پاسخ اجمالی:
خداوند در سوره «بقره» هدف از نزول آيات الهى را تعقّل و انديشه ذكر مى كند و تعدادی از آيات قرآن، با لحن سرزنش بارى مردم را به خاطر عدم تفكر و تعقّل، مورد مؤاخذه قرار می دهد. قرآن می گوید: خداوند، نيروى تعقّل را در اختيار انسان نهاده كه براى درك واقعيّت ها از آن استفاده كند، و اگر نكند در خور ملامت و توبيخ است. قرآن عقل و خرد انسان را به عنوان يكى از منابع اصيل معرفت شناخته و همگان را به تعقّل و تفكّر بيشتر در همه مسائل دعوت مى كند.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در سوره «بقره» هدف از نزول آيات الهى را تعقّل و انديشه مردم ذكر مى كند و با تعبير به «لعلّ» كه در اين گونه موارد براى بيان هدف است اين حقيقت را آشكار مى سازد.
بعضى ديگر از آيات قرآن، مطلب را از اين فراتر برده و با لحن سرزنش بارى مردم را به خاطر عدم تفكر و تعقّل، مورد مؤاخذه قرار داده، مى گويد: «أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» .(1)
در آيات ديگرى، همين معنا را به صورت جمله شرطيه ذكر كرده، مى فرمايد: «قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الاْيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» (2)؛ (ما آيات [و راههاى پيشگيرى از شرّ آنها] را براى شما بيان كرديم اگر بينديشيد).
اين سه تعبير مختلف «لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» ، «أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» ، «إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» به وضوح اين حقيقت را روشن مى سازد، كه خداوند، نيروى تعقّل را در اختيار انسان نهاده كه براى درك واقعيّت ها از آن استفاده كند، و اگر نكند در خور ملامت و توبيخ است.
در سوره «آل عمران» با اشاره به نشانه هاى خدا، در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شد شب و روز مى فرمايد: درك اين آيات، براى «اولواالالباب» ميّسر است؛ و چنان كه در تفسير مفردات آيه گفتيم «اولوالالباب» انديشمندانى هستند كه فكر و عقلشان به مرحله خلوص رسيده و از شوائب و اوهام پاك شده. آنها هستند كه از دقايق نظام آفرينش آگاه مى شوند، و در ماوراى آن، جمال دل آراى خدا را مى بينند، و اين خود اهميّت عقل و خرد را در طريق شناخت حق روشن مى سازد.
در سوره «نحل» پس از اشاره به خارج شدن انسان از شكم مادر، در حالى كه هيچ نمى دانست، ابزار شناخت و معرفت را، شرح مى دهد. نخست «سمع» (نيروى شنوايى) كه با آن علوم نقلى و تجارب ديگران را مى شنود، سپس نيروى بينايى كه با آن امور حسّى و قابل مشاهده را در پهنه جهان درك مى كند و سپس «افئده» (دل ها و خردها) كه با آن واقعيّات ماوراى حس را ادراك مى نمايد، و چنان كه گفتيم «فؤاد» عقل بر افروخته و پخته است، و مفهومى والاتر از «عقل» دارد.
در سوره «ق» پس از اشاره به سرنوشت اقوام نيرومندى كه قبل از اين در كره خاكى زندگى داشتند و بر اثر طغيانگرى و فساد نابود شدند، و راهى براى فرار پيدا نكردند، مى فرمايد: «سرنوشت آنها باعث تذكّر و بيدارى است، براى آنها كه قلب (عقل) دارند و گوش شنوا»!
در سوره «طه» پس از اشاره به زنده شدن زمين هاى مرده و روييدن گياهانى كه غذاى انسان ها و چهارپايان را كه در اختيار انسان است تشكيل مى دهد، مى فرمايد: «در اينها نشانه هاى خدا براى صاحبان نُهى است» و چنان كه گفتيم «نُهى» (بر وزن شما) به عقل گفته مى شود، از اين نظر كه انسان را از زشتى ها و قبايح باز مى دارد.
در سوره عنکبوت، پس از اشاره به آيات با عظمت و روشنگر قرآن، مى فرمايد: «اينها در سينه هاى كسانى است كه علم و دانش به آنها عطا شده»، و چنان كه گفتيم، «صدر» (سينه) در اصل به معناى بخش مقدّم و اعلاى هر چيز است، و نشان مى دهد گوهر عقل كه از منابع مهّم شناخت است، برترين بخش وجود انسان را تشكيل مى دهد.
در سوره های «حج» و «ص» ضمن اشاره به آفرينش آدم(عليه السلام) از خاك مى فرمايد: «هنگامى كه خلقت او موزون شد، و از روح خودم در آن دميدم، شما اى فرشتگان براى عظمت او سجده كنيد».
اين روح الهى همان گوهر عقل است كه به خاطر اهميّت اش، به خداوند اضافه شده ـ اين اضافه را اضافه تشريفى مى نامند ـ وگرنه خداوند نه روح دارد و نه جسم، و درست به خاطر همين روح الهى بود كه تمام ملائكه مقرّبين و فرشتگان با عظمت بارگاه حق مى بايست براى آدم سجده كنند، والاّ خاك و گل هرگز چنين ارزشى را نداشت و اين تأكيد مهمّى است بر ارزش عقل و خرد.
در سوره «شمس» به آفرينش «نفس» (روح و عقل) انسان، و آفريدگار نفس قسم ياد مى كند، و سپس مى افزايد: «بعد از آن كه خداوند، اين روح را آفريد و موزون ساخت، طرق فجور و تقوا (راه هاى كجى و راستى) را به او الهام كرد»، كه اين خود اشاره لطيفى است به ادراكات فطرى انسان، كه از روز نخست در درون جان او از طريق تعليم الهى، نهاده شده است.
اين بود مجموعه هشت عنوان مختلفى كه در قرآن مجيد، براى اشاره به گوهر عقل و خرد از آنها استفاده شده، و اهميّت اين منبع شناخت را در ابعاد مختلف اش روشن مى سازد.
آنچه در بالا گفته شد و نمونه هايى از آيات آن ذكر گرديد در مورد اصل گوهر عقل بود، و امّا در مورد كار و فعاليت آن نيز، تعبيرات متعدّدى در قرآن مجيد آمده است كه هريك از اين تعبيرات يكى از ابعاد و زواياى آن را روشن مى سازد به اين ترتيب كه:
در سوره «بقره» سخن از «تذكر» است مى فرمايد: «خدا به اين منظور آياتش راى براى مردم تبيين مى كند كه متذكر شوند»، «تذكر» به معناى حفظ و يادآورى مطالب يكى از كارهاى مهم عقل است كه اگر نبود انسان از علوم خود هيچ بهره اى نمى برد.
باز در اين جا به تعبيرات مختلفى در قرآن برخورد مى كنيم: گاه مطلب را مانند آيه فوق با جمله «لعل» كه در اين گونه موارد براى بيان هدف است مطرح مى كند، و گاه به صورت توبيخ و سرزنش «أَفَلاَ تَتَذَكَّرُونَ» (3)، گاه به عنوان سرزنش از افرادى كه انديشه خود را به كار نمى اندازند و حقايق را حفظ و يادآورى نمى كنند «قَلِيلا مَّا تَذَكَّرُونَ» .(4)
در سوره «انعام» سخن از «تفكر» است، بعد از آن كه در يك استفهام انكارى مى پرسد آيا نابينا و بينا يكسان است؟ با لحن سرزنش آميزى مى فرمايد: آيا فكر نمى كنيد و همان گونه كه اشاره كرديم «فكر» در واقع به معناى تجزيه و تحليل مسائل مختلف براى راهيابى به عمق آنها است، طريقى است براى فهم بهتر و بيشتر.
باز در اين جا تعبيرات متنوّع است؛ گاه مى گويد: «لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ» (5)؛ (شايد بينديشيد)، گاه مى فرمايد:«لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ» (6)؛ (براى گروهى كه مى انديشند) و گاه مى فرمايد: «أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِى أَنفُسِهِمْ» (7)؛ (آنان با خود نينديشيدند).
در آیه دیگری از سوره «انعام» سخن از «فقه» به معناى فهم و درك عميق است؛ مى گويد: «ببين ما چگونه آيات خود را براى آنها با انواع بيان ذكر مى كنيم شايد آنها بفهمند و درك كنند».
در اين جا نيز گاه «لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ» آمده (مانند آيه فوق) و گاه «لِقَوْم يَفْقَهُونَ» (8)؛ (براى كسانى كه مى فهمند).
در جاى ديگر «لَّوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ» (9)؛ (اگر مى فهميدند).
در موارد ديگر «بَلْ كَانُوا لاَ يَفْقَهُونَ إِلاَّ قَلِيلا» (10)؛ (ولى آنها جز اندكى نمى فهمند) كه همه بيانگر اهميّت فوق العاده مسأله تفقه و ادراكات عقلى است.
همان گونه كه اشاره شد «فقه» به معناى درك مسائل پنهانى از طريق مشاهده مسائل اشكار است كه اين يكى از ابعاد درك عقلى است.
در سوره «بقره» سخن از «شعور» است كه پس از نهى مؤمنان از اين كه شهيدان راه خدا را مرده نگويند؛ مى فرمايد: «آنها زندگان هستند ولى شما درك نمى كنيد».
البتّه «شعور» گاه به معناى احساس ظاهرى مى آيد، و گاه به معناى احساس درونى كه همان درك عقلى است؛ و در قرآن مجيد در هر دو معنا به كار رفته است.
قرآن در آيات زيادى گروهى را كه شعور خود را به كار نمى گيرند با تعبيراتى مختلفى مورد مذمّت قرار داده.(11)
در سوره «اعراف» سخن از «بصيرت» است. ضمن اشاره به يكى از آثار تقوا مى فرمايد: «افراد متقّى هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند ناگهان به ياد خدا مى افتند و بصيرت مى يابند و حقيقت را درك مى كنند و از دام وسوسه هاى شياطين رهايى مى يابند».
«بصيرت» و «ابصار» كه به معناى بينايى است گاه با چشم ظاهر صورت مى گيرد و جنبه حسّى دارد، و گاه با چشم درون و عقل و خرد و به معناى ادراكات عقلى است. آيه مورد بحث از آياتى است كه اين واژه در آن به معناى دوّم به كار رفته است.
قرآن مجيد گاه مى فرمايد: (بلكه انسان از وضع خويش آگاه است)؛ «بَلِ الاِْنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ» (12) گاه به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى گويد؛ (بگو: اين راه من است! من و پيروانم با بصيرت كامل سوى خدا دعوت مى كنيم)؛ «قُلْ هَذِهِ سَبِيلِى أَدْعُو إِلَى اللهِ عَلَى بَصِيرَة أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِى» .(13)
مسلّماً در تمام اين موارد «بصيرت» به معناى آگاهى هايى است كه از طريق خرد براى انسان پيدا مى شود.
و سرانجام در سوره «لقمان» سخن از «دِرايَت» است. «درايت» به معناى هوشيارى و آگاهى بر مسائل پنهان يا غير محسوس، مى فرمايد: «هيچ كس نمى داند فردا چه مى كند؟ و هيچ كس نمى داند در كدام سرزمين از دنيا مى رود؟».
قابل توجّه اين كه مادّه «درايت» در قرآن مجيد همواره به صورت منفى به كار رفته، - يعنى در مواردى كه صحبت از عدم درايت انسان است - و اين نشان مى دهد كه «درايت» مفهوم عميقى از درك و فهم دارد كه براى همه كس حاصل نمى شود.
از مجموع آيات چهارده گانه بالا نتايج زير به دست مى آيد:
1. قرآن عقل و خرد انسان را به عنوان يكى از منابع اصيل معرفت شناخته، و اهميّت فوق العاده اى براى آن قائل شده است.
2. قرآن همگان را به تعقّل و تفكّر بيشتر در همه مسائل دعوت مى كند.
3. قرآن به ابعاد گوناگون روح آدمى، توجّه خاصّى كرده و روى هريك از آنها تأكيد مى كند.
4. قرآن فعاليت هاى روح را در زمينه ادراك واقعيّات با تعبيرات مختلفى ذكر كرده و روى هريك در جاى خود تكيه مى كند.(14)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.