پاسخ اجمالی:
خوف و ترس، خواه به معناى خوف از خدا باشد، يا ترس از عذاب او، و يا ترس از گناه و معصيت - چرا كه همه به يك معنا باز مى گردد - زمينه روح انسان را براى پذيرش حقايق و معارف، آماده مى سازد. زيرا انسان تا احساس مسؤوليت نكند به سراغ منابع معرفت نمى رود، و در آيات آفاقى و انفسى و تكوينى و تشريعى، كنجكاوى و جستجو نمى كند؛ لذا خداوند در سوره «هود» می فرماید: «در اين سرگذشت پيشنيان، نشانه اى است براى كسى كه از عذاب آخرت مى ترسد».
پاسخ تفصیلی:
خداوند در آیه 102 سوره هود، بعد از اشاره به سرگذشت گروهى از اقوام پيشين كه بر اثر طغيان و ظلم و فساد، گرفتار عذاب هاى گوناگون الهى شدند، - از جمله قوم لوط و قوم شعيب و فرعونيان - مى فرمايد: (اين چنين است مجازات پروردگار تو، هنگامى كه [مردم] شهرها و آبادى ها را مجازات مى كند؛ [يكى را با زلزله ويرانگر، ديگرى را با صاعقه آسمانى، و ديگرى را با امواج خروشان نيل و در پايان مى فرمايد:] به يقين مجازات او دردناك و شديد است)؛ «وَكذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَی وَهِيَ ظَالِمَةٌ ۚ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ». بعد مى فرمايد: (در اين سرگذشت پيشنيان، نشانه اى است براى كسى كه از عذاب آخرت مى ترسد)؛ «إِنَّ فِى ذَلِكَ لاَيَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الاْخِرَةِ».
تعبير «آيه» به صورت نكره اشاره به عظمت و اهميّت اين آيت الهى و درس عبرت است؛ و تعبير به ترس از عذاب آخرت اشاره به زمينه اى است كه براى معرفت و آگاهى و بيدارى در كسانى كه از قيامت مى ترسند فراهم مى شود.
ولى آنان كه از عذاب قيامت نمى ترسند، رابطه اين گناهان بزرگ را با مجازات هاى الهى درك نمى كنند؛ و اى بسا آنها را به سرنوشت هاى جبرى و تغييرناپذير و يا گردش افلاك و ستارگان و اوهام و خرافات ديگرى از اين قبيل، مربوط دانند و از معرفت حقيقى باز مانند.(1)
به علاوه تا انسان، يقين به مجازات الهى در آخرت پيدا نكند، نمى تواند يقين به مجازات دنيا داشته باشد، زيرا هر دو مولود معرفت خدا و معرفت عدالت او است. جمله «وَهِىَ ظَالِمَةٌ» اشاره به اين است كه ويرانى ها نتيجه ظلم است؛ و به تعبير ديگر همه انحرافات عقيدتى و عملى را مى توان در مفهوم «ظلم» خلاصه كرد.
در آیه 9 سوره سبأ بعد از اشاره به نشانه هاى خداوند در آسمان و زمين، و بيان قدرت او بر همه چيز مى فرمايد: (ما از مجازات كردن اين گروه سركش كه آيات الهى را به باد سخريه گرفتند و تو را به جنون توصيف مى كنند و معاد را محال مى پندارند عاجز نيستيم، اگر ما بخواهيم آنها را [با يك زمين لرزه] در زمين فرو مى بريم، يا قطعه هايى از سنگ هاى آسمانى را بر آنها فرو مى ريزم)؛ «اَفَلَمْ يَرَوْا إِلي ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ في ذلِکَ لَآيَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنيبٍ».
«كِسَفْ» (بر وزن پدر) جمع «كِسْف» (بر وزن فِسق) به معناى پارچه اى است كه قطعه قطعه شده؛ و در اين جا اشاره به بعضى از كرات آسمانى است كه تحت تأثير عواملى منفجر و پاره پاره مى شود، و سنگ هاى سرگردانى به وجود مى آورد كه اگر در حوزه جاذبه زمين (به فرمان الهى) قرار گيرند به صورت بارانى از سنگ فرو مى ريزند، و يا به صورت قطعات عظيمى از سنگ ها كه هر كدام مى تواند منطقه وسيعى را ويران كند فرود مى آيد. چنانكه دانشمندان نمونه آن را در سرزمين سيبرى كشف كرده اند.
در پايان آيه مى فرمايد: (در اين نشانه اى است [بر قدرت خداوند] براى هر بنده بازگشت كننده [به سوى خدا] بنده اى كه از ترس كيفر الهى به سوى او بازگشته، و دست توبه و انابه را به درگاه اش برداشته است)؛ «إِنَّ فِى ذَلِكَ لاَيَةً لِكُلِّ عَبْد مُنِيب».
مسلّماً همه انسان ها در ارايه اين آيات مورد توجّه اند؛ ولى تنها بندگانى كه خائف اند و احساس مسؤوليت مى كنند از اين آيات منتفع مى شوند.(2) و به تعبير ديگر جمله «لِكُلِّ عَبْد مُنِيب» به منزله بيان علت است براى جمله «إِنَّ فِى ذَلِكَ لاَيَةً» يعنى توجّه به حقيقت عبوديت و توبه و انابه سبب بهره گيرى از آيات الهى مى شود.(3)
در حقيقت اگر مفهوم حقيقتى عبوديت و بندگى را بشكافيم از توبه و انابه به هنگام ارتكاب گناه خالى نخواهد بود.
آیاتی از سوره ذاریات بار ديگر اشاره به سرنوشت وحشتناك قوم لوط مى كند. همان جمعيّت آلوده اى كه رسوايى را به آخرين حد رساندند و تمام ارزش هاى ايمانى و انسانى را به باد مسخره گرفتند و در لجن زار فساد و فحشا و بى عفتى فرو رفتند.
مى فرمايد: ([هنگامى كه شهرهاى آنها را درهم كوبيديم] ويرانه هاى آن را باقى گذارديم تا نشانه اى روشن براى كسانى باشد كه از عذاب دردناك الهى مى ترسند)؛ «وَتَرَكْنَا فِيهَا آيَةً لِلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الاْلِيمَ».
بسيارى معتقداند شهرهاى قوم لوط در سرزمين شامات و در نزديكى «بَحْرُ المَيِّتْ» قرار داشت (يا در ميان شام و حجاز) و اين شهرها را «مدائن مؤتفكات» (شهرهاى زير و رو شده) مى نامند؛ و مى گويند هنگامى كه آن زلزله ويرانگر شهرهاى آنها را در هم كوبيد و بارانى از سنگ بر آنها فرو باريد شكافى در زمين پيدا شد و آب هاى «بحر الميت» به آن جا راه يافت و محل اين شهرها تبديل به باتلاق گنديده اى شد و زير آب فرو رفت. لذا بعضى مدّعى اند كه در گوشه هايى از «بحرالميت» ستون ها و آثار ديگرى كه دلالت بر ويرانه هاى اين شهر مى كند در آن جا ديده اند.
به هر حال آثار بازمانده از اين قوم تبهكار خواه به صورت ويرانه هايى در خشكى، يا در زير آب هاى گنديده باشد، درس عبرتى است؛ و از اين درس عبرت تنها كسانى بهره مى گيرند كه خوف الهى دارند و احساس مسؤوليت مى كنند و زمينه هاى معرفت در وجودشان آماده است.
به تعبير بعضى از مفسّران اين آيت عبرت، براى كسانى است كه آمادگى براى ترس از عذاب اليم را دارند، چرا كه فطرتشان سالم و قلب هاى آنها نرم است، نه آنها كه سنگدل اند؛ چرا كه آنها اعتنايى به اين آيات ندارند، و آن را آيتى نمى شمرند.(4)
آری «خوف»، خواه به معناى خوف از خدا باشد، يا ترس از عذاب او، و يا ترس از گناه و معصيت (چرا كه همه به يك معنا باز مى گردد) زمينه روح انسان را براى پذيرش حقايق و معارف، آماده مى سازد. زيرا انسان تا احساس مسؤوليت نكند به سراغ منابع معرفت نمى رود، و در آيات آفاقى و انفسى و تكوينى و تشريعى، كنجكاوى و جستجو نمى كند.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.