكُمُ الثَقْلَيْنِ اَحَدُهُما آكَدُ مِنَ الآخَرِ؛ كِتابَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ عِتْرَتى فَاَنْظُرُوا كَیف تُخْلِفُونى فيهِما فَاَنَّهُما لَنْ يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلىَّ الْحَوْضَ»؛ (گوئى من دعوت شده ام و دعوت الهى را پذيرفته ام، و من دو چيز گرانمايه در ميان شما مى گذارم كتاب خداوند بزرگ و عترتم را، پس بنگريد چگونه بعد از من حق آن ها را بجا مى آوريد؛ اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند) سپس مى افزايد: در روايت ديگرى اين اضافه نيز وارد شده است: «سَئلْتُ رَبّى ذلِكَ لَهُما، فَلا تَتَقَدَّمُوهما فَتَهْلُكُوا، و لاتَقْصُروُا عَنْهُما فَتَهْلُكُوا، وَ لاتُعَلِمُوهُمْ فَاِنَّهُمْ اَعْلَمُ مِنْكُمْ!»؛ (من اين مقام را براى آنها از پروردگارم تقاضا كردم، پس بر آنها پيشى نگيريد كه هلاك مى شويد و از آنها نيز عقب نمانيد كه هلاك خواهيد شد!، چيزى به آنها تعليم ندهيد؛ چراكه آن ها از شما داناترند!).
بعد اضافه مى كند كه اين حديث طرق و راويان بسيارى دارد كه از بيست و چند راوى نشكيل مى شود، (12) و نيازى به شرح و بسط آن نيست.
اين اعتراف صريح به گسترش دامنه اين حديث(تا سر حد تواتر) از كسى كه شديدترين حملات را در مسأله «امامت» به شيعه داشته است بسيار قابل توجه است.
10ـ ابن اثير(محمد بن محمد بن عبدالكريم) صاحب كتاب هاى معروف از جمله كتاب «اسد الغابه فى معرفة الصحابة»، در حالات عبدالله بن حنطب نقل مى كند كه مى گويد: «خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه و آله) بِالْجُحفَةِ فَقالَ اَلَسْتُ اَوْلى بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟ قالُوا بَلى يا رَسُولَ اللهِ! قالَ اِنّى سائِلُكُمْ عَنْ اِثْنَتَيْنِ عَنِ القُرآنِ وَ عَنْ عِتْرَتى»(13)؛ (رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در سرزمين جحفه [منزل گاهى ميان مكه و مدينه] براى ما خطبه اى خواند و فرمود، آيا من اولى به شما از خودتان نيستم؟ عرض كردند: آرى اى رسول خدا! فرمود: من از شما [در قيامت] از دو چيز سؤال خواهم كرد، از قرآن و عترتم!).
11ـ جلال الدين عبدالرحمن سيوطى كه او نيز از علماى معروف و صاحب تأليفات فراوانى است(14) در كتاب «احياء الميّت» همان چيزى را كه ابن اثير در «اسدالغابه» آورده است ذكر نموده.(15)
12ـ بيقهى (ابوبكر احمد بن الحسين) كه زمخشرى درباره او مى گويد: «شافعى امام مذهب شافعيه، بر گردن تمام شافعى ها منت دارد، ولى بيهقى به خاطر نوشته هايش هم بر خود شافعى و هم بر تمام شافعى مذهب ها منت دارد»(16) اين حديث را در كتاب «السنن الكبرى» _كه از مهم ترين كتابهاى او است_ آورده است(شبيه همان چيزى كه در صحيح مسلم آمده بود كه مخصوصاً سه بار اهلبيت در آن تكرار شده است).(17)
13ـ حافظ طبرانى _كه او نيز از محدثان معروف اهل سنت است، و در قرن سوم و چهارم هجرى مى زيسته به گفته بعضى، بيش از هزار استاد در حديث ديده است_ در كتاب معروف خود، به نام «المعجم الكبير» با سند خود از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) نقل مى كند كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) مردم را به پيروى از ثقلين دعوت كرد، مردى برخاست و عرض كرد اى رسول خدا! ثقلين كدام است؟ فرمود: «اَلاَكْبَرُ كِتابُ اللهِ، سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِاللهِ، و طَرَفُهُ بِاَيْديكُمْ، فَتَمَسَّكُوا بِه لَن تزالُوا و لاتَضِلُّوا، وَ الاَصْغَرُ عِتْرَتى وَ اِنَّهُما لَنْيَفْتِرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوْضَ»(18)؛ (ثقل اكبر: كتاب خدا است، وسيله اى است كه يك طرف آن به دست قدرت خدا است و طرف ديگرش به دست شما است؛ پس به آن تمسك جوئيد كه هرگز از بين نخواهيد رفت و گمراه نخواهيد شد، و ثقل اصغر: عترتم مى باشد و آنها هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند). سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) افزود: «من اين را براى آن دو از پروردگارم تقاضا كرده ام، پس بر آنها پيشى نگيريد كه هلاك خواهيد شد و بر آنها چيزى نياموزيد كه آنها از شما داناترند!».
14ـ ابن تيميه (احمد بن عبدالحليم حنبلى) (متوفاى 728) پايه گذار مذهب وهابيت در كتاب «منهاج السنه» اين حديث را همانند آن چه در صحيح مسلم آمده است نقل كرده است.(19)
گروه كثير ديگرى نيز از دانشمندان بنام و مشهور و معروف اهل سنت نيز اين حديث را در كتب خود آورده اند:
15ـ ابن مغازلى (على بن محمد فقيه شافعى) _كه از دانشمندان قرن پنجم هجرى است _ حديث ثقلين را با تفصيل تمام از زيد بن ارقم نقل كرده است.(20)
16ـ خوارزمى از علماى مشهور قرن ششم _كه از فقها و محدثين و خطباء و شاعران بوده است_ نيز در كتاب خود به نام «مناقب» آن را آورده است.(21)
17ـ ذهبى (محمد بن احمد بن عثمان دمشقى شافعى) _كه از علماى قرن هفتم و هشتم هجرى است، و مشهور به تعصب در مذهبى خويش است، و تاج الدين سبكى در كتاب «طبقات الشافعيه» در حق او مى گويد: او محدث نامى عصر و خاتمه حفاظ و پرچمدار مذهب الهى سنت و جماعت و پيشواى مردم زمان ما بود_ نيز اين حديث را در كتاب «تلخيص المستدرك» ذكر كرده است.(22)
18ـ مورخ مشهور على بن برهان (حلبى شافعى) از علماى قرن يازدهم در كتاب خود «انسانُ العيون» _كه به سيره حلبى مشهور است_ حديث ثقلين را ضمن بيان حديث غدير با عبارات صريحى شبيه آنچه قبلا آورديم ذكر كرده است، و بعد از ذكر اين حديث، با صراحت مى گويد: «اين حديث صحيحى است كه با سندهاى صحيح و حسن نقل شده است».(23)
19ـ ابن حيان مالكى در كتاب «المقتبس فى احوال الاندلس»، شبيه چيزى كه در «صحيح مسلم» آمده است ذكر كرده، ولى مكانى را كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آن خطبه خواند و در ميان مكه و مدينه قرار داشت به عنوان حصائن ذكر كرده كه به معنى «دژها» است.(24)
20ـ علاء الدين على بن محمد بغدادى مشهور به «خازن» از علماى قرن هشتم هجرى در تفسير خود همان چيزى كه در صحيح مسلم و صحيح ترمذى آمده، آورده است.(25)
21ـ ابن ابى الحديد معتزلى (عزالدين عبدالحميد) از علماى معروف قرن هفتم هجرى، نيز اين روايت را در شرح نهج البلاغه خود آورده است. او مى گويد: «قَدْ بَيَّنَ رَسُول اللهِ(صلى الله عليه و آله) عِتْرَتَهُ مَنْ هِىَ؟ لَمّا قالَ اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثَقْلَيْنِ، فَقال عِتْرَتى اَهلُ بَيْتى»؛ (پيامبر(صلى الله عليه و آله) عترتش را شرح داده است؛ فرموده است من در ميان شما دو چيز گرانمايه مى گذارم، سپس فرمود: عترتم، يعنى اهل بيتم). سپس مى افزايد در جاى ديگرى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اهل بيت را نيز تبيين فرمود در آنجا كه كساء بر آنها افكند و هنگامى كه آيه «اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ ...» نازل شد، عرضه داشت: خداوندا اينها اهل بيت منند، پليدى را از آنها دور بدار).(26)
22ـ ذينى دحلان شافعى (سيد احمد) مفتى مكه از علماى قرن سيزدهم است تأليفات فراوانى دارد. در كتاب سيره نبويه كه در حاشيه سيره حلبى به چاپ رسيده است اين حديث را عيناً همانند صحيح مسلم نقل كرده و همچنين آنچه را كه «مسند احمد حنبل» از ابو سعيد خدرى روايت كرده آورده است.(27)
اينها گروهى از دانشمندان سرشناس از قرون نخستين اسلام تا قرون اخير بوده اند كه روايت ثقلين را با صراحت در كتب معروف خود آورده اند ولى نبايد فراموش كرد كه اينها از نظر عدد، گروه كوچكى از مجموعه ناقلان اين حديث اند. مرحوم ميرحامد حسين هندى مطابق آن چه در «خلاصه عبقات الانوار» آمده است از يكصد و بيست و شش كتاب معروف نام مى برد و عين عبارت هر كدام را با قيد جلد و صفحه كتاب در اين اثر شريف خود آورده است.(28)،(29)
اين حديث به طور بسيار گسترده از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) در كتابهاى معروف شيعه و اهل سنت (و در منابع معروف دست اول) نقل شده است، به طورى كه ترديدى در صدور اين حديث از پيامبر(صلى الله عليه و آله) باقى نمى ماند، و از مجموع اين احاديث به خوبى استفاده مى شود كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) اين حديث را تنها يكبار بيان نفرموده، كه حديث يكى و راويان بسيار باشند؛ بلكه در موارد مختلف بيان فرموده و روايات كاملا متعدد است.
در اينجا به قسمتى از كتب معروف اسلامى كه اين حديث در آن آمده است اشاره مى شود.
1ـ در صحيح مسلم كه از معروف ترين منابع دست اول اهل سنت مى باشد تا آنجا كه [بعد از صحيح بخاري] مهمترين صحاح ششگانه محسوب مىشود، از زيد بن ارقم نقل مى كند كه گفت: «...قَامَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) يَوْماً فِينَا خَطِيباً بِمَاءٍ يُدْعَى خُمّاً بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ وَعَظَ ثُمَّ ذَكَرَ وَ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا أُبَشَّرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَنِي رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ، وَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ، أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ، فِيهِ الْهُدَى وَ النُّورُ، فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَ اسْتَمْسِكُوا بِهِ، فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ رَغَّبَ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ وَ أَهْلُ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي...»(2)؛ (رسول خدا(صلى الله عليه و آله)، در ميان ما برخاست و خطبه خواند؛ در محلى كه آبى بود كه خُم ناميده مى شد [غدير خم] و در ميان مكه و مدينه قرار داشت(3) پس حمد خدا را بجا آورد و بر او ثنا گفت و موعظه كرد و پند و اندرز داد؛ سپس فرمود: اما بعد اى مردم من بشرى هستم و نزديك است فرستاده پروردگارم بيايد و دعوت او را اجابت كنم و من در ميان شما دو چيز گرانمايه به يادگار مى گذارم نخست كتاب خدا كه در آن هدايت و نور است، پس كتاب خدا را بگيريد، و به آن تمسك جوئيد ـ پيامبر(صلى الله عليه و آله) تشويق و ترغيب فراوانى درباره قرآن كرد ـ سپس فرمود: و اهل بيتم را به شما توصيه مى كنم كه خدا را درباره اهل بيتم فراموش نكنيد، به شما توصيه مى كنم كه خدا را درباره اهل بيتم فراموش نكنيد، به شما توصيه مى كنم كه خدا را درباره اهل بيتم فراموش نكنيد [اشاره به اينكه مسئوليت الهى خود را در مورد اهلبيت(عليهم السلام) فراموش نكنيد]).
قرار دادن اهل بيت(عليهم السلام) در كنار قرآن، به عنوان دو چيز گرانمايه، و سه بار تأكيد كردن بر يادآوردن مسئوليت الهى در مورد آنان، نشان مى دهد كه اين امر، با سرنوشت مسلمين و هدايت آن ها و حفظ اصول اسلام، پيوند و ارتباط داشته و دارد، و گرنه در كنار هم قرار نمى گرفت.
2ـ در همان كتاب از همان راوى روايت ديگرى با كمى تفاوت نقل مى كند.(4)
جالب اينكه در ذيل اين حديث هنگامى كه از زيد بن ارقم سؤال مى شود كه آيا منظور از اهل بيت(عليهم السلام) او، همسران او هستند؟ مى گويد: نه، منظور از اهل بيت،(عليهم السلام) اهل و بستگان نسبى او هستند كه صدقه بر آنها حرام شده است.
3ـ در كتاب معروف سنن ترمذى كه به صحيح ترمذى نيز معروف است، در بحث مناقب اهل بيت(عليهم السلام) از قول جابربن عبدالله مى خوانيم كه مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه و آله) را هنگام حج روز عرفه ديدم كه بر شتر مخصوص خود سوار بود و خطبه مى خواند، شنيدم كه مى فرمود: «يا اَيُّهَا النّاس اِنى قَدْ تَرَكْت فيكُمْ ما، اِنْ اَخَذْتُمْ بِه لَنْ تَضِلُّوا، كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتى، اَهْلَ بَيْتى»(5)؛ (اى مردم من در ميان شما دو چيز گذاردم كه اگر آنها را بگيريد [و دست به دامن آنان زنيد] هرگز گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و عترتم اهل بيت).
سپس ترمذى مى افزايد: همين معنى را ابوذر، و ابو سعيد(خدرى)، و زيد بن ارقم، و حذيفه نيز نقل كرده اند.
4ـ در همين كتاب، كمى بعد از آن از ابوسعيد و زيد بن ارقم نقل مى كند كه هر دو گفتند «قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه و آله) اِنّى تارِكٌ فيكُمْ ما، اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِه، لَنْ تَضِلُّوا بَعْدى: اَحَدُهُما اَعظَمُ مِنَ الآخَرِ، كِتابُ اللهِ حَبْل مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ اِلَى الاَرْضِ، وَ عِتْرتى اَهْلُ بَيْتى، وَ لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوْضَ، فَانْظُرُوا كَيْفَ تُخْلِفونى فيهما»(6)؛ (رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: من در ميان شما چيزى به يادگار مى گذارم كه اگر به آن تسمك جوييد بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد، يكى از آن دو، بزرگتر از ديگرى است. كتاب خدا كه ريسمانى است كشيده شده از آسمان به سوى زمين، و [ديگر] عترت و اهل بيتم، و اينها هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند، پس ببينيد بعد از من چگونه درباره آنها رفتار خواهيد كرد!».
5ـ در سنن دارمى كه آن نيز از كتب بسيار معروف است؛ شبيه روايت زيد بن ارقم از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) نقل شده است و با تصريح به نام ثقلين و تصريح به نام «كتاب الله و اهل بيت»، مطلب را به پايان مى برد.(7)
فراموش نكنيد كه دارمى بنا به تصريح بعضى از آگاهان، استاد مسلِم و ابوداود و ترمذى مى باشد، و كتاب سنن دارمى يكى از شش كتاب معتبر معروف نزد اهل سنت است (هر چند بعضى به جاى آن، سنن ابن ماجه را ذكر كرده اند).
6ـ در مسند احمد كه از ائمه چهارگانه معروف اهل سنت است، در حديثى از زيد بن ثابت مى خوانيم كه مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه و آله) فرمود: «اِنّى تارِكٌ فيكُمْ خَليفَتَيْنِ: كِتابُ اللهِ حَبْلٌ مَمْدودٌ ما بَيْنَ السَّماءِ وَ الارْضِ اَوْ مابَيْنَ السَّماءِ اِلَى الاَرْضِ، وَ عِتْرَتى اَهْلُ بَيْتى وَ اِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلىَّ الحَوْضَ»(8)؛ (من دو خليفه [جانشين] در ميان شما از خود يادگار مى گذارم، كتاب خدا كه ريسمانى است كشيده شده ميان آسمان و زمين و عترتم، اهل بيتم، اين دو، هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند).
توجه داشته باشيد كه در بعضى از اين روايات، تعبير «ثقلين» آمده (مانند روايت صحيح مسلم) و در بعضى «خليفتين» (مانند روايت اخير كه از سنن احمد نقل شد) و در بعضى ديگر هيچ يك از اين دو نيست، اما مفهوم و محتواى اين دو است، و در واقع همه به يك چيز باز مى گردد.
7ـ احمد بن شعيب نسائى كه او نيز از بزرگان اهل سنت محسوب مى شود، و كتاب سنن او نيز يكى از صحاح سته(كتب ششگانه معروف) است در كتاب خصائص از زيدبن ارقم نقل مى كند كه مى گويد: هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) از حجة الوداع باز مى گشت و به غدير خم وارد شد دستور داد سايبان هايى درست كنند و زير آنها را پاك و پاكيزه نمايند، سپس فرمود: «كَاَنّى دُعيتُ فَاجَبْتُ وَ اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ اَحَدُهُما اَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ، كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتى فَانْظُرُوا كَيْفَ تُخْلِفُونى فيهما، فَاِنَّهُما لَنْيَفْتَرِقا حتى يَرِدا علىَّ الحَوْضَ، ثُمَ قالَ اِنَّ اللهَ مَوْلاىَ وَ اَنَا مَوْلى كُلِ مُؤمِن، ثُمَّ اَخَذَ بِيَدِ عَلىٍّ عَلَيْه السَّلامُ، فَقالَ مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذا وَليُهُ، اَللهُمَ والِ مَنْ وَالاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ»(9)؛ (گويى من [از سوى خدا] دعوت شده ام و اجابت كرده ام ـ و به زودى از ميان شما ميروم ـ و من دو چيز گرانمايه را در ميان شما به يادگار مى گذارم. يكى از ديگرى بزرگتر است، كتاب خدا و عترتم اهل بيتم، پس بنگريد چگونه بعد از من با آنها رفتار خواهيد كرد؛ چرا كه آنها از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. سپس فرمود: خداوند مولا [وسرپرست] من است و من ولى هر مؤمنى هستم. سپس دست على(عليه السلام) را گرفت و فرمود: هر كس من ولى اويم، اين ولى او است. خداوندا! دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس كه با او دشمنى كند). در پايان حديث آمده است كه راوى دوم حديث، ابوطفيل مى گويد به زيد بن ارقم گفتم تو خود اين سخن را از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) شنيدى؟ گفت: هر كسى در زير آن سايبانها بود اين صحنه را با دو چشم خود مشاهده كرد و با دو گوش خود اين سخنان را شنيد!)
اين حديث به خوبى نشان مى دهد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين سخن را در ملأ عام و در حضور گروه كثيرى در غدير خم بيان فرموده، و همه با گوش خود شنيده اند.
8ـ حاكم نيشابورى از علماى قرن چهارم هجرى در كتاب «مستدرك الصحيحَين» _كه از منابع معروف اهل سنت و متضمن احاديثى است كه در صحيح بخارى و صحيح مسلم نيامده در حالى كه از نظر وزن و ارزش در حد آنها بوده است_ اين حديث را از «ابن واصله» نقل مى كند كه او مى گويد: من از زيد بن ارقم شنيدم كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در ميان مكه و مدينه به درختانى رسيد كه پنج سايبان در آنجا بود، در آنجا پياده شد و مردم زير درختان را جارو كردند، سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) بعد از نماز عصر، خطبه خواند و حمد و ثناى خدا بجا آورد و موعظه فراوان كرد سپس فرمود: «اَيُّهَا النّاس اِنّى تارِكٌ فيكُمْ اَمْرَيْنِ لَنْتَضِلُّوا اِنِ اتَّبَعْتُموهُما: وَ هُما كِتابُ اللهِ وَ اَهُلُ بَيْتى عِتْرَتى»؛ (اى مردم من در ميان شما دو چيز وا مى گذارم كه اگر از آن دو پيروى كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و اهل بيتم عترتم را).(10) سپس حاكم مى افزايد: اين حديث مطابق شرط بخارى و مسلم، صحيح است.(11)
9ـ ابن حجر هيثمى مفتى حجاز كه از مخالفين سرسخت شيعه بوده است در كتاب «الصواعق المحرقه» مى گويد: «فى رِوايَةٍ صَحيحَةٍ، كَانّى قَدْ دُعيتُ فَاَجَبْتُ، اِنى قَدْ ترَكْتُ فيكُمُ الثَقْلَيْنِ اَحَدُهُما آكَدُ مِنَ الآخَرِ؛ كِتابَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ عِتْرَتى فَاَنْظُرُوا كَیف تُخْلِفُونى فيهِما فَاَنَّهُما لَنْ يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلىَّ الْحَوْضَ»؛ (گوئى من دعوت شده ام و دعوت الهى را پذيرفته ام، و من دو چيز گرانمايه در ميان شما مى گذارم كتاب خداوند بزرگ و عترتم را، پس بنگريد چگونه بعد از من حق آن ها را بجا مى آوريد؛ اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند) سپس مى افزايد: در روايت ديگرى اين اضافه نيز وارد شده است: «سَئلْتُ رَبّى ذلِكَ لَهُما، فَلا تَتَقَدَّمُوهما فَتَهْلُكُوا، و لاتَقْصُروُا عَنْهُما فَتَهْلُكُوا، وَ لاتُعَلِمُوهُمْ فَاِنَّهُمْ اَعْلَمُ مِنْكُمْ!»؛ (من اين مقام را براى آنها از پروردگارم تقاضا كردم، پس بر آنها پيشى نگيريد كه هلاك مى شويد و از آنها نيز عقب نمانيد كه هلاك خواهيد شد!، چيزى به آنها تعليم ندهيد؛ چراكه آن ها از شما داناترند!).
بعد اضافه مى كند كه اين حديث طرق و راويان بسيارى دارد كه از بيست و چند راوى نشكيل مى شود، (12) و نيازى به شرح و بسط آن نيست.
اين اعتراف صريح به گسترش دامنه اين حديث(تا سر حد تواتر) از كسى كه شديدترين حملات را در مسأله «امامت» به شيعه داشته است بسيار قابل توجه است.
10ـ ابن اثير(محمد بن محمد بن عبدالكريم) صاحب كتاب هاى معروف از جمله كتاب «اسد الغابه فى معرفة الصحابة»، در حالات عبدالله بن حنطب نقل مى كند كه مى گويد: «خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه و آله) بِالْجُحفَةِ فَقالَ اَلَسْتُ اَوْلى بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟ قالُوا بَلى يا رَسُولَ اللهِ! قالَ اِنّى سائِلُكُمْ عَنْ اِثْنَتَيْنِ عَنِ القُرآنِ وَ عَنْ عِتْرَتى»(13)؛ (رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در سرزمين جحفه [منزل گاهى ميان مكه و مدينه] براى ما خطبه اى خواند و فرمود، آيا من اولى به شما از خودتان نيستم؟ عرض كردند: آرى اى رسول خدا! فرمود: من از شما [در قيامت] از دو چيز سؤال خواهم كرد، از قرآن و عترتم!).
11ـ جلال الدين عبدالرحمن سيوطى كه او نيز از علماى معروف و صاحب تأليفات فراوانى است(14) در كتاب «احياء الميّت» همان چيزى را كه ابن اثير در «اسدالغابه» آورده است ذكر نموده.(15)
12ـ بيقهى (ابوبكر احمد بن الحسين) كه زمخشرى درباره او مى گويد: «شافعى امام مذهب شافعيه، بر گردن تمام شافعى ها منت دارد، ولى بيهقى به خاطر نوشته هايش هم بر خود شافعى و هم بر تمام شافعى مذهب ها منت دارد»(16) اين حديث را در كتاب «السنن الكبرى» _كه از مهم ترين كتابهاى او است_ آورده است(شبيه همان چيزى كه در صحيح مسلم آمده بود كه مخصوصاً سه بار اهلبيت در آن تكرار شده است).(17)
13ـ حافظ طبرانى _كه او نيز از محدثان معروف اهل سنت است، و در قرن سوم و چهارم هجرى مى زيسته به گفته بعضى، بيش از هزار استاد در حديث ديده است_ در كتاب معروف خود، به نام «المعجم الكبير» با سند خود از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) نقل مى كند كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) مردم را به پيروى از ثقلين دعوت كرد، مردى برخاست و عرض كرد اى رسول خدا! ثقلين كدام است؟ فرمود: «اَلاَكْبَرُ كِتابُ اللهِ، سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِاللهِ، و طَرَفُهُ بِاَيْديكُمْ، فَتَمَسَّكُوا بِه لَن تزالُوا و لاتَضِلُّوا، وَ الاَصْغَرُ عِتْرَتى وَ اِنَّهُما لَنْيَفْتِرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوْضَ»(18)؛ (ثقل اكبر: كتاب خدا است، وسيله اى است كه يك طرف آن به دست قدرت خدا است و طرف ديگرش به دست شما است؛ پس به آن تمسك جوئيد كه هرگز از بين نخواهيد رفت و گمراه نخواهيد شد، و ثقل اصغر: عترتم مى باشد و آنها هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند). سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) افزود: «من اين را براى آن دو از پروردگارم تقاضا كرده ام، پس بر آنها پيشى نگيريد كه هلاك خواهيد شد و بر آنها چيزى نياموزيد كه آنها از شما داناترند!».
14ـ ابن تيميه (احمد بن عبدالحليم حنبلى) (متوفاى 728) پايه گذار مذهب وهابيت در كتاب «منهاج السنه» اين حديث را همانند آن چه در صحيح مسلم آمده است نقل كرده است.(19)
گروه كثير ديگرى نيز از دانشمندان بنام و مشهور و معروف اهل سنت نيز اين حديث را در كتب خود آورده اند:
15ـ ابن مغازلى (على بن محمد فقيه شافعى) _كه از دانشمندان قرن پنجم هجرى است _ حديث ثقلين را با تفصيل تمام از زيد بن ارقم نقل كرده است.(20)
16ـ خوارزمى از علماى مشهور قرن ششم _كه از فقها و محدثين و خطباء و شاعران بوده است_ نيز در كتاب خود به نام «مناقب» آن را آورده است.(21)
17ـ ذهبى (محمد بن احمد بن عثمان دمشقى شافعى) _كه از علماى قرن هفتم و هشتم هجرى است، و مشهور به تعصب در مذهبى خويش است، و تاج الدين سبكى در كتاب «طبقات الشافعيه» در حق او مى گويد: او محدث نامى عصر و خاتمه حفاظ و پرچمدار مذهب الهى سنت و جماعت و پيشواى مردم زمان ما بود_ نيز اين حديث را در كتاب «تلخيص المستدرك» ذكر كرده است.(22)
18ـ مورخ مشهور على بن برهان (حلبى شافعى) از علماى قرن يازدهم در كتاب خود «انسانُ العيون» _كه به سيره حلبى مشهور است_ حديث ثقلين را ضمن بيان حديث غدير با عبارات صريحى شبيه آنچه قبلا آورديم ذكر كرده است، و بعد از ذكر اين حديث، با صراحت مى گويد: «اين حديث صحيحى است كه با سندهاى صحيح و حسن نقل شده است».(23)
19ـ ابن حيان مالكى در كتاب «المقتبس فى احوال الاندلس»، شبيه چيزى كه در «صحيح مسلم» آمده است ذكر كرده، ولى مكانى را كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آن خطبه خواند و در ميان مكه و مدينه قرار داشت به عنوان حصائن ذكر كرده كه به معنى «دژها» است.(24)
20ـ علاء الدين على بن محمد بغدادى مشهور به «خازن» از علماى قرن هشتم هجرى در تفسير خود همان چيزى كه در صحيح مسلم و صحيح ترمذى آمده، آورده است.(25)
21ـ ابن ابى الحديد معتزلى (عزالدين عبدالحميد) از علماى معروف قرن هفتم هجرى، نيز اين روايت را در شرح نهج البلاغه خود آورده است. او مى گويد: «قَدْ بَيَّنَ رَسُول اللهِ(صلى الله عليه و آله) عِتْرَتَهُ مَنْ هِىَ؟ لَمّا قالَ اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثَقْلَيْنِ، فَقال عِتْرَتى اَهلُ بَيْتى»؛ (پيامبر(صلى الله عليه و آله) عترتش را شرح داده است؛ فرموده است من در ميان شما دو چيز گرانمايه مى گذارم، سپس فرمود: عترتم، يعنى اهل بيتم). سپس مى افزايد در جاى ديگرى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اهل بيت را نيز تبيين فرمود در آنجا كه كساء بر آنها افكند و هنگامى كه آيه «اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ ...» نازل شد، عرضه داشت: خداوندا اينها اهل بيت منند، پليدى را از آنها دور بدار).(26)
22ـ ذينى دحلان شافعى (سيد احمد) مفتى مكه از علماى قرن سيزدهم است تأليفات فراوانى دارد. در كتاب سيره نبويه كه در حاشيه سيره حلبى به چاپ رسيده است اين حديث را عيناً همانند صحيح مسلم نقل كرده و همچنين آنچه را كه «مسند احمد حنبل» از ابو سعيد خدرى روايت كرده آورده است.(27)
اينها گروهى از دانشمندان سرشناس از قرون نخستين اسلام تا قرون اخير بوده اند كه روايت ثقلين را با صراحت در كتب معروف خود آورده اند ولى نبايد فراموش كرد كه اينها از نظر عدد، گروه كوچكى از مجموعه ناقلان اين حديث اند. مرحوم ميرحامد حسين هندى مطابق آن چه در «خلاصه عبقات الانوار» آمده است از يكصد و بيست و شش كتاب معروف نام مى برد و عين عبارت هر كدام را با قيد جلد و صفحه كتاب در اين اثر شريف خود آورده است.(28)،(29)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.