پاسخ اجمالی:
سوره «یوسف» پى گيرى آثار و سرگذشت پیشینیان را موجب عبرت صاحبان اندیشه دانسته و سوره «اعراف» آن را موجب معرفت و بيدارى افكار مردم می داند؛ در سوره «نازعات» نیز عذاب فرعون عبرتی برای خداترسان شمرده شده است. در سوره های «حج، محمد، آل عمران و عنکبوت» بر مسأله سير در ارض تكيه شده و آن را موجب بیداری قلب و عقل و پی بردن به عاقبت تکذیب کنندگان پیامبران و ... دانسته است. در سوره های «بقره، فجر و فیل» نیز بر «رؤيت» قلبی تاریخ و سرگذشت وقایع آن تکیه شده است.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در سوره یوسف بعد از اشاره به سرنوشت دردناك گروهى از اقوام پيشين مى فرمايد: «پى گيرى آثار آنها و دقت در سرگذشت و سرنوشت اين اقوام مايه عبرت براى صاحبان مغز و انديشه است». آنها مى توانند از اين طريق به عوامل بدبختى و خوشبختى خويش پى ببرند و راه نجات و هلاكت را از يكديگر باز شناسند.
در سوره اعراف پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را مخاطب قرار داده، مى فرمايد: «براى اين كه انديشه آنها را زنده كنى و به تفكر وادارشان نمايى سرگذشت اقوام پيشين و داستان هاى آنها را بر شمار» و اين خود مى رساند كه بيان صحيح تاريخ گذشتگان موجب بيدارى افكار و منبع معرفت است.
در سوره هود بعد از بيان سرگذشت گروهى از اقوام پيشين مانند قوم نوح(عليه السلام) و قوم شعيب(عليه السلام) و قوم فرعون و قوم لوط(عليه السلام) و اقوام عاد و ثمود مى فرمايد: «اين از خبرهاى شهرها و آبادى هايى است كه ما براى تو بازگو مى كنيم كه بعضى هنوز برپا هستند و بعضى در هم كوبيده و نابود شده اند. ما به آنها ستم نكرديم آنها خودشان بر خويش ستم روا داشتند» و در آخر مى افزايد: «در اينها نشانه اى است براى كسانى كه از عذاب آخرت مى ترسد».
در سوره یوسف براى آماده ساختن شنوندگان، در آغاز سوره مى فرمايد: «ما بهترين داستان ها و سرگذشت ها را در اين وحى آسمانى قرآن براى تو بيان مى كنيم و از حقايقى با خبر مى شوى كه قبلا آگاه نبودى، و از اين طريق معرفت بيشتر مى اندوزى».
در اين چهار آيه روى موضوع «قصه» يا «قصص» كه به معناى پى گيرى و جستجو و تحليل اخبار و حوادث پيشين است به عنوان يك وسيله معرفت تكيه شده.
در سوره نازعات بعد از اشاره به عذاب دردناك فرعون مى فرمايد: «خداوند او را به عذاب آخرت و دنيا مجازات كرد و در اين ماجرا عبرتى است كه براى صاحبان خشيت و خدا ترسان».
در اين آيه روى عنوان «عبرت» كه به معناى انتقال و عبور از حالت قابل مشاهده به حقايقى كه قابل مشاهده نيست؛ تكيه شده است.
در سوره های حج، محمد، آل عمران و عنکبوت روى مسأله «سير در ارض» تكيه شده. در يك جا مى فرمايد: «اگر آنها در روى زمين به گردش مى پرداختند و آثار باقيمانده پيشينيان را تماشا مى كردند قلب و عقل آنها بيدار مى شد و گوش هاى شنوايى براى درك حق پيدا مى كردند».
در جاى ديگر كافران را مورد سرزنش قرار مى دهد كه چرا جهانگردى و سير در ارض نكردند تا عاقبت اقوامى را كه به عذاب الهى گرفتار شدند، با چشم خود ببينند، و بدانند امثال آن در انتظار آنها است.
در جاى ديگر همه مردم، يا همه مسلمان ها را مخاطب ساخته؛ مى فرمايد: «پيش از شما سنّت هايى وجود داشت و اقوامى با اعمال و كردارهاى مختلف روى كار آمدند؛ برخيزيد و آثار آنها را در نقاط مختلف جهان ببينيد، تا بدانيد عاقبت كار كسانى كه دعوت انبياى الهى را تكذيب كردند به كجا منتهى شد؟».
در يك جا نيز، مردم را به سير در ارض براى جستجوى آغاز آفرينش و پى بردن از آن به مسأله معاد دعوت مى كند.
در سوره های بقره، فجر و فیل نیز تكيه روى مسأله مشاهده و «رؤيت» مى كند؛ امّا نه با چشم ظاهر كه با چشم دل.
در هر سه آيه ظاهراً روى سخن به شخص پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است، ولى منظور همه مؤمنان، بلكه همه انسان ها مى باشد. به عنوان استفهام تقريرى او را مخاطب ساخته، گاه مى فرمايد: «آيا تاريخ اين مرد(نمرود) را كه بر اثر غرور سلطنت به محاجّه درباره خدا با ابراهيم(عليه السلام) برخاسته بود، نديدى كه عاقبت كارش به كجا رسيد؟»، همان نمرود گردنكش و مغرور و طغيانگر.
گاه مى فرمايد: «آيا نديدى خدا با قوم عاد و شهرهاى آباد آنها چه كرد؟!».
«آيا نديدى بر سر اصحاب فيل چه آمد! همان ها كه به قصد درهم كوبيدن خانه كعبه با لشكر انبوه و فراوان از سرزمين يمن به راه افتادند، و خداوند آن لشكر عظيم قدرتمند را با سنگريزه هاى كوچكى كه به وسيله پرندگان ضعيف و ناچيزى پرتاب مى شد در هم كوبيد؟».
مسلّماً نه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و نه مسلمانان، ابراهيم(عليه السلام) و نمرود و محاجّه آنها را با چشم نديده بودند. و هم چنين قوم عاد و شهرهاى آبادشان را؛ شخص پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در همان سالى كه داستان فيل واقع شد طبق روايت مشهور متولّد شد، و طبعاً اين ماجرا را نديده و اكثريت مسلمانان نيز چنين بودند. بنابراين منظور از «رؤيت» دقت در تاريخ آنها و سرگذشت آنان است.
نكته قابل توجّه اين كه در پنج آيه اوّل تكيه بر تاريخ مدوّن ـ يعنى آنچه در صفحات كتب تاريخى آمده است ـ شده و در چهار آيه بعد تكيه بر تاريخ زنده تكوينى، ـ يعنى آثارى كه از اقوام پيشين در نقاط مختلف جهان باقى مانده ـ شده است.
سه آيه اخير نيز ممكن است اشاره به تاريخ مدوّن باشد يا تاريخ زنده خارجى و يا هر دو، و از مجموع اين آيات (و نظاير آن در قرآن مجيد) ارزشى را كه قرآن براى هر دو قسم تاريخ به عنوان منبع معرفت و آگاهى قائل است روشن مى شود. در يك جا مردم را بسيج مى كند كه شخصاً بروند و قصرهاى فراعنه، ويرانه هاى شهرهاى عاد و ثمود، كاخ هاى نمروديان، و سرزمين زير و رو شده قوم لوط را با چشم خويش ببينند، و معرفت بيندوزند.
در جاى ديگر قرآن خودش اين سرگذشت ها را با دقت و موشكافى شرح مى دهد و نكات عبرت آموز آنها را يك به يك بازگو مى كند؛ و عاقبت مكذّبان و كافران و ظالمان و هوسبازان را در لابه لاى اين بحث هاى تاريخى روشن مى سازد.
در حقيقت گاه مردم را به مصر مى برد، و آثار باستان را به آنان نشان مى دهد، و خفتگان در دل خاك را در برابر آنها مجسّم مى كند، و تخت هاى بر تاراج رفته را در برابر ديدگان آنها قرار مى دهد و گاه بخت هاى واژگون شده از تخت ها را و خلاصه آنچه گذشته در دل آينده پنهان داشته بر عيان نشان مى دهد.(1)
گاه دست آنها را مى گيرد و به شهرهاى ويران شده «سدوم» مركز زندگانى قوم لوط مى برد، و از آن جا به بهشت شدّاد، و از آن جا به سرزمين بابل، مركز فرمانروايى نمرود، و از آن جا به مناطق ديگر.
ايوان مدائن را آيينه عبرت مى كند و از كنگره هر قصرى پندى نو مى دهد.
خلاصه اینکه قرآن در مسأله تعليم و تربيت و آگاهى و معرفت تكيه فراوانى بر تاريخ و سرگذشت پيشينيان در كتاب ها و در صفحه زمين دارد، و اين مسأله در خور دقت فراوان است.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.