پاسخ اجمالی:
قرآن براي نشان دادن جایگاه فوق العاده «تعليم و تربيت»، جهان را به منزله دانشگاهى معرّفى كرده كه تمام مخلوقاتش براي علم هر چه بيشتر انسانها آفريده شده اند و هدف از آن، انديشيدن در اسرار پديده ها و آشنايی با علم و قدرت پروردگار است. هم هدف آفرينش جهان و هم هدف بعثت پيامبران(ص) پيشرفت علم و دانش بوده است. در سوره «نحل» يك قاعده كلّى بيان می كند و آن اين كه «از آگاهان سؤال كنيد اگر نمى دانيد»؛ زيرا علوم در حقيقت محصول تفكّر و تجربه اى است كه پيشينيان كسب كرده اند و براى آيندگان می گذارند.
پاسخ تفصیلی:
يك نگاه اجمالى به آيات قرآن اهتمام فوق العاده اسلام را نسبت به اين امر مهم نشان مى دهد؛ خداوند در سوره طلاق، جهان را به منزله دانشگاهى معرّفى مى كند كه تمام مخلوقاتش به منظور علم و آگاهى هر چه بيشتر انسانها آفريده شده است و هدف اين بوده كه در اسرار اين پديده ها بينديشند و به علم و قدرت پروردگار آشنا شوند؛ و به تعبير ديگر، هدف از كلّ جهان آفرينش، علم و دانش بوده است، و مى فرمايد: «خداوند كسى است كه آسمان هاى هفت گانه را آفريد، و از زمين نيز همانند آن را، فرمان او پيوسته در ميان آسمان ها و زمين ها نازل مى شود[و دائماً آنها را تحت ربوبيّت خود قرار داده] تا بدانيد خداوند بر همه چيز توانا است، و علم او به همه چيز احاطه دارد».(1)
در حقيقت این نكته جالبى است كه هم آفرينش آسمان ها و زمين ها، و هم تدبير دائمى آنها، وسيله اى است براى تحريك حسّ كنجكاوى بشر براى انديشيدن بيشتر و آگاهى بر اسرار جهان؛ و در نتيجه آگاهى بر علم و قدرت پروردگار باشد؛ پس همه اينها مقدّمه اى است براى تربيت نفوس انسانى و قرب الى الله؛ و نيز آگاهى بر اين امر كه احكام شريعت، همچون احكام خلقت، روى حساب دقيق است پس آفرينش جهان به خاطر علم است.
در سوره «بقره» نيز به مسأله هدف بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) اشاره مى كند و آن را تعليم و تربيت در سايه تلاوت آيات الهى مى شمرد و مى فرمايد: (همان گونه که [براى هدایت شما] پیامبرى از خودتان در میان شما فرستادیم؛ تا آیات ما را بر شما بخواند؛ و شما را پاکیزه سازد؛ و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد؛ و آنچه را نمى دانستید، به شما یاد دهد)؛ «كَما اَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُم وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ».(2) در اينجا تنها بر تعليم كتاب و حكمت به عنوان هدف بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تكيه نشده است؛ بلكه به تعليم آن امورى كه بدون نزول وحى امكان دسترسى به آن نبوده است، نيز اشاره شده است روى جمله «يُعَلِّمُكُمْ مَا لَم تَكُونُوا تَعْلَمُونَ». به اين ترتيب هم هدف آفرينش جهان، پيشرفت علم و دانش بوده است و هم هدف بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) گسترش علم و حكمت، و پرورش نفوس مى باشد.
از آيه 129 سوره «بقره» به خوبى استفاده مى شود كه اين هدف بزرگ و متعالى يعنى تعليم و تربيت و آموزش حكمت، در دعاى ابراهيم خليل(عليه السلام) براى اين امّت آمده است؛ آنجا كه از خداوند تقاضا مى كند و مى گويد: (پروردگارا! پیامبرى در میان آنها از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمى[و بر اين كار قادرى])؛ «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِم رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِم آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ اِنَّكَ اَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ».(3)
و اين نشان مى دهد كه اين دو هدف (؛ يعني تعليم و تربيت) از اهداف شناخته شده در ميان امّت هاى پيشين نيز بوده است. قابل توجّه اينكه در اين آيه و بعضى ديگر از آياتى كه در اين زمينه وارد شده هم سخن از تعليم كتاب و تزكيه به ميان آمده، و هم آموزش حكمت. در اينكه در اينجا منظور از «حكمت» چيست؟ تفسيرهاى مختلفى ذكر شده است. نخست اينكه منظور معارف دينى و آشنايى با احكام آن است؛ و ديگر اينكه منظور سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) است؛ زيرا در كنار كتاب الله ذكر شده، بعضى نيز گفته اند منظور علائم و نشانه هايى است كه حق را از باطل جدا مى سازد، و گاه گفته شده «حكمت» به معنى آيات متشابه است كه پيامبر بايد بالخصوص آن را تعليم دهد.(4) ولى با توجه به ريشه معنوى حكمت كه به معنى عامل باز دارنده از جهل و خطا، و قرار دادن هر چيز در موضوع مناسب آن است؛ به نظر مى رسد كه منظور از حكمت در اينجا، آگاهى از اسرار و علل و نتايج احكام، و نيز اسرار آفرينش جهان و انسان، و سرنوشت و سرانجام كار او است.
هم چنين در سوره «نحل» به يك قاعده كلّى - كه اساس مسأله تعليم و تربيت است - اشاره كرده، و مى فرمايد: (از آگاهان سؤال كنيد اگر نمى دانيد)؛ «فَاسْئَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».(5) اين آيه گرچه در مورد صفات انبياء پيشين نازل شده كه آنها از جنس بشر بودند، و در ظاهر با ساير انسان ها تفاوتى نداشتند؛ ولى مى دانيم مورد آيه مفهوم گسترده آن را محدود نمى كند؛ و حكم بر عموميّت باقى است. اين در واقع يك اصل اساسى است كه همه عقلاى جهان بر آن صحّه مى نهند كه هميشه «ناآگاهان بايد از آگاهان فرا گيرند»؛ زيرا علوم و دانش ها در حقيقت محصول تفكّر و انديشه و تجربه هايى است كه پيشينيان كسب كرده و براى آيندگان مى گذارند؛ آنها نيز بر آن افزوده به نسل هاى بعد منتقل مى كنند؛ به اين ترتيب، علم و دانش بشر روز به روز تكامل مى يابد؛ و نيز به همين دليل مسأله تعليم و آموزش پايه اصلى هر گونه پيشرفت و ترقّى اجتماعى بشر در بُعد معنوى و مادّى را تشكيل مى دهد.
در اينجا جمله اى از غزالى نقل شده كه مطلب را روشن تر مى كند. كسى از او پرسيد: اين احاطه علمى را كه بر اصول و فروع اسلام دارى از كجا پيدا كرده اى؟! او اين آيه را تلاوت كرد: «فَاسْئَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»؛ يعنى علم كلّى از طريق سؤال كردن و آموزش از علما و دانشمندان حاصل مى شود.(6)
در روايات متعددى كه از طريق اهل بيت(عليهم السلام) وارد شده «اهل ذكر» به معنى ائمه معصومين(عليهم السلام) تفسير شده است(7)؛ ولى چنانكه مى دانيم اين تفسيرها به معنى انحصار نيست؛ بلكه بيان مصداق اتمّ و كامل آن است. شبيه اين معنى در تفسير بسيارى از آيات قرآن نيز ديده مى شود. علاوه بر اين، خداوند در سوره «توبه»، مسلمانان را به دو گروه تفسيم مى كند: «معلّمان و متعلّمان» و در واقع هر مسلمانى بايد جزء يكى از اين دو گروه باشد، يا آموزش دهد يا فرا گيرد يا معلّم باشد يا شاگرد، پس مى فرمايد: (و شایسته نیست مؤمنان همگى [به سوى میدان جهاد] کوچ کنند؛ چرا از هر گروهى از آنان، طایفه اى کوچ نمى کند [تا طایفه اى در مدینه بماند]، که در دین [و معارف و احکام اسلام] آگاهى یابند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود،آنها را بیم دهند؟! شاید [از مخالفت فرمان پروردگار] بترسند، و خوددارى کنند! )؛ «وَ مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ».(8)
بسيارى از دانشمندان در طول تاريخ، به اين آيه شريفه استناد نموده اند تا لزوم فراگيرى علوم اسلامى را براى ابلاغ به ديگران، به عنوان واجب كفايى، مورد تأكيد قرار دهند، علاوه بر اينكه فراگيرى براى عمل را براى همه واجب عينى مى دانند. در دنياى امروز در بسيارى از كشورها فراگيرى دانش بر همه الزامى است و به حكم قانون هر كودكى بايد درس بخواند؛ و اگر نخواند ولىّ او مورد بازخواست قرار مى گيرد، ولى در هيچ جا تعليم دادن الزام قانونى ندارد؛ بلكه هر كس مى تواند در مقام تعليم برآيد يا برنيايد!، ولى در اسلام همان گونه كه تحصيل علم واجب است، تعليم دادن به ديگران نيز جنبه وجوب و الزام دارد و يكى از دلايل آن، همين آيه نفر است؛ زيرا از يك سو با جمله «فَلَوْ لَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ» كوچ كردن را براى تحصيل علم واجب مى شمرد.(9)
و از سوى ديگر با جمله «وَ لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ»؛ (و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود،آنها را بیم دهند) تعليم دادن را واجب مى داند و البتّه همه اين آيات مقدّمه اى است براى عمل كردن به وظايف الهى كه در جمله «لَعَلَّهُمْ يَحْذَرونَ» خلاصه شده است. بر همين اساس گاه بعضى از دانشمندان اسلام، روزهاى متوالى طى طريق مى كردند تا از شهرى به شهر ديگر براى فرا گرفتن يك حديث برسند! از جمله نوشته اند كه «جابر» از مدينه به مصر رفت تا يك حديث را ـ كه نزد يكى از دانشمندان بود ـ از او بشنود و فرا گيرد؛ و لذا مى گويند هيچ كس به مرحله كمال نمى رسد؛ مگر اينكه مسافرت كند و با دانشمندان بلاد مختلف تماس حاصل كرده تا از علم و تجربه آنان بهره گيرد و نيز كسى به مقصود نمى رسد مگر اينكه هجرت نمايد.(10) در داستان حضرت خضر و حضرت موسى(علیهما السلام) كه در سوره «كهف» به آن اشاره شد، مى خوانيم كه اين پيامبر بزرگ (موسى) براى فراگيرى بعضى از علوم راه طولانى و پر رنج و مشقّتى را پيمود، تا نزد آن مرد الهى(خضر) رسيد و بخشى از علوم را از او فرا گرفت.
در سوره «بقره» به تعبير مهم ديگر درباره فراگيرى علم و دانش برخورد مى كنيم؛ مى فرمايد: (دانش و حکمت را به هر کس بخواهد [و شایسته باشد] مى دهد؛ و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانى داده شده است. و جز خردمندان، [این حقایق را درک نمى کنند، و] متذکّر نمى گردند)؛ «يُؤتِى الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِىَ خَيْراً كَثِيراً وَ مَا يَذَّكَّرُ اِلَّا اُولُوا الاَلْبَابِ».(11)
بديهى است منظور از تعبير «مَن يَشاءُ»؛ (آن كسى را كه خدا بخواهد) اين نيست كه خداوند، حكمت و دانش را بى جهت و بدون مقدمّه به اين و آن مى دهد بلكه همان گونه كه مى دانيم «مشيّت» و اراده خداوند همواره آميخته با «حكمت» او است؛ يعنى آن را به هر كسى كه شايسته باشد مى بخشد و اين شايستگى يا بر اثر تلاش و كوشش هر چه بيشتر و تحمّل و مشقّت تحصيل علم، يا خودسازى و تقوا - كه سرچشمه روشن بينى و فرقان الهى است - حاصل مى گردد. جالب اين كه در اين آيه از علم و دانش تعبير به «خير كثير» شده، تعبير جامعى كه همه نيكى ها و خوبى ها؛ (خير دنيا و آخرت و خير مادّى و معنوى و خير در همه جهات) را در بر مى گيرد.
مفسّر عاليقدر مرحوم علاّمه «طباطبايى» در اينجا نكته اى دارد، كه مى فرمايد: «جمله «وَ مَنْ يُؤتَ الْحِكْمَةَ» به صورت فعل مجهول آمده، در حالى كه در جمله قبل فعل معلوم به كار رفته است (و فرموده: خداوند علم و دانش را به هر كس بخواهد مى دهد) تا روشن سازد كه حكمت و دانش، ذاتاً سرچشمه خير كثير است، نه تنها از جهت انتساب به خداوند متعال بلكه ذات و حقيقت علم، خير فراوان است»!(12)
خداوند در آيه ديگري از سوره «بقره»، اشاره به بُعد ديگرى از اين مسأله مى كند و آن مذمّت شديد از «كتمان علم و دانش» است؛ مى فرمايد: (كسانى كه دلايل روشن و وسيله هدايتى را كه نازل كرده ايم، بعد از آنكه در كتاب[آسمانى] براى مردم، بيان نموديم كتمان مى كنند خدا آنها را لعنت مى كند، و همه لعن كنندگان[نيز] آنها را لعن مى نمايند)؛ «اِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا اَنْزَلْنَا مِنَ البَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَنّاهُ لِلنّاسِ فِى الْكِتَابِ اُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ». تعبير به «لعن» خداوند، (طرد خداوند از رحمت خود و لعن همه لعن كنندگان) از شديدترين تعبيراتى است كه در قرآن مجيد درباره گناهى از گناهان آمده است. و اين نشان مى دهد؛ كه تا چه حد «كتمان» علم و دانش، زشت و نكوهيده است، آن هم علوم و دانش هايى كه مايه هدايت مردم باشد.
در آيه اى كه بلافاصله بعد از اين آيه در سوره «بقره» آمده، تنها راه توبه از اين گناه بزرگ را بعد از پشيمانى و بازگشت به سوى خدا، اصلاح و «تبيين مسائل كتمان شده» ذكر فرموده، و اين نيز به خوبى نشان مى دهد كه براى جبران «كتمان علم» راهى جز تبيين آن، وجود ندارد: «اِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَ اَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَاُولئِكَ اَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ».
اگر چه اين آيه در مورد اهل كتاب نازل شده (كه نشانه هاى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را كه در كتب خود ديده بودند، كتمان مى كردند)، ولى بديهى است، مفهوم آيه وسيع و گسترده است و كتمان هر علمى را كه مايه هدايت مردم است شامل مى شود؛ رواياتى كه از معصومين نقل شده نيز نشان مي دهد كه علم به مفهوم مطلق آن مورد توجّه است؛ پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مطابق حديثى مى فرمايد: «مَنْ سُئِلَ عَنْ عِلْمٍ يَعْلَمُهُ، فَكَتَمَهُ اُلْجِمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِلِجامٍ مِنْ نارٍ»(13)؛ (كسى كه از او درباره علومى كه مى داند سؤال بكنند و كتمان كند در روز قيامت لجامى از آتش بر دهان او مى زند!).
در حديث ديگرى از همان حضرت، به تعبير روشن ترى در اين باره بر مى خوريم كه مى فرمايد: «مَنْ كَتَمَ عِلْماً نافِعاً عِنْدَهُ، اَلْجَمَهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ بِلِجامٍ مِنْ نارٍ»(14)؛ (كسى كه علم مفيد را كه نزد او است كتمان كند، خداوند در قيامت لجامى از آتش بر دهان او مى زند!). روشن است اين تعبير تمام علومى را كه براى انسانها در هر زمينه اى مفيد و نافع است شامل مى شود. باز در حديث ديگرى از همان حضرت، اين معنى با صراحت نقل شده كه فرمود: «مَنْ عَلِمَ شَيْئاً فَلَايَكْتُمهُ»(15)؛ (هر كسى علم و دانشى درباره چيزى دارد آن را كتمان نكند).(16)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.